728 x 90

به‌خاطر عشق شعله‌ورمان، ایران – مهدی خدایی‌صفت

بسوی گردهمایی جهانی ایران آزاد
بسوی گردهمایی جهانی ایران آزاد

زمان تصمیم‌گیری است. تصمیم برای نجات ایران اگر امروز نه، پس کی؟!

بیائید عشق‌ها و امیدها، خشم‌ها و خروش‌ها، اشکها و لبخندهایمان را در یک روز، در یک میعاد ایرانی با هم به اشتراک بگذاریم و در ورای همه توهم‌های منجر به سکوت و سکون، بزرگترین کهکشان ایرانی را خلق کنیم. هموطنان، لحظهٔ تاریخ فرا رسیده و درب خانهٔ تک‌تک ما و همهٔ مشتاقان ایران آزاد را دق‌الباب کرده است.

ساعت، ساعت سرنوشت است. آیا به آن پاسخ می‌دهیم؟ باید ذهن و ضمیر را از آوار فریب، دروغ، دجالگری، شیطان‌سازی، وارونه‌گویی و حق ستیزی ۴۰ساله این رژیم ضدبشری رها و پاکیزه کرد. باید سر را از میان آوار اهریمنی این دشمن ایران و ایرانی بیرون کشید و واقعیتها را بی‌طرفانه مشاهده کرد. باید ندای وجدان و تاریخ را با گوش جان شنید و به آن سلام کرد. اگر امروز درنگ کنیم فردا دیر است و فردا در قبال فرزندان ایران‌زمین و تاریخ میهن شرمسار خواهیم بود. زمان، زمان برآوردن آرزوهاست. زمان تحقق امیدهای همهٔ سرداران و پیشوایان ملی ایران است.

تصمیم‌گیری اصلاً بغرنج نیست. به یمن ۴۰سال جان‌فشانی و فداکاری بیکران، امروز همه چیز آسان در اختیار هر ایرانی است. تردید و وسوسه، کمند شیطان عمامه به سر و استاد همهٔ شیاطین است. بیائید لحظاتی با هم مرور کنیم؛

آیا شک دارید که در ایران به‌قول دکتر هزارخانی یک انقلاب واقعی در حال وقوع است؟ و به یمن خون و رنج و فدا، حاکمیت اهریمنی آل خمینی را به نقطهٔ لرزان کنونی رسانده است؟

آیا شک دارید که خمینی تدارک یک حکومت چند صد سالهٔ جهانی ولایت فقیه را دیده بود و همین انقلاب است که آن را در این نقشه‌مسیر شوم به شکست کشانیده است؟

آیا شک دارید که این رژیم در حال سقوط است؟ و قطعاً و بی‌تردید در کوتاه زمان سرنگون خواهد شد؟ اگر شک دارید به شکّتان تردید کنید. این یک شک غیرعلمی است چرا که این رژیم به‌لحاظ تاریخی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و بین‌المللی کارش تمام شده و هیچ چیز و به درستی هیچ چیز در چنته ندارد تا که عمرش را بواسطهٔ آن ادامه دهد. سرکوب هم دیگر، چنان که دیده و می‌بینیم و کانون‌های شورشی گواه آن‌اند، اثر ندارد. رژیمی که درهمهٔ دنیا و نزد همه دولتها حتی به‌رغم مماشات ننگینی که با او شده، به‌عنوان یک رژیم منفور تروریستی و ته کشیده و عمیقاً فاسد و چپاولگر شناخته می‌شود و آلترناتیو معتبر و توانمندی در برابرش قد کشیده است. حال فارغ از درگیر شدن با نام و عنوان این آلترناتیو و به‌گفتهٔ دکتر جمشید پیمان «اگر اسمی غیر از مجاهدین و شورای ملی مقاومت هم می‌داشت»، آیا تفاوتی در واقعیت می‌کرد؟ و مگر خواست همه ما و تمامیت این مبارزه ۴۰ساله برای استقرار یک نظام سیاسی مبتنی بر جدایی دین از دولت بر پایه برابری حقوق شهروندی و پلتفرم ۱۰ماده‌ای مریم رجوی رئیس‌جمهور برگزیده مقاومت نیست؟

ولی بگذارید همین‌جا به این نکته هم اشاره و تأکید کنم که ما به‌عنوان مجاهدین آنطور که رهبر مقاومت، مسعود رجوی بارها اعلام کرده اگر فی‌الواقع در پیشاپیش ما نیروی دیگری وجود می‌داشت که قادر به سرنگونی این رژیم می‌بود (و ای کاش که وجود می‌داشت) در این صورت وظیفه ما بود که بی‌شکاف رهبری آن را بپذیریم و تمام نیرو و امکانات خود را در اختیارش قرار دهیم.

برگردیم به ادامه بحث مشترکمان. گفتیم به یمن آنچه این انقلاب به پیش برده، صورت مسأله سرنگونی امروز فقط این است که این لاشهٔ متعفن و مرده را باید به زیر کشید و در زباله‌دان انداخت و یک دقیقه هم در این وظیفه ملی و میهنی تردید نکرد. آیا شک دارید که اکثریت قاطع مردم ایران از این رژیم متنفر و بیزارند و نبودِ آن را می‌خواهند؟ اگر در این هم شک دارید باز شک غیرعلمی است.

امروز جامعه ایران در فقر و فلاکت و مصیبتی عظیم فرو رفته است. آنچه زمانی طبقه متوسط نامیده می‌شد از زاویه اقتصادی ـ اجتماعی فرو ریخته و به سوی طبقه فرودست تحلیل رفته، هرم طبقاتی جامعه متلاشی شده، بجز ۴ درصدیها (همان مافیای حاکم)، که همهٔ ثروت و سود و سرمایهٔ جامعه را در دست دارند، دیگر دهک‌های بالا در حال ریزش‌اند امروز به‌گفته بسیاری از کارشناسان اقتصادی در همین رژیم، هرم طبقاتی دگرگون شده و ما شاهد یک طبقه عمودی سراسری و معترض در کل جامعه هستیم. این بدین معناست که جامعه به‌لحاظ طبقاتی و شاخصهای اقتصادی ـ اجتماعی نیز به دو قطب و یا دو طبقهٔ مشخص تقسیم شده است یکی طبقه بالایی که همان باندهای حاکمیت یعنی بیت ولایت و سپاه و وابستگان آنها هستند و همهٔ ثروت و درآمد ملی را در دست دارند. در طرف دیگر یک طبقه عمودی که اکثریت جامعه را شامل شده و تحت ستم و اجبارات و استثمار آن طبقه حاکم قرار دارد. اگر در پائین این طبقه، لشکر گرسنگان و بیکاران و جان به لب رسیده‌ها قرار دارند در بالای آن هم گروه‌های مختلف اجتماعی که گرچه فرهنگ طبقاتی متفاوتی دارند اما شیب اقتصادی ـ اجتماعی و دردها و مشکلاتشان تقریباً یکی است، همواره تحلیل رفته و حقوق خود را از دست رفته می‌بینند. کسب‌وکار و تولید، نابود شده و بقایای آن هم در برابر واردات انحصاری تاب نیاورده‌اند.

چه شد که رقم حاشیه‌نشینان یک‌باره به ۴۰درصد رسید؟ چه شد که غیرحاشیه‌نشینها هم اجاره‌نشین شدند و بحران مسکن همه جا را فراگرفت و گورخوابی و چاه‌خوابی و گودال‌خوابی و پشت‌بام‌خوابی و… به فرهنگ رایج تبدیل شد؟

راستی آیا شک دارید که درآمد نفت و گاز و پتروشیمی و انحصارات وارداتی و بانک و ارز و پول همه و همه در دست این طبقهٔ کوچک فاسد و چپاولگر حاکم است؟

آیا شک دارید که سقوط ریال و افزایش افسارگسیختهٔ ارز و چاپ بی‌رویه اسکناس و به این ترتیب کشیدن بقایای رمق جامعه دقیقاً کار همین‌هاست؟

هموطن، قیامهای بنیان‌کن ۷۸ و ۸۸ و ۹۶ و ۹۸ با همهٔ شهدایش مگر چیزی جز نمادهای این تعارض عظیم طبقاتی و شیپور سرنگونی است؟ آیا در این شک دارید؟ اگر شک دارید شَکّتان تماماً غیرعلمی است چرا که هر روز و هرهفته در رسانه‌های همین رژیم فاکتهای این شکاف عظیم طبقاتی را می‌بینید. دزدی‌ها و اختلاسهای نجومی و انتقال این ثروتها به خارج کشور مگر توسط کسی جز اجزاء همین مافیای سرا پا فاسدِ حاکم است؟!

و اما از نظر سیاسی و اجتماعی روشن است که حداقل از ۳۰خرداد۶۰ جامعهٔ ما صحنه رویارویی دو جبهه متخاصم است. یکی جبهه خمینی و دیگری جبهه ضد خمینی. جبهه آزادی، دموکراسی و سکولاریسم. یک هماوردیِ خونین و نابرابر که پس از ۴۰سال به یمن دریایی از خون و رنج و شکنج توانسته جبهه خمینی را به سوی گور تاریخی‌اش براند و استحکام و پایداریِ شگرف خود و آلترناتیو دموکراتیک را سرفرازانه به اثبات برساند. برآمد این موقعیت است که رژیم فرتوت که در این ۴۰سال از هیچ جنایت و توطئه‌یی علیه این جبهه دریغ نکرده، در بحران سرنگونی و بن‌بست لاعلاج، ناگزیر شد علاوه بر صرف بودجه‌های کلان برای شیطان‌سازی و جنگ روانی علیه اپوزیسیون دمکراتیک، حتی سلولهای خفتهٔ خود را نیز به صحنه بیاورد.

روز ۲۱ تیر۹۹ سخنگوی مجاهدین عطف به افشاگری و «گواهی صادقانه آقای فریدون ژورک، سینماگر و هنرمند متعهد میهنمان»، درباره مزدور نفوذی ایرج مصداقی، آن را فصل‌الخطاب و یک گواهی ماندگار و تاریخی از به‌اصطلاح «عملیات پیچیدهٔ چندوجهی دادستانی ارتجاع …» توصیف کرد و با اشاره به نتیجه‌گیری سال۱۳۷۰ اطلاعات مبنی بر ضرورت «عملیات روانی» به‌جای عملیات نظامی، افزود: «از این‌رو شاگرد جلاد اوین سعید شاهسوندی، به‌گفته خودش توسط حجاریان توجیه و با مأموریت اعلام شدهٔ «محاکمه مسعود رجوی» به اروپا فرستاده شد. همزمان مزدور ایرج مصداقی در خرداد۱۳۷۰ آزاد و با مأموریت به زیر کشیدن رهبری مقاومت «از عرش به فرش» برای نفوذ در مناسبات مجاهدین به خارج اعزام شد و به مدت دو دهه به ایفای نقش پرداخت و مراحل دگردیسی خود را طی کرد». خائن پلیدی که در زندان، معتاد به خیانت به خونها و در خارج طی دو دهه، خونخوار و «تشنه به خون» و مأموریتش خنجر زدن به مقاومت و جنبش خونفشان خلق بود. سرانجام در روشنگری آقای ژورک حول ترفندهای دادستانی نقطه پایان گذاشت و «دیگر تمام است ماجرا».

… و حالا این ما هستیم و این لحظات تاریخساز. در برابر چشمان ما جبهه آزادی و جایگزین سیاسی که همهٔ توانمندیهای جبهه خلق و کانون‌های شورشی‌اش را در خود متبلور و شکوفا کرده و در برابر همهٔ ترفندهای رژیم سد بسته و با همهٔ توان، بر تعهد سرنگونی ایستاده و برنامه ایران آزاد فردا را در پلتفرم معروف ۱۰ماده‌ای مریم رجوی ارائه کرده قرار دارد؛ برنامه‌یی که نه تنها حمایت ایرانیان بلکه حمایت بسیاری آزادیخواهان دیگر کشورهای جهان را هم برانگیخته و آن را خواست و آرزوی خود نیز معرفی کرده‌اند. اکنون روز میعاد در گردهمایی ۱۷ژوئیه فرا رسیده، آیا شکار این لحظه و حضور به هرقیمت در آن به‌خاطر عشق شعله‌ورمان، ایران، فوری‌ترین وظیفه ملی و میهنی نیست؟!

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/3d786e72-6a73-4ba4-afc0-a1c00a7694f3"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات