اصولاً وقتی بسیجیهای نظام، آخوند خامنهای را رهبر «فرزانه»ی خویش میدانند؛ دیگر باید همهٔ واژههایی مانند «فرزانه» «فرهیخته» «نخبه» و «استاد» را در فرهنگ واژگان یک بار آب کشید و «بازتعریف» کرد. زیرا با رفتار و کارکردهای دیده شده از این جانداران تغذیه کننده از آمیختهٔ «خون» و «ساندیس»، همه گونه دریافت و استنباطی میتوان داشت جز فرزانگی و فرهیختگی!
تراوشات مغزهای سهمیهای
پس از کودتای ضدفرهنگی خمینی علیه دانش و دانشگاه که تحت نام «انقلاب فرهنگی» صورت گرفت، درهای دانشگاههای تخته شد. سپس دجال بازگشایی آن را منوط به انبوهی از گزینش و اخراج هیأت علمی و جایگزینی عناصر ارزندهٔ آن زمان با انبوهی پاسدار بیسواد کرد.
در ادامه هم برای پیشگیری از ایجاد «دردسر» برای نظام ولایت فقیه، واژگان و ترمهای جدید توسط آخوندها و بسیجیهایشان مانند «سهمیه» و «گزینش دانشجو» و «دانشجوی ستاره دار» تولید شد. ملموسترین نتیجهٔ آن را هم میتوان در پدیدهیی بهنام «فرار مغزها» یا «مهاجرت نخبگان» یافت که متأسفانه مدتهاست به امری آشنا برای جوانان ایران تبدیل شده است.
اکنون نگاهی به این انشای ابلهانه که با فرهنگی کاملاً آخوندی ـ پاسداری نگاشته شده، بهخوبی نشان میدهد که نگارنده یا نگارندگان آن از همان دست «سهمیهای»های قدیمی یا جدید دانشگاه هستند. بگذریم که حکومت «راستگو»! و «پاکدست»! آخوندی، در موارد نیاز، آخوندها و جوجه آخوندهای حوزه را هم تحت نام «استاد» و «دکتر» بارها و بارها به مردم ایران قالب کرده است.
واکنشهای مردم به ژاژخایی خامنهای
یک نکتهٔ بسیار جالب این است که پس از نشر گستردهٔ این نامهٔ مضحک در رسانههای حکومتی، علیرغم اینکه مردم ایران بهخوبی میدانند که جاسوسان اطلاعات خامنهای اجازهٔ نشر کامنتهای ضدحکومتی را نمیدهند و فیلتر میکنند، اما در برخی سایتها بخش کوچکی از واکنشهای تمسخر آمیز مردم به این نامه و نگارندههای آنها دیده میشود. اشارهٔ مختصری به مضمون چند مورد خالی از لطف نیست:
ـ اسامی اعلام شود تا بدانیم چند تا از این «اساتید» فرزندشان در آمریکا هستند!
ـ برای هر کدام از این «اساتید» دست کم ماهی ۱۵میلیون «حیف» میشود! ماهی ۵میلیون بگیرید تا حرفهای «صد من یک غاز» نزده باشید!
ـ زیاد توجه نکنید؛ از این نامهها زیاد دیدهایم!
ـ خیلی مبتذل بود!
ـ شایسته است این «اساتید» که معلوم است بسیجی هستند، با شناسنامهٔ شفاف اظهارنظر کنند!
ـ ... گرانی و فساد و... مال کشورهای همسایه است؟!
ـ امضاها کو؟!
۸۸۰۰ «استاد» از میان چند استاد؟ باز هم ۹۶ به۴!
اما پاسخ به پرسشی هم در این میان خالی از فایده نیست. با توجه به اینکه تعداد دانشگاههای ایران حتی از کشور یک میلیارد و سیصد میلیونی چین هم بیشتر است (!) (پانویس۱)؛ در ایران چند استاد و مدرس دانشگاهی وجود دارد؟
پاسخ را از بنگاه خبرپراکنی حکومتی ایرنا در ۲۹دی۹۸ بخوانیم:
۲۵۷هزار و ۶۲۱ آموزشگر در دانشگاههای کشور شامل دانشگاههای دولتی، غیردولتی فعالیت دارند که از این تعداد بیش از ۸۵هزار نفر عضو هیأت علمی تمام وقت هستند (بر اساس کتاب آموزش عالی ایران، منتشر شده توسط مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی وزارت علوم).
همچنین همین خبرگزاری در تاریخ ۱۵دی۹۷ تعداد اعضای تمام وقت هیأت علمی را ۸۵هزار و ۵۹۴نفر کرده بود.
بسیار خوب! با این وصف، باید گفت که علیرغم گزینش و دستچین شدن «اساتید» دانشگاه (که معرف حضور تمامی مردم ایران هم هست)؛ از میان ۲۵۷هزار و ۶۲۱ استاد و مدرس دانشگاهی ایران آخوندزده، نامهٔ انشا شده به فرمودهٔ بیت خامنهای تنها ۸۸۰۰ امضا یافته است؟!
به نظر میرسد شورای نگهبان باید صلاحیتهای همهٔ «استادان و شبه استادان» دانشگاههای دستساز خودش را از ابتدا بررسی کند! چون از آمار اعضای هیأت علمی آموزش عالی تحت فرمان خامنهای، کمتر از ۴درصد پای امضای انشای ابلهانهٔ وی آمدهاند! عددی که باز یادآور آن نسبت ۹۶ به ۴ معروف است!
گم کردن رد «آلترناتیو اصلی» هدف اصلی خامنهای
اما با کنار گذاشتن همهٔ حرف و حدیثهای حول «بسیجی نگاشته»ی خامنهای، باید هدف اصلی عمود لرزان خیمهٔ ولایت را در میان سطور نامه یافت.
اشارات احمقانهٔ نامه به انزوای آمریکا یا فحاشی به رئیسجمهور آن در کنار دل بستن شرمگینانه و تلویحی به انتخابات آینده آمریکا؛ موفقیت برشمردن فروش ننگین سرمایهها و آب و خاک کشور به روسیه و چین و یاد کردن از کارنامهٔ ضعیف کشورهای جهان در مقابل کرونا در مقایسه با عملکرد آخوندها (!) همگی مقدماتی برای این ادعا بوده که بگویند ولایت مطلقهٔ فقیه همچنان ثبات دارد!
خب اگر چنین است دیگر این همه جار و جنجال و ترس و هشدار برای چیست؟ روشن است که این همان نگرانی بزرگ آخوندها از «راهحل سرنگونی» مقاومت ایران است که پس از سالها پرچمداری، اکنون به واقعیتهای روز تبدیل شده است.
از این رو، آخوند خامنهای رویکردی را که سالها در «نام نبردن از مجاهدین» بهعنوان یک «خط قرمز» در پیش گرفته بود تغییر داد و امروز بیش از هر نام دیگری، از مجاهدین و مقاومت ایران را بهعنوان دشمن اصلی خودش معرفی میکند؛ دربارهاش مطلب، فیلم، سریال، کتاب و مصاحبه میسازد و منتشر میکند.
اما از آنجا که همین کار نشان دادن آدرس «دشمن اصلی» به سایرین، جایگاه واقعی مجاهدین را برجستهتر میساخت، در این نامهٔ «نخبگان» تلاش بر این شده که از چنین گافی حداکثر احتراز صورت بگیرد. از این روست که تلاش کردهاند نام آلترناتیو اصلی را در میان «سلطنت» و «ساواک» و «ملحدین» و ... بهصورت بسته بهاصطلاح ساندویچ کنند و نسبت به تمامی آنها «باهم» هشدار بدهند! اما در میدان اصلی سیاست روز، هر کسی که حتی از دور هم دستی بر آتش داشته باشد، دوست یا دشمن، بهروشنی معترف است که کنشگر اصلی و «هماورد» این حکومت در صحنهٔ سیاسی بینالمللی و اقدامات داخلی، تنها و تنها مجاهدین و مقاومت ایران بوده و هستند.
کما اینکه بیش از هزار شخصیت سیاسی و اجتماعی بینالمللی، در گردهمایی بزرگ و بیسابقهٔ اینترنتی مقاومت ایران، بر همین نکته انگشت گذاشتند.
بله؛ این نبردی است که در آن یکطرف مردم و مقاومت ایران قرار دارند و یکطرف آخوندهای حاکم و پاسداران خامنهای. همین هول و هراس ساندیسخواران ولایی بهخوبی نشان میدهد که دشمن اصلی این نظام کیست و سیر حوادث به کدام سمت در حال حرکت است.