728 x 90

تنها هماورد استبداد دینی

سازمان مجاهدین خلق ایران
سازمان مجاهدین خلق ایران

مردم بعد از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی در ۲۲بهمن۵۷ انتظار داشتند، آزادی جای استبداد را بگیرد، نمایندگان منتخب مردم، مجلس مؤسسان تشکیل دهند و یک جمهوری دمکراتیک بر مبنای انتخاب آزادانهٔ آحاد ملت بر سر کار بیاید. این آرمانی بود که ریشه در شکل‌گیری جنبش مشروطیت در ایران داشت؛ اما چنین نشد. خمینی به خواست اصلی مردم یعنی آزادی خیانت کرد ولی‌فقیه جای شاه و ماورای شاه را گرفت و سلطنت مطلقهٔ خود را به‌صورت مادام العمر به ایران و ایرانی تحمیل کرد.

این مدل از حکومت تئوکراتیک، قوانین جزایی و قضاییهٔ آن، اجرای احکام وحشیانه به نام دین، زندان‌سازی، تفتیش عقاید و مخالفت با آزاداندیشی، شباهت زیادی به قرون وسطی دارد.

 

تفتیش عقاید و انگیزیسیون قرون وسطی

در دوران قرون وسطی، در اروپا، مکتب اسکو لاستیک حاکم بود. اصول منجمد این مکتب اجازهٔ نوآوری، اکتشاف به هیچ دانشمندی نمی‌داد. چنان‌چه یکی از آنها کلامی مغایر با کتاب مقدس به میان می‌آورد دستگاه عریض و طویل و هولناک انگیزیسیون و داغ و درفش در انتظارش بود.

پاپ‌ها و کلیسا که به نام مسیح و برای نشر تعالیم او پا به عرصه گذاشته بودند، آن آیین صلح‌گستر و عدالت‌جویانه را از محتوا تهی کرده و تعالیم مسیح را دستمایهٔ سلطهٔ خود کردند. فرانچسکو گیچیاردینی، در کتاب «تاریخ ایتالیا» در این مورد می‌نویسد:

«پاپ‌ها که قدرت جهانی پیدا کرده بودند، دستورهای الهی و رستگاری روحشان را از یاد بردند... هدف آنها دیگر زندگی مقدس و پاک، گسترش مسیحیت و عمل نیک در قبال همسایگان نبود. آنها به جمع‌آوری سپاه، انباشتن ثروت، بدعت‌گذاری و خلق شیوه‌های جدید برای کسب پول از هر جایی علاقه‌مند شده بودند».

این کلمات چقدر دقیق و حرفه‌یی، آخوندهای امروزین و نظام ولایت فقیه را توصیف می‌کنند.

 

نوزایی و تجدید حیات اروپا

اروپا با رنسانس توانست بساط وحشت‌انگیز انگیزیسیون را برچیند و به سلطهٔ بلامنازع کلیسای قرون وسطی پایان دهد. برتراند راسل، کاهش حاکمیت کلیسا و افزایش قدرت علم را دو وجه تمایز رنسانس با قرون وسطی می‌داند (راسل برتراند. تاریخ فلسفهٔ غرب. ترجمه نجف دریا بندری. تهران: کتاب پرواز، (بی تا). ج۲. ص۶۸۰)

البته ارائهٔ یک تحلیل جامع از این پدیده بدون در نظر گرفتن دیگر عوامل؛ از جمله جنگهای صلیبی، امکان‌پذیر نیست. آنچه مسلم است جهان‌بینی انسان اروپایی دچار دگرگونی اساسی شد. تا پیش از رنسانس، کلیسا واسطهٔ بین خدا و انسان بود، تأکید افراطی کلیسا بر طینت گناهکار انسان و سنجش او با گناهانشان، جای خود را به انسان‌گرایی و اصالت انسان داد. مارتین لوتر و ژان کالون، از پیشگامانی بودند که پرچم مبارزه با خرافه‌ها، بدعتها و عقاید قرون‌وسطایی کلیسا را برافراشتند.

بخشی از اصلاحاتی که لوتر در عقاید مسیحیان ایجاد کرد، شامل این بود که بین آخوندهای مسیحی و یک آدم معمولی معتقد به مسیح هیچ تمایزی وجود ندارد یا هر مسیحی خودش می‌تواند با مراجعه به کتاب مقدس آن را تفسیر نماید. این مفاهیم، امروزه برای ما ساده و عادی می‌نمایند ولی در آن دوران تغییراتی شگرف و فراگیر را به‌وجود آوردند که به آن دوران نوزایی یا تجدید حیات می‌گویند.

 

مجاهدین، آنتی‌تز بنیادگرایی

بر اساس آن پیشینهٔ تاریخی که یادآوری شد، در ایران امروز، سازمان مجاهدین خلق ایران، آنتی‌تز استبداد دینی و هیولای بنیادگرایی است. مجاهدین یک جریان مترقی، انقلابی و مسلمان هستند که اسلام انقلابی آنها سراپا متفاوت با اسلام ارتجاعی و آخوندی است. سنگ‌بنای این اسلام را محمد حنیف‌نژاد با این جملهٔ طلایی کار گذاشت:

«مرز بین حق و باطل، با خدا و بی‌خدا نیست. بلکه مرزبندی بین استثمارشونده و استثمارکننده است».

این کشف، در دنیای انسانی، مهم‌تر از شکافتن هستهٔ اتم است. با این جملهٔ راهگشا، مرزی عبورناپذیر بین اسلام انقلابی و اسلام ارتجاعی کشیده شد. کسانی که عامدانه تاریخ را برای مقاصد شیطان‌سازانهٔ خود خلط می‌کنند، دعوای بین مجاهدین و سلطنت مطلقهٔ فقیه را بر سر قدرت می‌دانند و این گمانه را می‌پراکنند که گویی در محتوا اختلافی بین مجاهدین و خمینی نبوده است. هر دو مسلمان و شیعه بوده‌اند؛ با این تمایز که یکی در قدرت است، دیگری بر قدرت.

واقعیت این است که حتی یک نقطهٔ تشابه، بین ایدئولوژی مجاهدین و ارتجاع آخوندی از نوع ولایت فقیه نمی‌توان یافت. اگر بود مجاهدین این‌گونه جانانه و تمام‌عیار نمی‌توانستند بیش از ۴دهه در مهیب‌ترین سرکوب و اختناق دوام بیاورند.

خمینی با هوش ضدانقلابی خود این واقعیت را دریافته بود. از این رو در سخنرانی ۲۱اردیبهشت ۶۰ خود در جماران خطاب به مجاهدین گفت:

«من اگر در هزار احتمال یک احتمال می‌دادم که شما دست بردارید از آن کارهایی که می‌خواهید انجام بدهید، حاضر بودم که با شما تفاهم کنم و من پیش شما بیایم».

او در همین سخنرانی در حالی که از قیام مجاهدین به وظیفهٔ تاریخی خود در قبال خلق و تاریخ بیمناک بود، دلیل کینهٔ خود به مجاهدین را پنهان نکرد. معیار برای وی نه «اسلام»! مورد ادعا، بلکه تسلیم به هژمونی شیطانی او بود.

«شما الآن می‌بینید که بعض احزابی که انحرافی هستند و ما آنها را جزء مسلمین هم حساب نمی‌کنیم، مع‌ذلک، چون بنای قیام مسلحانه ندارند و فقط صحبت‌های سیاسی دارند، هم آزادند و هم نشریه دارند به‌طور آزاد».

منظورش این بود که شما هم به دست‌بوسی من بیایید و به زیر عبای من بخزید تا از موهبت قدرت برخوردار شوید!

بدیهی است که مجاهدین این‌کاره نبودند و برای رسیدن به قدرت و آلاف و الوف قدم به مبارزه نگذاشته بودند.

 

«تنها هماورد»

وقتی می‌گوییم: «تنها هماورد»، قصدمان مبالغه و بزرگ‌نمایی مجاهدین یا نادیده‌انگاشتن سایر جریانهای مبارزاتی نیست. چنین توصیفی از مجاهدین، یک امتیاز مادی برای آنان نیست. پوشتی نیست که آن را بر جیب بالای کت خود فرو کنند و پز بدهند. برای آنان فقط رنج و خون بیشتر و مسئولیت‌پذیری مضاعف به همراه دارد. تنها هماورد یکی این‌که در یک نبرد، شما یک نیرو یا یک سلاح کارآمد دارید که با توان دشمن برابری می‌کند و می‌تواند آن را از پا در بیاورد. به‌عبارت دیگر آنتی‌تز و پادزهر آن است. ممکن است شما با نیروها و سلاحهای دیگری به سمت دشمن شلیک کنید ولی در نهایت، دشمن با یک سلاح مشخص منهدم می‌شود.

آٰری، بی‌دلیل نیست که لبهٔ تیز و زهرآگین شیطان‌سازی رژیم همیشه به سمت مجاهدین قرار دارد، نام آنان را ممنوع و خط قرمز خود کرده و هنوز حکم خمینی را در مورد آنها و تشکیلات‌شان ساری و جاری می‌بیند.

 

اگر مجاهدین نبودند؟

هماوردی بین مجاهدین و استبداد دینی در مدتی نزدیک به نیم‌قرن، تاریخ معاصر ایران و کشاکش‌های آن را شکل داده است. در این هماوردی یکی باید بماند و دیگر از بین برود. مجاهدین نیرویی هستند که با برخورداری از ظرفیت ایدئولوژیک، توان سیاسی، قدرت تشکیلاتی، استعداد انطباق خود با شرایط سخت مبارزاتی و ارزش‌های والای انسانی توانسته‌اند این نبرد بی‌امان و طولانی را تاب بیاورند. آنها قیمت ایستادگی خود را با جان عزیزترین کادرهایشان پرداخته‌اند. در این نبرد هر چه شرایط سخت‌تر می‌شود، زنان و مردان مجاهد آبدیده‌تر می‌شوند و بر میزان تعهد و جنگاوری خود می‌افزایند.

راستی اگر در مقابل هیولای سیری‌ناپذیر ارتجاع و بنیادگرایی دینی، هماوردی مانند سازمان مجاهدین وجود نداشت، ایران و ایرانی امروز در کدام نقطه بود؟ منطقهٔ خاورمیانه و کشورهای مسلمان چطور؟ جهان چه قیمتی باید می‌پرداخت تا در آن واحد هم تروریسم سوار شده بر بنیادگرایی دینی را مهار کند و هم خود را از عواقب تهدیدهای اتمی این رژیم مصون نگهدارد.

بی‌گمان روزی بشریت با کلماتی مطمئن و استوار به این واقعیت کتمان‌شده گواهی خواهد داد.

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/26191901-6324-4a5b-bb71-9a2ad7e56f3f"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات