728 x 90

درباره «محیط‌زیست» (۲)

در باره محیط زیست ...
در باره محیط زیست ...

چگونگی رابطه انسان با «زمین» به‌عنوان منزلگه منحصر به‌فرد انسان از دیرباز مورد توجه بشر بوده است. اکنون اما دغدغه بشر چگونگی حفاظت از کره‌ای است که تنها جان‌پناه او در تمامی کهکشانهاست. کره‌ای که اینک زیر دست و پای بشر در حال فرسوده‌ شدن است.

در قسمت پیشین این نوشته به اهمیت مسأله محیط‌زیست و جایگاه آن در اندیشه بشر پرداخته شد و چگونگی باز شدن دست انسان برای چپاول منابع طبیعی آن به اختصار تمام گفته شد:

«با پاگرفتن راه‌ رشد صنعتی تطاول زمین و منابع آن به شکلی سیستماتیک و نامعقول آغاز گردید و تاراج بی‌رویه کانها، جنگل‌ها، منابع آبی و... به دست دولتها و کمپانی‌ها شدت گرفت، اما نباید از نظر دور داشت که مبانی نظری بهم‌خوردن رابطه انسان و طبیعت به زمانی پیش از انقلاب صنعتی بر می‌گردد، یعنی به زمانی که دکارت (قرن ۱۷میلادی) با فلسفه «... من هستم» خود پایه‌گذار اندیشه‌ای شد که نهایتاً سر از اندیویدوآلیسم در آورد و ویرانگرترین مکاتب اقتصاد رقابتی را تحت عنوان اصالت فرد و آزادی رقابت به جان زمین و ساکنانش انداخت».

 

غارت و نابود کردن محیط‌زیست به زبان آمار

این رابطه یکسویه بین انسان و کره زمین به سرعت راه به سیاست برد و سیاست‌های استعماری خاص خود را به‌وجود آورد. آنچه که فئودال‌ها و ارباب‌ها با زمین می‌کردند (نه با رعیتها و دهقانان) هرگز رابطه‌ای نبود که سرمایه‌داران صنعتی با معادن و ثروتهای طبیعی کردند.

به‌عنوان مثال در تاریک‌ترین دوران استیلای فئودالیسم بر جهان، اربابان زمین اگر چه که بیرحمانه انسان‌ها را استثمار می‌کردند اما درست در همان هنگام می‌دانستند و رعایت می‌کردند که:

چه هنگام به زمین استراحت بدهند؟

چه هنگام به زمینهای کشاورزی با آتش‌زدن تتمه ساقه محصولات برداشت شده، کربن تزریق کنند؟

در چه فصلی، چه مقدار از زمین را «آیش» کنند؟

چگونه زمین را و البته منابع آبی و مجاری و زه‌کشی‌های آن را زنده نگهدارند؟ و...

در حالی‌که در تمدن سوداگری هرگز هیچ‌کس به فکر تضمین حیات معدنی زمین و منابع کانی نیفتاد. حتی تلاش برای دستیابی به منابع کانی دیگر سرزمین‌ها کار آنها را به جنگهای خونینی کشاند که نیازی به تکرار داستانشان نیست. آن وضعیت و هجوم بی‌رحمانه به زمین، به زبان اعداد بهتر بیان می‌شود.

آمار موجود نشان می‌دهد که تنها طی سه سال پس از جنگ جهانی دوم (سال‌های ۱۹۴۷تا ۱۹۴۹) سرمایه‌گذاری خارجی آمریکا، اساساً سرمایه‌گذاری مستقیم تجاری بود که چهار پنجم آن در کشورهای مستعمره و نیمه مستعمره به کار گرفته می‌شد و از همین مقدار نیز نه دهم آن در استخراج نفت صرف شده بود!

از تمام سرمایه‌های آمریکایی که تا پایان سال ۱۹۴۰ در خارج سرمایه‌گذری شده بود، تقریباً نیمی در کشورهای سرمایه‌داری پیشرفته و نیم دیگر در کشورهای عقب مانده به مصرف رسیده بود. یعنی سرمایه خارجی به جای توسعه اقتصاد ملی کشور میزبان به تقویت سیستم تولیدی کشور متروپل و به غارت منابع ملی و معدنی کشور عقب‌مانده اختصاص یافته بود.(موریس داب. سرمایه‌داری دیروز و امروز. شرکت سهامی کتاب‌های جیبی تهران ۱۳۵۸).

مشابه همین آمار را پیش از این و در دوران پس از جنگ جهانی اول در مورد انگلستان و هجوم شرکت‌های انگلیسی برای غارت منابع طبیعی کشورهای مستعمره و نیمه‌مستعمره‌اشان می‌توان به شکل روشن‌تری دید.

آنچه که طی دو جنگ بزرگ در نیمه اول قرن بیستم اتفاق افتاد، نمایشی خونین از یک مسابقه مرگبار برای غارت منابع طبیعی کشورهای دیگر بود که کشورهای قدرتمند پس از آن که منابع طبیعی کشور خود را تمام کرده یا رو به اتمام برده بودند! به اجرا درآوردند. چرا که همه‌چیز باید به پای انحصاراتی ریخته می‌شد که «اصیل»‌ترین نمایندگان «اصیل‌ترین انسان؟»‌ها و نه همه بشریت بودند!

به‌عنوان نمونه در انگلستانی که یکی از پیشتازان غارت منابع طبیعی در همان دوران قبل از جنگ جهانی دوم بود (سال ۱۹۳۶) بیش از نیمی از سرمایه ملی انگلستان در دست تنها ۱٪ جمعیت آن کشور بود و در یک محاسبه دیگر حدود ۸۰درصد سرمایه آن کشور در دست تنها ۵یا ۶درصد جمعیت انگلستان تمرکز یافته بود!

همین معادله توزیع ثروت در سال‌های پس از جنگ جهانی دوم (سال ۱۹۴۶ـ ۱۹۴۷) نیز برقرار بود: یعنی نیمی از سرمایه‌های نقدی انگلستان در دست یک‌درصد و در یک فرمول دیگر ۸۰درصد ثروت انگلستان در دست ۱۰٪ مردم بود و متقابلاً دوسوم جمعیت آن کشور به کلی فقیر بودند.

همین تناسب بهره‌وری اقلیت اصیل در دروان پیش از جنگ جهانی اول نیز در آنجا برقرار بوده است (همان منبع + بولتن آمار دانشکده آمار دانشگاه آکسفورد دسامبر ۱۹۵۰و فوریه ۱۹۵۱).

غرض از ارائه این آمار آن است که نشان دهد چپاول ثروتهای طبیعی اساساً به دست یک اقلیت به‌اصطلاح «اصیل؟!» انجام شده و ربطی به توده‌های مردم نداشته است کما این‌که بر همین قیاس می‌توان از ایران تحت سیطره آخوندها مثال زد که بنا‌به‌ نوشته خبرگزاری تروریستی تسنیم ۳۱اردیبهشت ۹۵به‌ نقل از سرپرست اسبق وزارت اقتصاد(حسین صمصامی) ۹۰درصد نقدینگی ایران در دست ۱۵درصد جمعیت این کشور است!

ضمن این‌که انحصار آب، خاک، جنگل،نفت، گاز، معادن، پتروشیمی و... غارت آنها تماماً در دست حکومتی است که به اذعان قالیباف شهردار وقت تهران تنها ۴درصد جامعه ایران را تشکیل می‌دهند. این شمه‌ای از بلایی است که دیکتاتوری حاکم بر ایران بر سر منابع طبیعی و محیط‌زیست کشور می‌آورد (نابودی منابع انسانی بحث فاجعه‌بار دیگری است که محل طرحش این نوشته نیست).

 

محیط‌زیست، فلسفه، سیاست و اقتصاد

به این ترتیب بشر آنچه را که با درهم‌شکسته شدن نظریه «جهان‌مرکزی» زمین از دست داده بود (نظریه کپرنیک)، با طرح نظریه «من‌ هستم» و خدا انگاری «فرد» (و نه نوع انسان) بر روی زمین باز پس گرفت. از آن پس وحدتی که قرن‌ها بین انسان و طبیعت برقرار بود، جای خود را به تضادی داد که رابطه همبسته انسان و طبیعت را با استفاده لجام‌گسیخته و قهرآمیز انسان از طبیعت جایگزین کرد.

همان‌طور که دیده می‌شود، در برخورد با طبیعت دو دستگاه فکری کاملا متفاوت وجود داشته و دارد:

یکم دستگاهی که طبیعت را به‌عنوان یک غنیمت نگاه کرده و تلاش می‌کند تا آنجا که می‌تواند شیره وجودی طبیعت را بمکد! (نگاهی به رویکرد آیین سوداگری و رویکردی که فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران نسبت به طبیعت دارند به‌خوبی این رویکرد را نشان می‌دهد گرچه که ایندو با یکدیگر تفاوت‌های تاریخی جدی دارند) این، دستگاهی است «خود» محور که به تمامی طبیعت به‌مثابه یک دستمال‌کاغذی برای مصرف و دور انداختن نگاه می‌کند.

دوم دستگاهی که انسان را جزیی از طبیعت دانسته و تلاش می‌کند در یک انطباق فعال با طبیعت و تسلط به آن، حفظ و نگهداری طبیعت را به‌عنوان بخشی از وظایف ضروری خود برای تضمین بقای نوع خود به یک «وظیفه» تبدیل کند. این، دستگاهی است«انسان»محور و بسیار فراتر از آن خودمحوری کوته‌نظرانه که طبیعت را متعلق به تمامی بشریت از جمله آیندگان می‌داند.

 

اولین پیام اعتراضی طبیعت به انسان و اولین پاسخ‌ها

درستی آن رابطه یکسویه و غارتگرانه بین انسان و طبیعت هنگامی مورد تردید قرار گرفت که اولین جلوه‌های پایان یافتن برخی منابع کانی در غرب پدیدار شد.

به «ته» رسیدن معادن آهن و زغال‌سنگ،

کاهش گستره جنگل‌هایی که چوب درختانشان ثروتی طبیعی و خدادادی و جاودان! محسوب می‌شد،

انقراض نسل بسیاری گونه‌های گیاهی و حیواناتی که در شکار بی‌رویه نابود شدند و...

اولین پیام‌های نارضایی طبیعت به رویه تهاجمی و چپاولگرانه یک اقلیت به‌شدت محدود نسبت به محیط‌زیست تمامی بشریت بود!

از اولین مراحل حاکمیت یافتن نظام «سوداگری» و میداندار شدن «راه‌ رشد صنعتی» تا زمانی‌ که اولین بازتاب‌های مثبت بشر به پیام‌های طبیعت به ظهور رسید، چند سده طی شد و این فاصله‌یی طولانی است.

اولین پاسخ جمعی و سازمان‌یافته بشر به تغییرات منفی اقلیمی، تولد مجموعه احزابی بود که خود را «حزب سبز» می‌نامیدند.

ادامه دارد

 

درباره «محیط‌زیست» (۱) 

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/7b69e1e7-3881-4092-817f-cf83a49ac2aa"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات