تحریم یکپارچهٔ نمایش انتخابات رژیم، واقعهیی تاریخی است، اما رخدادی نیست که در تاریخ ۲۸خرداد ۱۴۰۰ واقع شده و بهپایان رسیده باشد؛ طوفانی کوبنده است که با قدرت سر تا پای رژیم را درنوردیده و آثار و پیامدهای فزایندهٔ سیاسی و اجتماعی آن روز بهروز در حال بروز و ظهور است. شاهد این مدعا بهصحنه آمدن خامنهای ولیفقیه ارتجاع، ۱۰روز پس از این واقعه و دست و پا زدنها و وارونهگوییهای سخیف او برای رفع و رجوع این شکست مفتضحانه است.
خلیفهٔ ارتجاع طی اظهاراتی، تودهنی کوبندهای را که از مردم ایران خورده و مفتضح شدن مهندسی این نمایش برای بیرون کشیدن جلاد۶۷ از صندوق شعبده را حماسه نامید. او تنها بهیک کلمه هم اکتفا نکرد، بلکه با وقاحتی مافوق تصور و روداری غنیسازی شده، در یک جمله، چند بار کلمهٔ حماسه را تکرار کرد و گفت: «این انتخابات حقا و انصافاً حماسه بود این انتخاباتی که گذشت بهمعنای واقعی کلمه حماسهٔ این مردم بود حماسه آفریدند».
ولیفقیه سیلیخوردهٔ ارتجاع بهحماسه خواندن، افتضاح انتصابات خود بسنده نکرد و بهطور بلاهتباری وارد استدلال و بازی با آمار هم شد و گفت: «لااقل ۱۰درصد از عدم شرکتها مربوط بهکروناست، که چنانچه آن را محاسبه کنیم نزدیک به۶۰درصد مشارکت است که مشارکت خوبی است!».
پروژهیی گورزاد و شکستخورده
چرا خامنهای در قبال این شکست مفتضحانه که در برابر انظار همهٔ دنیا روی داد، نمیتواند لااقل زبان در کام کشد و سکوت کند؟ چرا اینچنین با دست خود این فضاحت را هم میزند؟! چرا نمیتواند دندان روی جگر بگذارد تا این موج از سرش رد شود و گذشت روزگار آن را در یادها کمرنگ نماید؟! چرا ناگزیر است با چنین وارونهگوییهای سخیفی خودش را حتی نزد نیروهای خودش، اسباب مضحکه کند؟ دقیقاً بهاین دلیل که «کارزار سراسری و ملی تحریم» با شعار «رأی من سرنگونی» امری تمام شده نیست؛ یک آغاز است. موج بلندی نیست که اگر رژیم آن را تحمل کند، از سر بگذرد و فروکش کند، همچون یک سونامی است، اصل سونامی تکان و لرزهیی است که مدت زمان آن، ممکن است چند ثانیه بیشتر نباشد، اما عواقب آن است که مرگبار و منهدم کننده است.
خامنهای با مهندسی نمایش انتخاباتی که آن را مصرانه و با پرداخت بهای بسیار سنگین، با جراحی نیمی از رژیم و کنار گذاشتن مهرههایی امثال لاریجانی پیش برد، هدفی استراتژیک را دنبال میکرد؛ او میخواست با آوردن جلاد قتلعام۶۷، مردم بهجان آمده را مرعوب و جامعة در آستانهٔ انفجار را مهار کند، اما مردم با تحریم کوبندهٔ نمایش انتخابات او، این پروژهٔ سرکوبگرانه و جنایتکارانه را درهم شکستند. بهاین ترتیب پروژهٔ رئیسی به یمن جنبش ظفرنمون دادخواهی، پروژهیی گورزاد است و جلاد۶۷ حتی پیش از روی کار آمدن شاخ شکسته و سوخته است.
معنای آرای باطله
بر اثر شکست قاطع نمایش انتخابات، رژیم دچار شقه و شکافی مرگبار شده و نیروهای رژیم نیز دچار ریزشی سرسامآور گردیدهاند. شاخص این شقه و ریزش، آرای باطله و ابعاد عظیم و بیسابقهٔ آن است. اگر تحریم سراسری نمایش انتخابات، پاسخ «نه» قاطع مردم ایران بهدیکتاتوری منحوس ولایت فقیه است، آرای باطله و بهخصوص افزایش ۱۲درصدی آن نسبت بهنمایشات قبلی، بیانگر آن است که همان کسانی که بههر دلیل، ترس یا نیاز و اجبار، ناگزیر از شرکت در نمایش انتخابات رژیم شدهاند، با ریختن آرای سفید انزجار خود را از این شعبدهٔ رسوا نشان دادند، امری که همهٔ تحلیلگران نظام از هر دو باند آن را زنگ خطر و بسیار هشدار دهنده برای نظام ارزیابی کردند. بیجهت نبود که خامنهای در این مورد نیز با فضاحت و سخافت بسیار تقلا کرد آن را هم رفع و رجوع کند و وارونه نشان دهد. او گفت: «بعضیها روی آرای باطله تکیه میکنند... آراء باطله دلیل جدایی آن افراد از نظام است؟ ابداً! عکس قضیّه است! آن کسی که میآید در شعبه رأیگیری و میخواهد رأی بدهد، نگاه میکند میبیند آن شخصی که قبول دارد، در این مجموعهٔ نامزدها نیست؛ خب این چه کار کند؟... این بهنظام علاقمند است».
خلیفهٔ ارتجاع که از شدت ضربهیی که خورده بهپرت و پلاگویی افتاده، گویا فراموش کرده بود که خودش در استفتایی که چند روز قبل از نمایش انتخابات برای خودش ترتیب داد، این سؤال و جواب را منتشر کرد:
«سؤال: حکم رأی سفید و بینام دادن چیست؟ در صورت عدم شناخت و تحقیق، یا تحقیق کافی و عدم وصول بهنتیجه و تحیّر در انتخاب اصلح چطور؟
جواب: در هر صورت اگر رأی سفید دادن موجب تضعیف نظام اسلامی باشد، حرام است».
این که چگونه یک حرام، ظرف چند روز حماسه میشود و «تضعیف نظام» تبدیل به «علاقمندی بهنظام» میگردد، راز پوشیدهیی نیست، تماماً دست و پا زدن مذبوحانهٔ دیکتاتوری است که تاریخ بهدست توانای مردم ایران و مقاومت آزادیستانش بر پیشانی آن مهر باطل زده است.