اگر سلسله قیامهای رخداده در جامعهٔ ایران در عصر دیکتاتوری دینی؛ بهخصوص سه قیام ۸۸، ۹۶ و ۹۸ را به زلزلههایی با ریشترهای مختلف تشبیه کنیم، خواهیم دید که ایران آبستن یک انقلاب فراگیر و تغییرات بنیادین است. هر چه جلو آمدهایم از یک قیام به قیام دیگر، به قدرت و دامنهٔ قیام افزوده شده و پریود وقوع آن نیز به هم نزدیکتر شده است.
از منظری دیگر میتوان قیامهای اجتماعی ایران را به سه فوران آتشین از یک قلهٔ آتشفشانی مانند کرد. این سه فوران در سه بازهٔ زمانی حاکی از مستعد بودن جامعهٔ ایران برای یک فوران آتشفشانی عظیم هستند؛ یک نوع فوران ماگماتیک که در آن گازهای سالیان متراکم شده از حالت فشرده خارج شده و ماگمای مذاب را به بیرون پرتاب خواهند کرد. محافظهکارترین کارشناسان حکومتی که همواره در تحلیلهایشان به استعداد جامعهٔ ایران برای شورشهای بزرگ اذعان کردهاند.
«جامعه ایرانی در سالهای اخیر در وضعیت جنبشی قرار داشته و به همین دلیل، هر نارضایتی بهسرعت تبدیل به اعتراضی اجتماعی میشود». (سعید مدنی، جامعهشناس و پژوهشگر مسائل اجتماعی. اعتماد. ۱۱مرداد۹۹)
مردم ایران و پارادیم اعتراض
روزنامهٔ حکومتی ابتکار (۱۱مرداد۹۹) نوشته است:
«مدت زیادی است که جامعه ما در لبه پارادایم اعتراض زندگی میکند. در این مدت، این جامعه بارها به نقطه جوش رسیده است اما به هر علت فرو نشسته است. آبانماه یک خروجِ نصفه و نیمه شورشیان گرسنه بود. «(ابتکار. ۱۱مرداد۹۹)
این یک تعبیر محتاط و دست به عصا از واقعیت ایران است. درست آن است که بگوییم مردم ایران نزدیک به ۴دهه در پارادیم اعتراض به سر میبرند. پارادیم از واژهٔ یونانی پارادیگما بهمعنی الگو و مدل گرفته شده است. این واژه برای نخستین بار از سوی توماس کوهن در کتاب «ساختارهای انقلابهای علمی» مورد استفاده قرار گرفت. بنا بر این تعریف، مردم ایران، الگوی مسلط، چارچوب فکری ـ فرهنگی و سرمشق خویش را اعتراض به نظامی قرار داده که تمامیت ایران و ایرانی را به گروگان گرفته است. یعنی اعتراض به حاکمیت ولایت فقیه تا آنجا در ذهن و عین مردم ایران جا باز کرده که به یک رفتار پارادیمی تبدیل شده، جامعه آن را بهعنوان یک الگوی مقبول و مورد مراجعه به مدت طولانی بهرسمیت شناخته، با آن خو گرفته و خود را با آن منطبق کرده است. این پارادیم اکنون از سوی اکثریت مردم ایران بهرسمیت شناخته شده است. نمونهٔ کوچکی از آن را در استقبال ۱۲میلیونی از هشتک «اعدام نکنید» دیدیم. بهدلیل همین پارادیم بوده است که سلسله قیامهای سراسری شکل گرفتهاند. نگاهی به نقطه مشترک آنها این مفهوم را بارزتر میکند.
پارامترهای مشترک در سه قیام اصلی ایران
پارامترهای مشترک در سه قیام اصلی عبارتند از:
ـ هر سه قیام با مضمون رهایی از استبداد دینی بهوقوع پیوسته است.
ـ هر سه قیام رأس حاکمیت را نشانه رفته است. رأس حاکمیت یعنی شخص علی خامنهای و اصل ضدایرانی ولایت فقیه
ـ هر سه قیام عنصر اجتماعی را به میدان آورده و خصلت سراسری داشته است.
ـ هر سه قیام با توسل به نیروی قهر پاسخ داده شده است؛ اما این قهر فقط به انگیزهٔ قیامکنندگان افزوده است.
ـ در هر سه قیام، اعتراضات به عمق رفته و مانند آتش زیر خاکستر، داغی و سرزندگی خود را حفظ کرده و بر آن افزوده تا در شرایط مناسب از جایی دیگر و با رادیکالیسمی افزونتر از پیش سر بر کند.
ـ هر سه قیام خواهان نفی تمامیت استبداد دینی شدهاند. در قیام دی۹۶ این مرزبندی به نفی باندهای نظام و در قیام آبان ۹۸ به مرزبندی نه شاه ـ نه شیخ راه برد.
این سه قیام در تکامل طبیعی خود اکنون در حال پیریزی یک قیام اساسی و دامنگستر هستند.
جنگ بود و نبود
پایگاه طبقاتی قیام؛ بهخصوص از بعد از قیام دیماه۹۶ و مشخصاً در قیام آبان ۹۸، زحمتکشترین و زندگیباختهترین عناصر جامعه بودهاند؛ کسانی که اکنون حتی نان خالی به اندازه کافی در سفرهٔ خویش نمییابند و آن نیز به برکت «نظام مقدس»! میرود که به یک کالای لاکچری تبدیل شود!
به اعتراف ایلنا (۹مرداد ۹۹) «دیگر کمتر نشانی از طبقه متوسط در اقتصاد ایران میبینیم؛ طبقه متوسطی که بتواند الزامات اولیه زندگی مانند مسکن و خودرو را با چندماه پسانداز یا وام تهیه کند، دیگر در چیدمان طبقاتی ایران وجود ندارد چرا که همه چیز، دقیقاً همه چیز «لاکچری» و دور از دسترس شده است».
آری، فروریزی بیوقفهٔ طبقات متوسط، اکنون لشگری عظیم از گرسنگان را در برابر دیکتاتوری دینی قرار داده است؛ لشگری که باید برای نان و بخور و نمیر خود و فرزندانش بجنگد. این یک مرگ برای بود و نبود است.
«خیلی وقت است که وضع معیشت به نقطه هشدار رسیده است. هر روز معترضان به وضع موجود تعدادشان افزایش مییابد». (ابتکار. ۱۱مرداد۹۹)
عبور از نقطهٔ هشدار!
اکنون وضعیت در ایران به قدری به آستانهٔ تعیینتکلیف نزدیک شده است که رسانههای عصر استبداد آشکارا مینویسند:
«نابرابری ثروت و فاصله وحشتناک طبقاتی در ایران، به نقطهای بیمناک رسیده است. قطعاً این نشان میدهد که هم امکانات بهصورت نابرابر توزیع شده و هم کشور بهطور ناکارآمد اداره میشود و هم متمکنان جامعه تکالیف مالی خویش را انجام ندادهاند و هم تیر تحریمِ ظالمانه بر سفره مردم نشسته است وهم دهها نقصان دیگر را حکایت میکند. علت مشکلات هر چه باشد، وضع فعلی قابل ادامه نیست. ما مدتها است از نقطه هشدار عبور کردهایم. اگر جنبش گرسنگان بهطور کامل راه بیفتد، هیچ چیز دیگر باقی نخواهد ماند». (همان منبع)
خشم متکاثف و آتشفشانوار
بنا بر آنچه گفته شد زمان برای حاکمیت آخوندی به اتمام رسیده است. در ادامه و تکامل سلسله قیامها، ایران اکنون در آستانهٔ یک انقلاب فراگیر و یک تغییر بنیادین قرار دارد. مانورها و تمهیدات حکومت برای حفظ بقای خود لاجرم جز شکست سرنوشتی ندارد. قلمهای حکومتی مینویسند: «گره ماجرا نه در نظارت مجلس است و نه مدیریت دولت؛ قصه حادتر از این حرفها است». (همان) آتش خشم گرسنگان و هستیباختگان دیرگاهیاست در پساپشت و اعماق جامعهٔ ایران الو میکشد. همه آن را میبینند، همه هرم، بو و فعالیت آن را حس میکنند؛ اما کسی نمیداند در کدام دقیقه و ثانیهٔ موعود این خشم متکاثف فوران خواهد کرد. این از ویژگیهای آتشفشان است.