728 x 90

اعجاز یک نگرش - دکتر بهروز پویان

می توان و باید
می توان و باید

یکی از مناقشه‌های بنیادین در تاریخ اندیشه، مسأله جبر و اختیار بوده است. بحث بر سر این‌که آیا انسان دارای آزادی و اختیار است یا به ناگزیر بر اساس قوانین و رسوم جبری موجود در جهان، اجتماع و تاریخ عمل می‌کند. اگر آزاد است، آزادی او تا چه حد و تا کجاست؟ و اگر فاقد اختیار باشد آنگاه آیا می‌توان او را در قبال رفتارش مسؤل دانست؟ در اینصورت مسأله عدالت پیش می‌آید و بسیاری بحثهای دیگر که پیآمد همین پرسش بنیادی است که در اینجا مجال بحث آنها نیست. در میان دسته‌ای که رأی به اختیار و آزادی انسان داده‌اند هم به ندرت می‌توان دیدگاهی را یافت که روی توانایی انسان برای تحقق آزادی‌اش تأکید کرده باشد و همان معدود نگرش هم از آنجا که به محک عمل کشیده نشدند در موزه اندیشه‌ها باقی ماندند. ظاهراً در دوران اخیر به‌ویژه از نیم قرن پیش به این سو، گویی این پرسش بنیادین بی‌فایده تشخیص داده شده چون دیگر اثری از طرح این مسأله مهم و اساسی دیده نمی‌شود. در حالی که انسان پیوسته، مادامی که در برابر اجبارات و محدودیتها از هر نوع قرار دارد، به طرح این مسأله نیازمند است و طبق نگرش تکاملی هیچگاه از رویارویی و نبرد با موانع تکامل انسانی و اجتماعی خلاصی نخواهد داشت.

اما امروزه کسانی که دستی در کنترل فضای عمومی و افکار و رسانه‌های جمعی دارند، با کنار گذاشتن این مسأله و خارج کردن آن از دستور کار اندیشه ورزی و عمل مبتنی بر آن، و برجسته کردن صورتهای محدودی از آزادیهای وسیع انسانی که مهم‌ترین آنها اختیار و آزادی انسان در تحقق عینی کامل خود است، در بنیاد، رأی به گیر افتادن انسان در نقش‌های کلیشه‌ای جنسیت و سن و…داده‌اند و برای تثبیت آن همه علوم و فلسفه، از جامعه‌شناسی و روان شناسی گرفته تا پزشکی و حتی فیزیک را هم به خدمت گرفته‌اند تا افراد را در کلیشه‌ها میخکوب کنند و وانمود کنند راهی جز همین میزان آزادی نیست و البته همین آزادی را هم محصول عاملیت و اراده انسان‌ها نمی‌دانند بلکه القا می‌کنند که الزاماً باید دستی از غیب برون آید و آزادی را از طریق نهادهای کنترل کننده جامعه به افراد تقدیم کند. اینجاست که نگرشی که برخلاف همه فلسفه بافیها و حرافی‌های شبه روشنفکری مبنی بر بی‌حاصلی جنگیدن برای آزادی و اختیار، با گزاره معجزه‌گر "می‌توان و باید" بر جنگیدن و رویارویی با همه زنجیرهای اجبار با تکیه بر اراده بی‌نهایت انسانی تأکید می‌کند، می‌درخشد و زر نابی هم‌چون مجاهد خلق تولید می‌کند.

 

دو نگرش متضاد

یک نگرش که عمومیت یافته و مرز هم نمی‌شناسد و توسط کنترل کنندگان فضای عمومی که البته به تبع آن فضای خصوصی و ذهنی و باورهای افراد را کنترل و هدایت می‌کنند، می‌گوید، انسان دارای ظرفیت مشخصی است. برای القای این بینش برخی داده‌های علم پزشکی را هم به خدمت می‌گیرد. این نگرش در اینجا متوقف نمی‌شود و دست به تقسیم‌بندی انسان‌ها هم می‌زند و پای کلیشه‌های جنسی، سنی، فرهنگی و جغرافیایی را هم پیش می‌کشد و ظرفیت و توانایی انسان‌ها را طبق این کلیشه‌ها تعریف و برای آنها محدوده‌های عمل و رفتار مشخصی را تعیین می‌کند. این نگرش بر یک گزاره بنیادی استوار است: " نمیتوان و نباید ". انسان‌ها در جامعه خاص با فرهنگی خاص که هنجارهای خاصی دارد و سنتی را با خود حمل می‌کند متولد می‌شوند و نهایتاً در محدوده همان کلیشه‌های فرهنگی و هنجاری خاص می‌توانند عمل کنند و خارج از آن کلیشه‌های هنجاری، نمی‌توانند عمل کنند و نباید هم عمل کنند. این نگرش اصرار دارد که انسان‌ها بر حسب این‌که زن باشند یا مرد دارای ساختار بیولوژیک متفاوت با کارکرد های متفاوت هستند و البته با ارزش‌گذاری مشخص کارکرد های مردانه را در نقش‌هایی که به سلطه معطوف است تعیین می‌کنند و تأکید دارد که زنان نمی‌توانند وارد حیطه نقشهای مردانه شوند و نباید هم بشوند. این مورد وقتی به رژیم ارتجاعی ولایت فقیه می‌رسد شدت هیستریک می‌گیرد تا جایی که زن اساساً از همان اختیارات عمومی پذیرفته شده در جهان دمکراتیک نیز محروم و حتی می‌توان گفت که دیگر جنس دوم هم نیست. در ارتجاع ولایت فقیه گزاره "نمی‌توان و نباید"اساساً دامنه و عمق بیشتری پیدا می‌کند. و به واقع یکی از دلایل واکنش های جنون‌آمیز و هیستریک ارتجاع ولایت فقیه نسبت به مجاهدین، موقعیت و جایگاه زنان مجاهد خلق و ظرفیتهای عینی و محقق شده آنها در سالها نبرد در برابر این رژیم هار است که تصویر خاکستر شدن ماهیت ارتجاعی و زن‌ستیز خود را در آنان می‌بیند. در روضه‌هایی که پاسداران رژیم در مورد عملیات کبیر فروغ جاویدان سر داده‌اند اشاره به حضور زنان مجاهد خلق در آن نبرد تاریخی بسیار مشهود است. در یک مورد، یکی از آنان از زن مجاهدی می‌گوید که تیربار و متعلقات آنرا به دست گرفته و از کوه و تپه بالا می‌رود. در نگاه ارتجاعی این پاسدار که با گزاره تعمیق و تثبیت شده "نمی‌توان و نباید"شکل گرفته، چنین چیزی نشدنی و امکان ناپذیر است، اما برای مجاهدین نمونه‌ای از خروار نشدنیهای رایج است که برای آنها شدنی است. نمونه‌ای از هزاران اعجاز "می‌توان و باید" که برای مجاهدین فلسفه زیستن است.

منطق نگرش " نمیتوان و نباید " منطق " نجنگ " است. می‌گوید همه چیز را حواله به تقدیر کن. بگذار کائنات! اگر تشخیص داد خودش خواسته‌ات را در جایی که انتظارش را نداری پیش پایت می‌گذارد. خودت را به مخاطره نینداز. تسلیم و رضا به وضع موجود و پذیرش همین چیزی که هست راز خوشبختی است‌. می‌گوید تو که نمی‌توانی جهان را تغییر بدهی پس دست از جنگیدن بردار و خودت را تغییر بده. البته منظورش از تغییر خود روشن است که تسلیم شدن و تن‌دادن به وضع نا مطلوب موجود و فرو رفتن است. این نگرش حتی پیشنهاد می‌کند برای رعایت بهداشت روانی! رویدادهای اجتماعی و سیاسی و مصائبی که هر روزه بر سر جامعه آوار می‌شود را دنبال نکنید. دستورالعمل این نگرش تن زدن از مسئولیتهای انسانی و اجتماعی است. پیش گرفتن شیوه‌ای از زیست انگلی که بار مسئولیت اجتماعی را بر گرده دیگران بیندازی تا مبادا ساحل امن و آسایش از دست برود. جمله معروف و رایج " من سیاسی نیستم " دقیقا برآمده از این نگرش و توصیه های آن برای زیست انگلی است. آنقدر که فرد وقتی حتی مطالبه ای را میخواهد مطرح کند، هر عنوانی بر آن می‌گذارد غیر از عنوان سیاسی تا مبادا بگویند مطالبه اش سیاسی است. در حالی‌که وقتی سیاست همه چیز را قبضه کرده و نه فقط عرصه عمومی که عرصی خصوصی را هم به جولانگاه خود تبدیل کرده، طرح هر مطالبه‌ای قاعدتاً سیاسی است. اما کسی که هنوز در چنبره منطق "نجنگ"و نگرش خوار کننده و فروبرنده"نمی‌توان و نباید" گیر کرده است، تلاش می‌کند گریز خود از پذیرش مسئولیت و برداشتن عنوان سیاسی از مطالبه‌اش را در لفاظیهای پوچ شبه تئوریک مضحک توجیه کند. و البته نهادها و شبکه‌های گسترده مافیای رسانه که بر حفظ وضع موجود پافشاری می‌کنند برای مطالباتی که عنوان سیاسی نداشته باشند ارزش‌گذاری گسترده‌ای می‌کنند تا مطالبه‌گر و مبارز سیاسی را در تنگنا و انزوا قرار دهند.

اما نگرش دیگری هست که نفی کننده تمام این توجیه ها و لفاظی ها و شعبده بازی هاست. نگرشی که انسان را در کلیشه های جنسیت و سن و نژاد و طبقه و فرهنگ و… تکه تکه نمی کند. برای این نگرش، انسان فارغ از همه این کلیشه ها و تقسیم بندی ها، واجد ظرفیت های کشف نشده ای است که تنها خود انسان، به عنوان موجودی مختار و آزاد، قادر است با اراده و عمل خود، در رویارویی با همه موانع و مخاطرات، آن‌را کشف و محقق کند. این نگرش که در گزاره طلایی خانم مریم رجوی تحت عنوان " می‌توان و باید " جمع بندی شده است، نافی هر آن چیزی است که در نگرش " نمی‌توان و نباید " وجود دارد. منطق " می‌توان و باید " منطق " بجنگ " و بلکه " جنگ صد برابر " است. یعنی اگر هر مانعی که در مسیر تحقق جوهر انسانی ات که متناظر آزادی است، پیش آمد ، صد بار بیشتر از قبل بجنگ. برای این نگرش بالا برنده، کشیدن بار مسئولیتهای بیشتر دارای بالاترین ارزش است. در محدوده این نگرش موانع و زنجیرها از معنا و رسمیت می‌افتند. وجه ممتاز این نگرش نسبت به همه دستگاه‌های فلسفی، تأکید بر نقش خود انسان در محقق کردن جوهر وجودی و ظرفیتهای نا محدودش است. در نگرش "می‌توان و باید"ایستادن و درجا زدن بی‌معنی است. این دیدگاه خود را با دینامیسم موجود در منطق تکامل تنظیم می‌کند. از این‌رو بن‌بست‌ها را می‌توان با تکیه بر اراده انسانی و یگانگی با جمع از میان برداشت و باید که این بن‌بست شکنی را انجام داد. برخلاف لفاظیهای فلسفی و روضه‌های شبه روشنفکری، در این دیدگاه یگانگی منحصر به‌فردی میان تئوری و عمل وجود دارد. آنچه فکر می‌شود همان است که عمل می‌شود و آنچه که عمل می‌شود همان است که فکر می‌شود. این یگانگی متضمن مفهوم"صدق"است که تنها در این نگرش به‌طور تمام‌عیار به عینیت درمی‌آید. در این دیدگاه به هر سد و مانعی"بیا بیا" گفته می‌شود و هیچ نگرانی و هراسی از ابتلائات و خطرات و تضادها نیست چرا که در منطق تکامل تنها با حل تضادها می‌توان به جلو حرکت کرد و خود را به مدار و مرتبه‌ای عالی‌تر رساند. تنها در چنین دستگاه فکری و بینشی است که می‌توان حرکتهای جهش‌وار مجاهدین بعد از هر حمله و هجوم و توطئه‌یی را فهم کرد. عنصر مجاهدی هر مجاهد خلق با این بینش دینامیک و بالابرنده صیقل خورده است.

 

اعجاز  «میتوان و باید»

برای فرو رفتگانی که از بیرون نگرش "می‌توان و باید" به مجاهدین نگاه می‌کنند هرگز قابل فهم نیست که چرا مجاهدین با این همه هجمه و هجوم داخلی و خارجی مانده‌اند و نه تنها کم نشده‌اند که گسترده‌تر، نافذتر و قبراق‌تر شده‌اند. اهالی نگرش "نمی‌توان و نباید" با خود می‌گویند که مجاهدین در ضربات سال‌های ۵۰ و ۵۴ و ۶۰ و ۶۱ و قتل‌عام ۶۷ و نهایتاً قطعاً باید در حملات دوازده دولت غربی به قرارگاه‌های ارتش آزادیبخش ملی ایران و بلافاصله پس از آن بازداشت گسترده اعضای مقاومت و در رأس آنها رئیس‌جمهور برگزیده مقاومت خانم مریم رجوی توسط دولت شیراک در فرانسه تمام می‌شدند و پرونده شان بسته می‌شد. اما چرا نه تنها چنین نشد که الآن از منظر بسیاری از محافل و شخصیتهای برجسته بین‌المللی تنها آلترناتیو رژیم ولایت فقیه و تنها نیروی سرنگون کننده این رژیم تروریستی هستند؟ مسأله‌ای که آنها قادر به درک آن نیستند این است که آن توطئه رذیلانه استعماری ارتجاعی ۱۷ژوئن در فرانسه مشخصاً به هدف از میان برداشتن خانم رجوی بود که خود خالق دستگاه فکری و جهان بینی " میتوان و باید "است. برای افراد خارج این دستگاه فهم این‌که چرا مجاهدین با هر ضربه تنومندتر می‌شوند و بیشتر ریشه میدوانند و تهاجمی‌تر می‌شوند امکانپذیر نیست. از اینروست که مدام با طرح توطئه‌های استعماری ارتجاعی به جای به تنگنا بردن مجاهدین موجبات گذر جهش‌وار آنها به مداری بالاتر را فراهم می‌کنند. استعمار برای ناز و نوازش ارتجاع هار و وحشی ولایت فقیه ارتش آزادیبخش ملی ایران را برخلاف تمام پروتکل‌های بین‌المللی که خود وضع کرده‌اند بمب باران و سپس خلع‌سلاح می‌کند و بعد با رسوایی تمام ۱۷ژوئن را رقم می‌زند تا از دل آن حمام خون در اشرف و لیبرتی راه بیفتد تا به خیال خود موانع برای بقای سیاست استعماری ارتجاعی نابودی ایران‌زمین هموار شود، اما ناگهان با اشرف۳، گردهماییهای سالانه ۱۰۰هزار نفری مقاومت، موج گسترده و روزافزون حامیان برجسته بین‌المللی، آکسیون و رزم و مقاومت بی‌نظیر اشرف‌نشانان و یاران شورشگر مقاومت در اقصی نقاط جهان، و البته پدیده تعیین‌کننده و برگ برنده مقاومت در داخل کشور یعنی کانون‌های شورشی که نوک پیکان نبرد سرنگونی هستند و به‌طور حیرت انگیزی گسترش یافته‌اند و در شرایط اختناق شدید روزانه عملیات مختلف انجام می‌دهند و بی‌هیچ بیم و هراسی بر مراکز جهل و جنایت و غارت رژیم تهاجم می‌کنند، مواجه می‌شود. جبهه گسترده ارتجاع و استعمار هنوز هم رمز و راز معجزه "می‌توان و باید" را حتی سر سوزنی فهم نکرده است. شاهد این ادعا توطئه و زدوبند سخیف برای هدیه کردن دیپلمات تروریست رژیم توسط دولت بلژیک که قطعاً در این توطئه تنها نیست و شرکای دیگری در جبهه استعماری ارتجاعی دارد، و آخرین تلاش‌ها برای بقای ارتجاع وحشی ولایت فقیه با حمایتهای رسوای استعماری است که نشان می‌هد میزان اعجاز"می‌توان و باید" آن‌قدر عظیم است که از درک منطق این نگرش عاجزند و هنوز به‌دنبال این هستند تا بخت خود را برای متوقف کردن مجاهدین امتحان کنند.

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/c3eb433c-2e41-4d49-b406-19ca45d47df9"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات