728 x 90

مبارزه با مواد مخدر واقعیت یا دروغی پوشالی

مواد مخدر
مواد مخدر
سالیان درازی است که بوق و کرنای مبارزه شدید و مقتدرانه رژیم ملاها با مواد مخدر از هر بلندگویی که در اختیار رژیم است نواخته می‌شود و تا حدودی نیز جهانیان باور کرده بودند که رژیم ملاها حداقل درباره مبارزه با مواد مخدر به‌شهادت کشته‌های فراوانی که در جنگ با قافله‌های مسلح حمل و نقل مواد مخدر از افغانستان به ایران، داده است دروغ نمی‌گوید! همگان می‌دانیم که بررسی دقیق و راستی‌آزمایی در چنین مواردی و با نگاه توتالیتر رژیم به هرگونه بررسیهای غیر، تا چه اندازه‌ای غیرممکن می‌باشد. با این وجود روشهای فراوانی هستند که با استفاده از یکی از آنها می‌شود درستی یا نادرستی این‌گونه (ادعا) رژیم را نشان داد. یکی از این روشها استفاده از یکی از مبانی نظریه سامانه‌ها می‌باشد.

نظریه سامانه‌ها (نظریه سیستمها) می‌گوید که برای ارزیابی درستی یا نادرستی یک سامانه لازم نیست حتماً خود سامانه را واکاوی کنید. واضح است که یک سامانه تنها زمانی درست کار می‌کند که خروجی آن نیز درست و منطبق با اهداف آن سامانه باشد. غیرممکن است یک سامانه درست کار کند ولی خروجی آن نادرست باشد.

بر پایه واگویه‌های فراوان رژیم و تبلیغات گسترده‌یی که در تمام دنیا بابت مبارزه بی‌امان! با مواد مخدر، انجام می‌شود، افکار عمومی داخلی و خارجی انتظار دارند که

تعداد معتادان به مواد مخدر در داخل کشور به حد بسیار زیادی کاهش یافته باشد طوری که تعداد اندک باقیمانده معتادان، از حد نصابهای استاندارد کمتر باشند.

به تناسب موفقیتهای بزرگی که رژیم در اخبار و تبلیغاتش بیان می‌کند، باید از حجم و گستردگی نهادهای موظف برای مبارزه با مواد مخدر کاهش زیادی را بیننده باشیم و یا در مقدار ثابتی باقی مانده و رشد کمی نکرده باشند. ولی آیا این دو مهم برآورده شده‌اند؟

آمارهای موجود در این زمینه متأسفانه غیرواقعی هستند. یکی به‌خاطر پنهان کاری بسیاری از قربانیانی است که به دلایل شغلی و اعتباری نمی‌خواهند اسمشان در هیچ جایی به‌عنوان معتاد ثبت شود و دلیل دیگر، عادت بیمارگونه رژیم به پنهان کاری و کاستن از شدت فاجعه می‌باشد. مطمئن باشید که تعداد واقعی معتادان حداقل یک و نیم برابر اعدادی است که رژیم اعلام کرده است. چون این آمار و ارقام از طریق تجمیع داده‌های مراکز بازپروری و زندانها و... به دست آمده است. در حالی که تعداد فراوانی از معتادان به‌ویژه معتادانی که وضعیت مالی خوبی دارند و یا معتادانی که در اداره‌های دولتی کار می‌کنند، هرگز جرأت نمی‌کنند نام خود را در جایی به ثبت برسانند. از طرفی نیز تعداد فراوانی از معتادان هستند که در اثر اوج فقر و فلاکتی که در اثر اعتیاد به آن دچار شده‌اند به‌طور کلی از دایره آمارگیری و تعیین تابعیت و ملیت خارج شده‌اند؟! مثلاً نگارنده معتادی را می‌شناسد که چندین سال پیش شناسنامه و کارت ملی‌اش را در برابر دریافت مواد مخدر فروخته است و اکنون در هیچ‌کدام از ارگانهای کشوری نامی از وی وجود ندارد. گویی که وی مرده‌ای بیش نیست. لذا حداقل تعداد واقعی معتادان را باید یک و نیم تا دو برابر عدد اعلام شده دانست. ولی همین آمار غیرواقعی نیز نشان‌دهنده گستره وحشتناک نفوذ مواد مخدر به درون جامعه ایرانی و قلب تپنده این کشور می‌باشند. بدبختی که گریبان کشور ما را گرفته چنان فراوان و دارای ابعاد مختلفی است که در یک نوشته، مولف در بیان هر کدام در می‌ماند. مثلاً همین آماری که این آقای اسدی ارائه داده ما مشاهده می‌کنیم که ایشان حتی قادر به انجام یک ضرب و تقسیم ساده نیز نمی‌باشد. اگر باور ندارید مطلب زیر را ادامه دهید.

آمار رسمی کشور
محمدعلی اسدی؛ دبیر شورای هماهنگی مبارزه با مواد مخدر استان تهران، در گفتگو با خبرنگار انتظامی خبرگزاری تسنیم با اشاره به تعداد معتادان تهران اظهار داشت: بر اساس شیوع شناسی جدیدی که انجام شده است، از میان 2میلیون و 800هزار معتاد سراسر کشور، جمعیت معتادان در استان تهران، حدود ٢ الی ٣ درصد جمعیت استان را تشکیل می‌دهد. به گزارش تسنیم و بر اساس اعلام دبیر شورای هماهنگی مبارزه با مواد مخدر استان تهران، جمعیت معتادان تهران بین 560هزار تا 840هزار نفر است. حال اگر مثلاً 3درصد از عدد 2میلیون و هشتصد هزار را محاسبه کنیم آیا به نظر شما جواب عدد 840هزار می‌شود یا 84هزار؟ 2800000 ×۰.۰۳=84000لذا مطمئن هستیم که تعداد 84000نفر معتاد برای تهران 10میلیونی بسیار کم است پس ناچار عدد را 840هزار فرض می‌کنیم که 30درصد کل معتادان کشور می‌باشد؟!

(شناسه خبر: 1503148سرویس: اجتماعی 5شهریور 1396)
در حالی که این آقای مدیر بی‌سواد عدد را 840هزار نفر حساب کرده است؟ (وقتی دبیر شورای مبارزه با مواد مخدر سواد یک محاسبه بسیار ساده را ندارد، چگونه می‌توان انتظار داشت این آدمها بتوانند و قادر باشند فاجعه اعتیاد را مهار کنند؟) نگارنده با تحقیقات مفصلی که از منابع معتبری نیز سود برده، حداقل تعداد معتادان تهران را بین یک تا یک و نیم میلیون نفر برآورد کرده است.

میران مصرف مواد مخدر در تهران
دبیر شورای هماهنگی مبارزه با مواد مخدر استان تهران در خصوص میزان مواد مخدر مصرفی توسط معتادان تهران نیز گفت: گرچه آمار دقیقی در خصوص میزان مصرف معتادان در استان تهران در دست نیست ولی به‌صورت میانگین اگر مصرف روزانه هر معتاد را یک تا 2گرم محاسبه کنیم، مصرف روزانه معتادان تهران مشخص می‌شود. (با اطمینان زیاد بدانید که این اعداد بسیار کمتر از حقیقت فاجعه می‌باشد. ولی ما بر اساس همین گفته‌ها نوشتار را پیش می‌بریم.) بر اساس همین رقمها تعداد معتادان در تهران را حساب می‌کنیم:
اگر تعداد معتادان تهران را یک میلیون نفر فرض کنیم: 2g*1000000=2000kg ملاحظه می‌کنید که کف مصرف مواد در تهران بر اساس آمار رژیم روزی دو تن می‌باشد. این در حالی است که پنج سال پیش، رئیس پلیس تهران بزرگ در طی یک کنفرانس خبری اعلام کرد: در هر شبانه روز در تهران بین 3تا 4تن مواد مخدر مصرف می‌شود؟! تناقض در آمارهای اعلامی نشان‌دهنده مسائل پشت پرده مبارزه با مواد مخدر است که این نوشتار قصد دارد درباره بخش کوچکی از آن روشنگری نماید.

بررسی موردی شیشه از میان انواع مواد مخدر که در کشور مصرف می‌شود.

ماده مخدر شیشه به قول بعضی منابع نیمه معتبر! ابتدا در جنگ دوم جهانی توسط آلمانیها و یا به گفته‌ای توسط ژاپنی‌ها ابداع گردید تا به سربازان آنها توان بیدار ماندن به مدت طولانی را بدهد. مواد اصلی شیشه آمفتامین می‌باشد. این ماده وقتی که وارد خون گردید و از طریق جریان خون به مغز رسید باعث افزایش ترشح هورمونی به نام دوپامین می‌شود. ترشح دوپامین به‌طور طبیعی در مغز باعث ایجاد نشاط و شادابی معمولی می‌گردد. بیشترین مقدار دوپامین که یک فعالیت سالم انسانی می‌تواند در مغز تولید شود 25واحد است حال آن که با مصرف نیم گرم شیشه 280واحد دوپامین در مغز تولید می‌گردد! این مقدار بالای دوپامین اگر تکرار شود دیگر مغز قادر نخواهد بود بدون مصرف شیشه آن سطح شادی و نشاط قبلی را برای مصرف کننده فراهم کند.
 
کارشناسان حوزه اعتیاد مصرف روزانه یک معتاد به شیشه را حداقل نیم گرم در روز می‌دانند و با توجه به اعتیاد ۳۴۳هزار و ۲۰۰نفر به شیشه در کشور، حداقل بیش از ۶۲تن شیشه در یک سال در کشور به مصرف می‌رسد.

فرض کنید که همین مقدار 62تن شیشه مصرف واقعی سالانه کشور باشد (قطعا مقدار دو برابر نیز بیشتر است) مواد لازم برای تولید 62تن شیشه به‌ویژه قرص های آمفتامین، اسید و بعضی مواد شیمیایی جدا کننده، تجهیزات آزمایشگاهی ویژه مانند بشر و لوله‌های آزمایشگاهی و... از چه منابعی تأمین می‌گردند؟ اگر بدانیم که تمام داروخانه‌های کشور قرص های آمفتامین دار را به ندرت در اختیار افراد قرار می‌دهند، آنگاه این علامت سؤال ما را به نکات دیگری ارجاع می‌دهند. طبق آماری که نگارنده به‌طور مستقیم از چند تولیدکننده شیشه کسب کرده، برای تولید یک کیلو شیشه باید بین 800 تا 1000عدد قرص آمفتامین تجزیه شده و آمفتامین لازم برای تولید یک کیلو شیشه از آن استخراج شود، با یک محاسبه ساده خواهیم داشت: حال اگر ما عدد قرصها را تعداد 900عدد فرض کنیم، برای تولید 62تن شیشه به تعداد 55میلیون و 800هزار عدد قرص آمفتامین دار نیاز می‌باشد؟!

در یک مورد ویژه که توسط نگارنده بررسی شد مقدار 17کیلوگرم شیشه در یک منزل فکسنی در یکی از شهرکهای جاده شهریار توسط یک نفر تولید شده بود. (نام و نشان تمام افراد برای نگارنده معلوم است ولی دلیلی وجود ندارد تا در این نوشتار بیان شوند! چون هیچ کسی کاری به کار آنها ندارد؟!) وقتی که این مقدار، توسط مأموران مبارزه با مواد مخدر شهریار کشف و ضبط گردید با وجودی که تولیدکننده اصلی را می‌شناختند یک بیچاره‌ای را که برای امرار معاش و دریافت جیره مواد روزانه‌اش، وردست آنها بوده، دستگیر کردند و اکنون نیز حکم اعدام وی صادر شده است. (اسم این جوان بی‌کس و کار وحید است و در خادم‌آباد شهریار ـ خادم‌آباد پایین ـ خیابان چهاردهم مستقر بود و برای یک خانواده‌ای که تمام عمر پدر و دو فرزند ارشد خانواده در حوزه خرید و فروش مواد مخدر صرف شده، کار می‌کرد) حال چرا از دستگیری عامل اصلی خودداری نمودند؟ در ادامه دلیل اصلی شرح داده می‌شود. حال شاید بپرسید اگراین مأموران چنین پولی دریافت می‌کنند، پس چرا 17کیلوگرم مواد او را نیز ضبط کرده‌اند؟ دلیل این است که یکی از اهالی بومی از محل اختفای این 17کیلوگرم شیشه خبردار می‌شود و با پیگیری فراوان، مأموران دایره مبارزه با مواد مخدر شهریار را وادار می‌کند موضوع را پیگیری کنند. از طرفی مأموران بابت کشف مواد مخدر مبالغی پول به‌عنوان حق کشف از نیروی انتظامی و.. دریافت می‌کنند. پس مأموران به ناچار ابتدا به عوامل اصلی خبر داده و سپس منتظر حضور وردست بیچاره در بالای سر جنس شده و به هنگام، هم او را و هم جنس را توقیف می‌کنند. به این ترتیب هم شخص متهم و هم موضوع اتهام را همزمان دستگیر کرده و علاوه بر دریافت مبلغ 18میلیون تومان رشوه از عامل اصلی و صاحب ماده به‌عنوان تضمین امنیت او، مقادیری را نیز به‌عنوان حق کشف از دولت دریافت می‌نمایند. اما دلایل اصلی این رفتار تمام عوامل سطح پایین مبارزه با مواد مخدر را من از زبان یکی از فروشندگان مواد مخدر که اکنون از این کار دست کشیده و به گروه‌های ترک مواد مخدر پیوسته، سؤال کردم. او مرا به یک فروشنده مواد معرفی کرد و از او خواهش کرد اتفاقی را که در ماه آبان 1396 در منطقه سعید‌آباد شهریار رخ داده را تعریف کند. وی به من گفت: تمام بدنه نیروی انتظامی و دایره مبارزه با مواد مخدر به نفس عمل مبارزه با مواد مخدر در سطوح بالای رژیم به‌شدت مشکوک هستند و یا هیچ ایمانی به وجود چنین اراده‌ای در رژیم ندارند. لذا هم مأموران پاسگاههای نیروی انتظامی (که ساخت و پاختشان از سطح خرده‌فروشان بالاتر نمی‌رود) و هم مأموران اصلی دایره مبارزه با مواد مخدر چه در شهریار و چه در سایر نقاط کشور (که در سطح قاچاقچیان عمده و میانه قادر به ساخت و پاخت هستند) حاضر نیستند این لقمه چرب و نرم را از دست بدهند. آنان به این یقین رسیده‌اند که رژیم به دلایلی نمی‌خواهد این پدیده خطرناک در کشور برچیده شود، لذا چرا آنها از این منبع درآمد میلیاردی بهره‌ای نبرند؟ پس چرا باید از این پول بگذرند در حالی که مطمئن هستند اگر آنها را دستگیر و به مسئولان قضایی تحویل دهند، در مراحل بعدی دادرسی و... پولهای به مراتب بالاتری به جیب کله گنده‌های سیستم قضایی کشور سرازیر می‌شود؟ به وی گفتم: به جای کلی‌گوئی، چند مصداق عینی که خودت شاهد آن بوده‌ای را شرح بده. او گفت: اگر بخواهم مثال بزنم باید دو روز تمام صحبتهایم را ضبط کنی ولی چند مورد مطمئن را که خودم مستقیماً با آنها در رابطه بوده‌ام را شرح می‌دهم (نوع رابطه‌اش را بیان کرد ولی به‌خاطر امنیت خودش، اجازه نداد منتشر شود) در آبان ماه 1396 مامورین دایره مبارزه با مواد مخدر شهریار پس از یورش ظاهری به منازل چهار نفر از فروشندگان مواد در نصیرآباد شهریار، مبالغی بین 7 تا 15میلیون تومان (از هر نفر) دریافت کرده‌اند و البته به‌دلیلی نامعلوم یکی از فروشندگان این منطقه جرم خیز را دستگیر کرده و حتی با حکم دادستانی، منزل وی را نیز تخریب کرده‌اند! وی حدس می‌زد که شاید دلیل این تخریب، عدم پرداخت مبلغ راضی کننده با مأموران باشد! (مدتهاست که منازل آن دسته از فروشندگان که حاضر نشوند مقرری بدهند با حکم دادستانی یا پلمپ و یا کلاً تخریب می‌شود) در یک مورد دیگر که در سال 1394 اتفاق افتاده، یک فروشنده خرده پا پس از خرید 7گرم شیشه و 5گرم هروئین از یک فروشنده عمده در نصیر آباد شهریار، به سمت سعیدآباد شهریار به راه می‌افتد ولی در منطقه خادم‌آباد توسط مأموران پاسگاه خادم‌آباد دستگیر می‌شود. او اقرار می‌کند که این مواد را از شخصی به نام حمید در نصیرآباد خریده است. سرگرد... فرمانده پاسگاه دستور جلب حمید را می‌دهد. حمید پس از حضور در پاسگاه به صراحت تمام موضوع را قبول کرده و بلافاصله پیشنهادی به‌مبلغ 3میلیون تومان به جناب سرگرد... . داده و هر دو آزاد می‌شوند! (این اتفاق نشان می‌دهد که حمید را به خوبی می‌شناخته‌اند و حتی احترامش را داشته‌اند!) البته فروشنده خرده پا نیز مجبور می‌شود دارائی‌اش را که نزدیک به 250هزار تومان بوده به مأموران دیگر بدهد؟!

یک مثال عینی که در سالهای شصت و پنج – شصت و هفت در کرمانشاه رخ داده، روشن می‌کند که چرا اکنون سیستم مبارزه با مواد مخدر به حقوق بگیران فروشندگان مواد مخدر تبدیل شده‌اند.

در سال 1365 قاچاقچی کلان مواد مخدر پس از جاسازی نزدیک به 9تن مواد مخدر درون مخزن تانکر تریلی از زاهدان به مقصد کرمانشاه راه می‌افتد. عوامل انتظامی مسئول مبارزه با مواد مخدر از همان ابتدا از جریان با خبر می‌شوند. ولی تا خود کرمانشاه صبر می‌کنند تا ببینند در چه نقطه‌ای از کرمانشاه توزیع می‌گردد. محموله به کرمانشاه رسیده، وارد یک گاراژ در منطقه صابونی کرمانشاه می‌شود. محل، دو شبانه روز تمام، محاصره و بالاخره حمله نهایی برای دستگیری چندین گروه عمده قاچاق مواد مخدر انجام می‌شود و تعدادی از مشهورترین قاچاقچیان کرمانشاه دستگیر و ظاهراً به دست عدالت سپرده می‌شوند. ولی زهی خیال باطل که به‌طور مثال، داش اسد سرکرده اصلی این گروهها بعد از سه بار صدور رأی با پرداخت مبالغی برابر با 20میلیون تومان (این اتفاق در سالهای دهه شصت رخ داده است و این مبلغ بسیار زیاد بوده است!) از حکم اعدام به حبس ابد و از ابد به 15سال زندان تغییر حکم می‌یابد و در نهایت نیز بعد از 7سال مشمول عفو مقام معظم رهبری؟! قرار گرفته و آزاد می‌شود.

باید بگویم که انگیزه واقعی من در صرف زمان بسیار زیاد و تلاش بی‌وقفه و حتی تحمل بسیاری از خطرات اعم از تهدید به مرگ توسط قاچاقچیان و پی‌گیری قضایی توسط بعضی مأموران نیروی انتظامی، چه بوده است. در یک کلمه ابهاماتی که من در این زمینه دارم، انگیزه اصلی این تحقیق طولانی‌مدت می‌باشد.

چرا رژیم نتوانسته با این آسیب بزرگ اجتماعی مقابله کند؟ آیا خواسته است و نتوانسته یا در کل، هیچ تصمیمی برای مبارزه واقعی با مواد مخدر در نزد تصمیم سازان نظام ولائی، اتخاذ نشده است؟

 
رژیم آخوندی هرگاه از یک مسأله‌ای احساس خطر واقعی کرده، با تمام وجود و با استفاده از بی‌شرمانه‌ترین و جنایت‌بارترین روشها، بر علیه آن خطر اقدام نموده و حتی گاه کشور را تا مرز نابودی کشانده است. حال اگر این رژیم از سوی جریان نابود کننده مواد مخدر احساس خطری نسبت به موجودیت خود می‌کرد، اکنون شاید سالیان سال بود که ریشه این جریان نابود کننده خانواده‌ها را خشکانده بود. ولی حقیقت امر نشان می‌دهد که رژیم منافع زیادی در گسترش هر چه بیشتر اعتیاد در بین مردم کشف کرده است. در دوره شاه، اعتیاد به این گستردگی نبود. نسل جوان سالم همیشه برای حکومت‌ها مسأله ساز بوده است. حال رژیمی با هزاران فاکتور ضدمردمی بر سر کار است، چگونه می‌توان موتور محرکه مردمی را که همانا قشر جوان کشور می‌باشد را از حرکت انداخت؟ چگونه باید امنیت ماندگاری جنایت‌آمیز رژیمی بس پلید را تأمین کرد؟ یکی از چندین روش ایجاد این امنیت کاذب، غرق نمودن نسل جوان در دام اعتیاد است. وقتی جوانان کشور به جای حضور در مراکز فرهنگی و کتابخانه‌ها و... مدام در گوشه خرابه‌ها و تاریکخانه‌ها و منازل یا در حال خماری چرت بزنند و یا در اثر نشئگی به وادی توهم فرو غلطند، قسمت بزرگی از پتانسیل حرکت خطرناک بر علیه رژیم خنثی می‌شود. از قدیم و ندیم می‌گفتند که مشروب، مست، را شجاعتی بیش از حد می‌بخشد و تریاک و هروئین معتاد را ترسی مضاعف و ضعفی بی‌درمان می‌دهد. رژیم از این باور ساده به بهترین وجهی بهره گرفته است. به‌شدت هر چه تمام جلو تولید و پخش مشروبات الکلی را می‌گیرند ولی دست و دلباز به استقبال تولید و پخش مواد مخدر می‌روند. اگر شما وقت صرف کنید و با پرس و جو مدتی مثلاً شش ماه را از جریان توزیع مواد مخدر اطلاع یابید می‌بینید که ریتمی به‌غایت دقیق بر آن حاکم است. مثلاً اگر قصد رژیم جایگزینی ماده مخدر جدیدی با یک ماده قدیمی باشد ابتدا کیفیت ماده قدیمی البته به تدریج شروع به افت کرده و پس از مدتی به جایی می‌رسد که مصرف‌کنندگان را عاصی کرده و بلاتکلیف رها می‌کند. و همین که معتادان به آن ماده به نهایت عجز رسیدند ناگهان ماده جدید را وارد بازار می‌کند. مثال بارز این ریتم، تعویض تریاک با کراک و سپس تعویض کراک با هروئین (با نام گول زننده گل) است. ابتدا مقدار مواد افزودنی! (شما بخوانید آشغال) به تریاک به تدریج به جایی رسید که بسیاری از معتادان تریاک با وجود مصرف بسیار زیاد در هر بار، به جای سرحال شدن بیشتر کوفته و تخریب می‌شدند. ناگهان شایعه شد که ماده‌ای با نام تریاک چینی؟! به بازار آمده که تنها با سه پک، به اندازه 10گرم تریاک نشئه می‌کند! خیل عظیم تریاکیها به سمت کراک رفتند. به گفته مصرف کننده حرفه‌یی کراک، واقعاً با سه پک چنان سرخوشی در وی ایجاد شده بود که تا دو روز نیازی به مصرف مجدد نداشت. ولی به تدریج این ماده نیز کیفیتش را از دست داد تا روزی رسید که نوعی ماده خمیری شکل به جای کراک به معتادان فروخته می‌شد که هیچ اثری در رفع خماری نداشت. حال وقت آن بود تا ماده جدید وارد شود. شیشه یا کریستال وارد شد. شایعه با دقت و گستردگی منتشر شد: ماده جدید چنان پروازی به انسان می‌دهد که تا چند شبانه روز در آسمانها و فضا سیر می‌کنید! خیل عظیم معتادان به سمت شیشه آمدند ولی این بار یک اتفاق جدید افتاد. شیشه نشئه می‌کرد و بسیار هم سطح بالا بود ولی به‌خاطر ترکیباتی که داشت، همزمان همه مرفین موجود در بدن معتاد را نابود می‌کرد به‌طوری که پس از یکی دو ساعت، معتاد همزمان دچار نوعی نشئگی و درد عضلانی می‌گردید. برای رفع این مشکل نیز راه‌کار ارائه شد. باید همزمان با شیشه یا تریاک بخورید یا گل مصرف کنید! گل دیگر چیست؟ نمیدانی؟ یک معجونی است فضایی اصل. کافی است پس از مصرف شیشه، چند پکی هم به این ماده جدید بزنید، انگار دیگر تا سه روز می‌توانید یک ریز کار کنید بدون این‌که بخوابید و... ..
 
خوانندگان عزیز، با دقتی بیشتر، نظری دوباره به این مطالب بیاندازید و سعی کنید ریتم و نظم بسیار عمیقی را که بر این فرآیند غیرانسانی و جنایت‌بار حاکم است را دریابید. آنگاه از خود بپرسید که چگونه ممکن است عده‌یی قاچاقچی و تولیدکننده مواد که به ادعای رژیم از مردمان فقیر افغانی تشکیل می‌شوند، قادر باشند تمام این ساختار را مدیریت و پشتیبانی کنند؟ رژیم بارها در ریشه یابی مواد مخدر بیان کرده که عده‌یی از مردمان فقیر در شرق کشور مانند زاهدان و... مواد مخدر را از افغانستان بار زده و به ایران حمل می‌کنند و البته که سربازان گمنام امام زمان! هم شبانه روز در حال مبارزه و نابودی این اشرار مسلح هستند. باز از خود بپرسید که رژیمی که ادعا می‌کند قدرت نظامی برتر منطقه می‌باشد، چگونه قادر نیست از پس چند قاچاقچی پاپتی و فقیر برآید و جریان ورود مواد به داخل کشور را مهار کند؟ آنگاه به خیلی نکات مهم پی می‌برید. از خود خواهید پرسید: آیا ممکن نیست که تمام این حجم بزرگ از مواد مخدر در همین بیخ گوش خودمان در همین تهران و... تولید نمی‌شود؟

نظم اقتصادی حاکم بر توزیع مواد مخدر در تمام کشور
سؤال و ابهام دیگری که وجود دارد این است که توسط چه سامانه‌ای نظم فوق‌العاده‌ای بر خرید و فروش مواد مخدر از هر نوع آن در تمام نقاط کشور برقرار شده است؟ شما یک گرم شیشه را اگر در تهران به قیمت مثلاً 25هزار تومان بخرید همان مقدار شیشه را در روستاهای بندرعباس نیز به قیمت 25هزار تومان خواهید خرید! نظمی که بر سامانه توزیع مواد مخدر حاکم است یکی از آمال و آرزوهای دولت برای راه‌اندازی در سایر بخشهای حیاتی کشور مانند مایحتاج اولیه زندگی ایرانیها ست.؟!
 
آسیب‌هایی که عزیزترین کسان مرا به ورطه نابودی کشانده است

در طول پنج سال گذشته، حداقل سه تن از جوانان فامیل و دوستان قدیمی بنده در اثر مصرف مواد مخدر از بین رفته‌اند. غم و رنج آسیبهایی که عزیزترین دوستان و اعضای فامیلم را به قعر نیستی و نابودی کشاند چنان سنگین بود که مرا واداشت تا داستان پشت پرده این تجارت به‌غایت کثیف و ضدانسانی را کشف کنم.

به کمک خداوند یک اتفاقی پیش آمد و من در جریان آن اتفاق توانستم در متن یک قرارداد و توافق خیلی عجیب و حیرت‌آور که یک طرف آن سه تن مواد فروش خرده پا و طرف دیگر آن مأموران پاسگاه نیروی انتظامی یکی از شهرکهای میان جاده شهریار به تهران بودند، قرار گیرم.

جلسه رسمی برای عقد قرارداد!
بنده سال گذشته به‌خاطر کار تخصصی‌ام تعداد زیادی قاب چوبی را به یک کارگاه نجاری و نقاشی سپردم تا برایم تولید کنند. من با این کارگاه بارها کار کرده بودم و از نتیجه کارشان راضی بودم ولی مدتی بود که کارها را بی‌کیفیت و با دیرکرد فراوان انجام می‌دادند. لذا من مجبور شدم تا به کارگاه بروم. وقتی که به جلو کارگاه رسیدم، با تعجب دیدم که صاحب کارگاه تیغه‌ای در وسط کارگاهش کشیده و به دو قسمت تقسیم‌ش کرده و قسمت جلویی را به یک نقاش مبل کرایه داده و قسمت عقب را برای خودش نگاه داشته است. من پشت در کارگاه رفتم و هر چه در زدم کسی در را باز نکرد. در حالی که قبلاً همیشه در باز بود. با صدای بلند داد زدم: فلانی من هستم بیا در را باز کن! خلاصه طرف با اکراه در را باز کرد و من داخل شدم. دو نفر دیگر نزد صاحب کارگاه بودند و از همان ابتدا فهمیدم که مشغول مصرف مواد بوده‌اند. (چون در جریان بودم که گاهگاهی مصرف می‌کند.) وقتی وارد شدم در را پشت سرم بست و مرا درون یک اتاقک کوچکی برد و چایی برایم ریخت و خودشان نیز شروع به مصرف شیشه نمودند! گفتم تو که تا ته دره رفته ای؟! گفت: کجای کاری، ولی فقط یک سال دیگه صبر کن بعد بیا و من رو ببین. به وی گفتم: فلانی من هیچ کاری با حال و حول شما ندارم، شیشه می‌کشی هر کوفتی می‌کشی، به من ربطی نداره ولی اگر کار مرا تا هفته آینده آماده نکنی من از دست تو شکایت می‌کنم. احساس کردم این آدم قبلی نیست. گویا دلش قرصه! قبلاً همیشه ترسی مبهم از این داشت که نکند کسی کار به وی ندهد. ولی اکنون چنان بی‌خیال صحبت می‌کند که گویی من به او بدهکارم. برای ختم داستان با او گفتم: در یک جمله بگو موضوع چیست؟ گفت: موضوع این است که من شغلم را عوض کرده‌ام و بعد از این می‌خواهم با درآمد زیادی که در کار جدید گیرم میاید، زندگی کنم. کار شما را هم تا آخر هفته تمام می‌کنم و دیگر تمام. در همین بحث بودیم که درب کارگاه را به‌شدت زدند! من چنان جا خوردم که حد نداشت ولی او بی‌خیال رفت به طرف در و داد زد کیه؟ صدایی آمد که باز کن مائیم. طرف همین که این صدا را شنید به سرعت در را باز کرد و من دیدم دو مأمور نیروی انتظامی با موتور در جلو کارگاه پیاده شده و وارد کارگاه شدند. من چنان رنگ از رخم پرید که اندازه نداشت. بساط مصرف شیشه روی میز بود و ما چهار نفر نیز درب کارگاه را از تو بسته بودیم. پس دیگر چه جای حاشا بود؟ ولی من با کمال حیرت دیدم که این دو مأمور با گرمی با او دست داده و بعد به سمت من آمدند و دست دادند!. یکی از مأموران به من گفت: آقا قیافه‌ات آشنا نیست مثل این‌که تازه کاری؟ گفتم: نخیر قربان هر گردی که گردو نیست. با تمسخر گفت: گردی که در کارگاه... نشسته چطور میشه گردو نباشه؟ بعد هر سه زدند زیر خنده و مأمور گفت: بی‌خیال داداش شوخی کردیم. بعد رو به او کرد و گفت: شانس آوردیم که هر سه نفر شما را یکجا گیر آوردیم! خوب مشدی، بریم سر اصل مطلب. اولاً چرا این سه روز گذشته خودتان رو از ما پنهان می‌کردید؟ مگر قرار نبود امانتی ما رو بیاری؟ پیرمرد قوزی که در نزدیک صاحب کارگاه نشسته بود، گفت: سرکار استوار به خدا این مبلغ خیلی زیاده. مأمور چشم غره‌ای به من رفت ولی صاحب کارگاه اشاره کرد که از خودمونه؟! مأمور گفت: ببین مشدی من تا حالا ده بار برایت شرح داده‌ام، برای بار آخر می‌گم، مبلغ مد نظر ما 10تومان هر ماهه! طرف دهانش خشک شد و با دست پاچکی داد زد: یا حضرت عباس، مگر من روی گنج نشسته‌ام. اصلاً تو فکر می‌کنی من روزی چند تا مشتری دارم؟ مأمور گفت: بین 35 تا 45نفر!

او گفت: آمار دقیق ما رو هم که داری. خوب مرد حسابی بگیریم 40نفر هر نفر روزی 20هزار تومان هم مواد بخره روی هم میشه هشتصد هزار تومان، سیصد هزارش که مال‌مایه است پانصدهزار تومان برام می‌مونه، یعنی ماهی 15میلیون تومان! اونوقت شما میخای هر ماه از من 10میلیون تومان بگیری؟. مگر من مغز خر خورده‌ام. مأمور گفت: ببینید تنها ما دو نفر که نیستم رئیس پاسگاه هست باضافه سه مأمور دیگر. تازه ما سه تا سرباز هم داریم ولی به آنها رو نمی‌دهیم. وانگهی اگر دل رئیس پاسگاه رو به دست نیاریم که اصلاً اجازه نمیده توی منطقه کوچکترین خلافی بکنید.

بعد از چهل دقیقه چک و چانه، بر روی مبلغ ماهیانه ۲.۵میلیون تومان، به توافق رسیدند. به این ترتیب که هر 28ام هرماه یک مأمور با لباس‌شخصی به بهانه کار نجاری به کارگاه بیاید و پول نقد را تحویل بگیرد. قرار و مداری هم با آن دو فروشنده دیگر نیز گذاشتند. پیرمرد تریاک فروش بود و خیلی بیچاره لذا قرار شد ماهی 300هزار بدهد و آن یکی نیز بر روی ماهی 250هزار به توافق رسید؟!
 
مأموران رفتند و من با حیرت تمام از صاحب کارگاه پرسیدم. مرد حسابی کارت به کجا رسیده؟ اینها مأمور کجا بودند؟ گفت: اینها مأمور پاسگاه سعیدآباد شهریار هستند و اگر من مقرری آنها را ندهم اجازه نمی‌دهند کاسبی کنم، ولی الآن من با خیال راحت مواد می‌فروشم و اگر یک زمانی از دایره مبارزه با مواد مخدر هم خواستند بیایند اینها پیشتر به من خبر می‌دهند!. و من تازه فهمیدم که کار و بار جدید این استادکار ماهر نجاری سابق چیست؟!

بعد از این‌که با دردسرهای زیادی از چندین مواد فروش جزء تحقیق کردم دیدم که از منطقه تهرانسر گرفته تا خود شهریار تمام پاسگاههای نیروی انتظامی با همین روش از فروشندگان خرده پا رشوه گرفته و در مقابل آزادی عمل آنها را محدود نمی‌کنند. حتی روزی که در مترو با یک مأمور نیروی انتظامی هم کلام شدم از وی پرسیدم که من شایعاتی این چنینی درباره رابطه همکاران شما با مواد فروشان شنیده‌ام آیا شما تأیید می‌کنید: مکثی کرد و بعد گفت: باید اول یه شرحی بدم تا چشات باز بشه. ببین داداش، تمام این جنگولک بازی‌هایی که قوه قضاییه با بوق و کرنا در رابطه با مبارزه با مواد مخدر راه انداخته، چرندی بیش نیستند و به همین خاطر ماموری که خرده فروش را دستگیر می‌کند و به قوه قضایی تحویل می‌دهد بستگی به مقدار موادی که کشف شده مبالغ کلانی پول بین قاچاقچی و قوه قضایی رد و بدل شده و طرف ظرف حداکثر دو سه ماه آزاد می‌شود. بارها اتفاق افتاده که من خودم خلافکار محل را گرفته‌ام و رشوه هم پیشنهاد داده ولی قبول نکرده‌ام، بعد به من گفت: ببین منتظر باش تا بیست روز دیگه آزاد بشم و بیام جلو پاسگاه یه ویراژی بدم تا بفهمی که چه پولی رو حروم کردی و دقیقاً همین شد. یک ماه بعد طرف با پرداخت 10میلیون تومان جریمه، آزاد شد و با ماشین آمد جلو پاسگاه و ویراژی داد و خواست برود که من جلوش را نگه داشتم و سوار ماشینش شدم. گفتم بریم یه دوری بزنیم! بعد گفتم: ببین حالا که من زورم به تو نمی‌رسه خدا وکیلی بگو ببینم چه اتفاقی افتاد: طرف گفت: ببین جناب سروان اون روزی که تو منو گرفتی من می‌دونستم که کی باید سر کیسه رو شل کنم، گفتم چه بهتر که در همین قدم اول با پول کمتر آزاد بشم و هم پولی به دست تو برسه ولی نخواستی و لجاجت تو فقط باعث شد که من بیست روز بیشتر تو باشم و به جای یک و نیم میلیون تومانی که به تو می‌خواستم بدم 10میلیون تومان به قوه قضاییه دادم. بله داداش من آنجا بود که فهمیدم مبارزه چی کشک چی، مأمور به جای آن که خودش رو مسخره لات و لوت محل بکنه و دشمن برای خانواده‌اش بتراشه راحت میره با اونها قرار میذاره، هم پولی رو که قراره بره توی جیب لاریجانی می‌گیره میذاره توی جیب خودش و هم از هدر رفت کلی کارهای اداری جلوگیری می‌کنه؟!

تحقیقات من به تدریج به نتایج بزرگتری رسید. شبی که من با یک فروشنده تقریباً وزنی یا عمده فروش قرار داشتم تا سؤالاتی از وی بپرسم. وی سر قرار نیآمد و دو روز بعد پیداش شد و بعد از این‌که رفتیم یه جای مناسبی نشستیم گفت: یکی از آشناهای من که در دایره مرکزی دایره مبارزه با مواد مخدر هست! پریشب به من پیام داد که دو تیم از مأموران این دایره قرار است به منطقه نصیرآباد شهریار بروند و هدفشان چند عمده فروش مشهور منطقه است که شکایات مردمی زیادی دارند. گفتم: خوب نتیجه چی شد: جواب داد: می خواستی چی بشه، مأموران در قالب دو تیم 6نفره رفتند و از ساعت 10 شب تا یک نصف شب وارد منزل سه فروشنده عمده شدند. اولی که خواسته بود با کله شقی از چنگشان فرار کنه رو با 15کیلوگرم شیشه هم دستگیرش کردند و هم بعد یک هفته دستور تخریب منزلش را نیز از دادستانی گرفتند! ولی آن دو فروشنده دیگر به جای حماقت و درگیر شدن از همان ابتدا گفتند که آقایان چند؟ خلاصه به قراری که من شنیده‌ام حمید کرده مبلغ 25میلیون تومان و محمد عرب هم 34میلیون تومان سرفیده و قائله خاتمه یافته است. ؟! من با ناباوری گفتم: بابا خالی نبند. دیگه اینها که مأمور ساده نیروی انتظامی نبودند که مگه نمی‌گی مأموران ویژه دایره مبارزه با مواد مخدر بودند؟ گفت: خنگ خدا، تو فکر میکنی چرا این همه مواد توی این شهر پخشه؟ شرط ببندیم در عرض یک ساعت من دویست کیلو مواد برایت جور کنم؟

کوروش از کرج.
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/bfdfc2c9-3174-4de6-bc97-ae74137de2cc"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات