728 x 90

خائن، خنجر پنهان خامنه‌ای!

عبور از توفانها
عبور از توفانها

خیانت در تاریخ دریغ‌انگیز

عنصر خیانت بسا تیره روزی و ناکامی برای ملتها به بار آورده و تاریخ خود ما مشحون از دریغ و افسوسهایی است که شکستها و ناکامی‌های گذشته ـ چه بسا در یک قدمی پیروزی و کامیابی ـ آه و افسوس از نهاد بر می‌آورد. عنصر خیانت بود که راه بر اسکندر گشود تا بسوزاند و ویران کند. بابک خرمدین را در تقلای شگرف برای نجات وطن از شقاوت خلیفه جور ناکام گذاشت. ابومسلم پیروز ناگهان به تیغهای آخته از پس پرده کشته شد...

همین دریغها و افسوسهای تاریخی ملت است که در هیأت ادب و فرهنگ و هنر ایرانی ـ فی المثل در شاهنامه فردوسی ـ تجلی پر رنگ یافته و ابتلای سیاوش و مرگ سهراب درد خسران تلنبار شده یک تاریخ از آثار خیانت را بازتاب می‌دهد.

در تاریخ نزدیک نیز، انقلاب مشروطه و جنگل و نهضت ملی به رهبری دکتر مصدق کبیر به‌رغم پیروزیهای موضعی و خیره‌کننده به تیغ خیانت عقیم ماند. هم‌چنان که پیشتازان انقلابی علیه اختناق سلطنتی قربانی خیانت شدند و این بزرگترین هدیه خائنان به دیکتاتوری شاه و در ادامه‌اش رژیم آخوندی بود.

خائن اول: خمینی

عملکرد خائن در ظروف و شرایط مختلف متفاوت است. انقلاب بزرگ ایران بر علیه حکومت کودتا و برای کسب آزادی و استقلال با خیانت خمینی سر بریده شد و ملک و ملت را به انحطاط همه‌جانبه کنونی کشاند. او گفت که خدعه کرده است و گفت که تبدل رأی در او حاصل شده و نیز گفت اگر همه ملت بگوید آری او می‌گوید نه!.

برای خود حق بدون حصر گرفتن جان انسان را قائل شد و هیچ‌کس را به‌رسمیت نشناخت مگر که بنده او باشد. اینها پس از قولهایش در پاریس بود که گفت زنان آزادند و ابراز عقیده آزاد است و حتی کمونیستها هم آزادند که ابراز عقیده کنند. اما به‌محض تسلطش گوی سفاکی از نظام قبلی ربود تا جایی که بقایای شاه از ملت طلبکار شدند که چرا به فساد و اختناق و وابستگی شاه و مفتخوران و فاسدان دربار و ساواک معترض شده و انقلاب کرده‌اند.

بی‌شک خائن ردیف اول خمینی است. او بلافاصله بعد از تسلطش به تیز کردن کارد و بافتن طناب دار مشغول شد.

خائنین همدست خمینی

خائن چو خائن ببیند خوشش آید. لذا چپ فروشان در سبقت از دین‌فروشان بر طبل ضداستکباری و مستضعف‌پناهی کوبیدند و شعرها و شعارها ساختند و در ستایش کشتار پیشقراولان آزادی به ضحاک قرن تبریک گفتند. گذشت زمان و چرخش دوران و اقتضای روز دموکراسی را روی میز آورد و استکبار ستیزی از سکه افتاد عنصر خیانت ماهیتش عوض نشد اما پالانش عوض شد.

اگر دیروز آزادیخواهی را با عناوین لیبرالیسم و طرفداری از سرمایه‌داری و عامل بیگانه مذموم خوانده و معادل وابستگی و غیره وانمود کرد امروز با چرخش زمانه کاسه داغتر از آش شده و همان جویندگان آزادی و همان قربانیان فاشیسم دینی را متهم می‌کند که به اندازه کافی دموکرات منش نیستند! دموکراسی گشاد این جماعت جلادان و خودشان را هم پوشش مناسب می‌دهد تا دوباره بساط ناکامی‌های تاریخی یک ملت را تکرار کنند.

سابقه امر در یک‌کلام هم‌افزایی آخوند و استعمار و توده نفتی بر علیه یگانه دولت ملی ایران به رهبری مصدق فقید و بر آمدن دولت کودتاست. همین سه‌گانه منشاء رنج و آلام و بر آمدن فاشیسم دینی و تقویت تبهکاری و ویرانی بوده که تابه‌حال بر سر ایران و ایرانی خراب شده است. همان سه‌گانه منحوس در قالب کنونیش هم‌اکنون علیه مقاومت خونفشان و عادلانه در مقابل فاشیسم هار دینی عمل می‌کند. یک و فقط یک جبهه واقعی وجود دارد. در یک‌طرف مقاومت و در طرف دیگر رژیم. هر چه غیر از این جعلی و محصول خیانت است.

خیانت یک سر و یک شعبه ندارد و ظرف زمان و مکان و موقعیت تعیین می‌کند که چگونه خنجرش را از قفا بر پهلو بنشاند. اما چپ فروشان تنها نبودند بلکه خط امامی‌ها که وارد بازی اصلاحی اصولی شدند و به بد و بدتریها شقه شدند نیز رفاقت ناگفته‌ای در سفره خیانت داشتند. در عین‌حال خرگاه ولایت تا سرنگونی انبانش خالی نمی‌شود زیرا از نان شب به آن محتاج‌تر است. با فساد و تبهکاری و خیانت سرشته است. اگر ته بکشد یا می‌سازد یا می‌تراشد و خالی نخواهد شد. چنین است که یکی از مهمترین و شاید مهمترین عامل شکستهای گذشته به‌خصوص از انقلاب مشروطه تاکنون نه قدرت دیکتاتور که همین عامل خیانت باشد که در چهره‌ها و نقابها و رنگها و ادعاها و قسم‌ها و آیه‌ها در لباس و عنوان و زبان گوناگون به خصم ملت یاری رسانده است.

حیرت افسر انگلیسی مأمور کودتا علیه دولت ملی دکتر محمد مصدق ثبت تاریخ شد که گفت گمان نمی‌کرد چنین ارزان کودتا به انجام برسد. واکاوی و بررسی و حتی ارائه اسناد و فاکتهای مشخص از کار کرد این عنصر از ضرورتهای مغفول مانده اما عاجلی است که پژوهشگران مشتاق رستگاری ملی را می‌طلبد. در عین‌حال در تاریخ معاصر جای بسی افتخار است که مقاومتی دیرپا و همیشه در معرض ضربات و دسیسه‌های رژیم تاکنون توانسته است عنصر خیانت را ناکام گذاشته و ناکار کند. نامیدن مقاومت سترگ و نیروی محوری با عنوان ذخیره و نقدینه تاریخی برای کسب آزادی در همین کار کرد پیروزمند و شگفتی آفرین نیز بارز است.

تاریخ و تجربه نشان داده است که نظامهای منحط به‌رغم قدرت‌نمایی و جبروت پوشالی به‌خصوص در نقاط عطف و مرحله شکست نهایی بیش از همیشه و به‌عنوان آخرین سلاح خائنین را بر می‌کشند. شرح جانگداز وقایع تاریخی خارج از این مختصر است.

منطق دیکتاتور

مستبد بر آنست که سرمایه مملکت صرف خودکامگی و عظمت خواهی خودش شود . ملت در سرنوشت خود دخالت نکند زیرا در اساس و گذشته از تعارفات مرسوم حقی برای مردم قائل نیست. همین مفهوم را تئوریزه می‌کند و لباس قانون می‌پوشد. "سلطنت موهبتی است الهی". شاه موجودی فوق‌العاده است و به جای همه تصمیم می‌گیرد و هر غلطی دلش خواست می‌کند. او منتخب مردم نیست بلکه موهبت از طرف خدا به او نازل شده است. حتماً منظورش انگلیس است با ملائکه مثل فضل‌الله زاهدی و آخوند کاشانی و مظفر بقایی و شعبان بی‌مخ یا سید ضیاء و مأمور انگلیس کما این‌که خمینی و خامنه‌ای طابق‌النعل نسخه دینی و فجیع‌تر همان دیکتاتوری را تجویز کردند و ملتی را بدتر از گذشته به میخ کشیدند. این دو نیز خلعت جانشین و نماینده خدا به تن کردند گرچه کوچکترین اعتقادی به خدا نداشته و ندارند. حلقه‌های حامی دیکتاتور در فساد و شکم‌بارگی سبقت می‌گیرند و هر که نفس اعتراض بر آورد مخل امنیت ملی است، خرابکار و وابسته به بیگانه است و مستحق اشد مجازات و به زبان فاشیسم دینی باید دعاگوی جلادان هم باشد که نگذاشتند بیش از این گناه کند!

به این ترتیب چشمها ترسیده و ملتی میخکوب و محکوم به مرگ می‌شود و برای این‌که جبن و ذلت به وجدانها نفوذ کند خیل سخنور و روزنامه و فیلم و عکس و هنر و ادبیات و مفسر و نویسنده خود فروخته استخدام رسمی و غیررسمی می‌شوند.

کار‌کرد پیشتاز

پیشقراول آزادی نقش خود را در شکستن این تابلوی دروغین و شکستن طلسم اختناق می‌یابد. او می‌داند که افسانه شکست ناپذیری دیکتاتور فقط افسانه است. قدرت لایزال از آن ملت است و لاغیر و ایمان به همین حقیقت انگیزه حرکتش می‌شود. وقتی تصویر دروغین قدر قدرتی مستبد از یک‌طرف و از طرف دیگر ناتوانی و هیچکاره بودن مردم بشکند آغاز فروپاشی نظام فاسد خواهد بود. همین اتفاق در اوایل دهه ۵۰ افتاد که اگر نبود خیانت فرصت‌طلبان و بریده‌توابهای آن دوران کمترین اقبال مردم ایران بر نیامدن خمینی بود.

دفاعیات پیشتازان انقلابی مجاهد و مبارز و شرح پاکبازی و فدای آنان چنان آتش فروزانی در فسردگی اختناق افروخت که انبوه انبوه مردم را به جستجو واداشت تا حدی که بعضاً خود را در معرض دستگیری و زندان می‌گذاشتند تا اثر و بهره‌ای از اسطوره‌های خود بیابند. علاوه بر آن تاثیر عمل انقلابیون در کف جامعه چه به گواه مشاهدات و گزارشات انبوه و چه با مرور رویدادها و وقایع کلان اجتماعی بر کسی پوشیده نیست.

تنها به یک مشاهده اکتفا می‌شود.

ترسیدم سیاهکلی باشی!

مرد از شهرستانی کوچک آمده و به پاسبان نزدیک می‌شود:

سرکار!

ناگهان پاسبان چون برق گرفته دست به باتون و سلاح، مثل میخ خشک می‌شود. انگار نفسش بند آمده. مرد می‌گوید حکم دادگاه دارم و خواستم برای جلب یک کلاهبردار به آدرسی که نوشته اقدام کنی. بین راه علت آن عکس‌العمل که موجب خنده آدمهای اطراف شده را سؤال می‌کند. پاسخ پاسبان یک جمله است: "ترسیدم سیاهکلی باشی!"

آن مرد تا مدتها از ماجرا یاد می‌کرد تا موجب انبساط دوستانش شود. اما چرا مدتها تعریف می‌کرد و خسته نمی‌شد؟ این تعاریف چه تاثیری بر مخاطب می‌گذاشت؟ تاثیر اجتماعی پیشتاز و درهم شکستن هیمنه مستبد به رایگان به دست نمی‌آید. بهایش رنج و مرارت در زندگی جنگل و سرما و سوزهای زمستان و نهایتاً جانهای شیفته بر پیمان مردمی محبوب گذاشتن بود.

نظام حاکم به این تاثیرات واقف بود و تمام تبلیغات قدر قدرتی اعلیحضرت و تمدن بزرگ و خرجهای افسانه‌ای را بر آب رفته می‌دید. مردم "پر رو" می‌شدند و به توان خود ایمان می‌آوردند و این برای دستگاه اختناق و ساواک زهر هلاهل شد. پادزهرش را به خائنینی مثل نیکخواه و جعفریان سفارش می‌داد. آنها تنها نبودند و آخوندهای نادم و پشیمان و زوار در رفته به اعترافات تلویزیونی می آمدند تا راهی مأموریت مبارزه با کمونیزم شوند و جبهه مردم بر علیه استبداد شاهی را تبدیل به جبهه علیه کمونیزم کنند و جبهه جعلی"با خدا بی‌خدا"بگشایند. همان چیزی که امروزه تواب تشنه به خون با دعواهای صد من یک غاز سعی در رهاندن یقه رژیم دارد و البته رسانه‌های"دوست" هم کم مایه نمی‌گذارند تا نیروی مبارزه علیه فاشیسم دینی صرف مواجهه با سموم گنده دهانهایی چون او شود.

اما سیستم اختناق شاه می‌خواست کمی نفس راحت بکشد و جنب و جوشی که به‌پاشده بود و به‌خصوص دانشگاهها را به مقر ارتباط با توده‌های مردم کرده بود از تب و تاب بیندازد. مثلاً جنگ و دعوای مطهری با آریانپور موضوع روز شود. فسیل ارتجاعی پرورده مطهری سیلی به‌صورت آریانپور بزند و غائله به پاشود و یقه دیکتاتور برهد. اما پتانسیل جامعه بیش از اینها بود و آخوند تواب به تنهایی کفایت نمی‌کرد. برای مخاطبهایی که با چرندیات آخوندی مأنوس نبودند چاره آن نبود. فخرالدین حجازی که بعداً به ملیجک خمینی معروف شد تملقش از انقلاب سفید شاهانه کفایت نمی‌کرد. اعترافات تلویزیونی مؤتلفه‌ایها و آخوندهای پشیمان و طلب عفو ملوکانه کفایت نمی‌کرد. تبلیغات تمدن بزرگ کفایت نمی‌کرد. اسلام‌پناهی و سفرهای مشهد و مکه اعلیحضرت کفایت نمی‌کرد. دعای آخوندها در مراسم روز"نیایش" و تعطیل کردن مدارس کفایت نمی‌کرد...

نظام مستبد نیازمند خائنینی بود که هم در تبلیغات و هم در تشکیلات جنبش انقلابی را از کار بیندازد و موفق شد اما شکست بزرگ در انتظارش بود. تاثیر اجتماعی پیشتاز کار خودش را کرده بود و شاه سرنگون شد. اعلیحضرت همایونی شاهنشاه بزرگ تاجدار جزیره ثبات که ناز بر فلک و فخر بر ستار همی‌فروخت لرزان و با رخی زرد در تلویزیون رسماً به"شنیدن صدای انقلاب ملت" اعتراف کرد اما دروغ می‌گفت. اگر راست می‌گفت اولاً به عراق و فرانسه در پذیرایی از خمینی سفارش نمی‌کرد و ثانیا به‌رغم این اعتراف مفتضح باز هم حق انتخاب و حق تعیین سرنوشت را از ملت دریغ نمی‌کرد. براستی که او خمینی و جلادان بعد از خودش را به مردم ترجیح داد.

اما بقایای ساواک سلطنت مدفون سرمایه‌ای شد برای نظام برجهیده از قبر تاریخ و تجاربش مو به مو نکته به نکته از جمله در بکارگیری عنصر خیانت علیه مقاومت و نیروهای انقلابی بکار گرفته شد و ارتقا یافت.

خائن است فقط پالانش عوض شده

نگاه به مشاهده‌ای دیگر بی‌فایده نیست. در یکی از تظاهرات ۵۷ یک نفر زیر دست و پای مردم خشمگین افتاده و به قصد کشت مورد ضرب و شتم بود. یک ساواکی گیر آورده و حسابش را می‌رسیدند. شاهد ماجرا می‌گوید ناگهان دیدم این فرد همان پرسنل حراست اداره ماست که گاهی هم با اظهار نیازمندی پول قرض می‌کرد و با وجود کراهت رفتارش به او قرض می‌دادم . اینجا هم حس ترحم به من دست داد، جلو رفتم و گفتم من این را می‌شناسم کارمند ماست و به هر ترتیبی که بود نجاتش دادم. بعد از انقلاب همین آدم قاطی حزب‌اللهی‌ها شد. بعد از سال۶۰ تبدیل به عنصری هیستریک و هار شد و ظهرها با تشر و کوبیدن در اتاق داد و قال راه می‌انداخت یالا یالا نماز! نماز! به هر بهانه‌ای تهدید و توهین می‌کرد و بیشتر از همه هم روی من زوم کرده بود. دار و دسته بزن و بخور و ببر راه انداخته بودند. تعدادی از پرسنل را از فرط اذیت به جنون رسانده بودند. وضع غیرقابل تحمل شد و یکی یکی بدون درخواست و بدون نوشتن استعفا دفتر و دستک را جلویشان پرت کردیم و اداره را ترک کردیم. شاید همین را می‌خواستند تا آنچه می خواهند بکنند. بیخود نیست که مملکت به این روز افتاده... .

عنصر خیانت از آنجا که جز با لجن‌خواری سیر نمی‌شود در هر شرایطی جای مناسب خودش را پیدا می‌کند و حتی به کسی که جانش را نجات داده رحم نمی‌کند. سهل است که نزدیکان خودش را هم می‌کشد. کم نیستند آخوندها و پاسدارهای مادون حیوان که از فرزندان و نزدیکان خود هم نگذشتند. یا به جرم فعالیت انقلابی و یا در اختلافات مختلف خانوادگی و یا هر چیز دیگر دست به خون آلودند و حتی به پاداش، نشان لیاقت و تقدیر دریافت کردند. چنین گردونه تباهی نوعی خاص از سقوط را می‌طلبد که با ماهیتش متناسب باشد. آنها یک‌شبه دچار این سقوط وحشتناک نشده‌اند بلکه از جایی شروع شده و شتاب گرفته است.

چنین است که تواب تشنه به خونی به نام مصداقی به مداری به‌مراتب پست‌تر از حراستی و ساواکی حقیری است که از زیردست و پای مردم نجات داده شد و باز هم عبرت نگرفت و به سلک بوزینگان خلیفه در آمد. خائن خائن است فقط پالانش عوض می‌شود. فرومایه‌ای خود را با پول عوض می‌کند و دیگری به مقام و یکی هم به شهوت خودپرستی و حسد و دیگری به همه.

برای شکار فرزندان برومند مردم با گشتاپو همدست و همراه شوی و در خیابان‌ها برای شکار انسان آن هم والاترین انسان‌ها پرسه بزنی و طلبکار هم باشی؟ نان زندانی و شکنجه شده و شهید را بخوری و بر اجسادشان لگد بزنی و سیراب هم نشوی؟ بند و بستهای ارتجاعی استعماری منجر به کشتار و شکنجه مداوم و شبانه‌روزی جسمی و روانی مقاومان شرف شود و تو از قربانی طلبکار باشی و جانیان چون خودت را به در ببری؟ بساط فحاشی و دریدگی در مقابل مقاومت ضداختناق درست کنی؟ یا آن نمک به حرام نام برآورده از نردبان مجاهدین و پشته‌های رنج و اجساد خونین بد مستی را به مجیز گویی شاهانه بکشاند؟ اصالت مقاومت و شعله عشق سوزانی که شهیدان را تا طناب دار بالا برد با هر گنده دهانی به یغما نمی‌رود. زبان هرزه درون خائن را بروز می‌دهد که ارزانی شیخ و شاه باد.

گذشته از تواب تشنه به خون و سایر خائنین مصرف شده، دنبالچه‌های رذل شیخ و شاه فریبی را ابداع کرده‌اند "من مخالف جمهوری اسلامی هستم اما مجاهدین به هر منتقدی انگ رژیمی و انگ عامل اطلاعات می‌زنند!"این هم مسکنی است که دریوزگان شیخ و شاه با چپ فروشان مشترکاً مصرف می‌کنند و راضی هم به خانه می‌روند! اما حمام کوی منتقد از زانویشان پیداست. گذشته از انتقاد و انتقاد از خود که از بدیهی‌ترین سنتهای انقلابی است از همان بدو فعالیت سیاسی بعد از انقلاب دفاتر مجاهدین و هم‌چنین نقاط فروش روزنامه مجاهد پیوسته محل تعاملات مستقیم با مردم و گفتگو و سؤال و جواب بوده و اتفاقا چماقداران خمینی همین فضای گفتگو را بر هم می‌زدند کما این‌که خائنین امروز هم از تعامل مستقیم مردم و مجاهدین هراس دارند. اتفاقاً خائنین همان روزگار با پشتوانه چماقداران در نقاط فروش روزنامه مجاهد سرو کله‌شان پیدا می‌شد و به سفلگی می‌پرداختند و مجیز گوی امام ضدامپریالیست و مستضعف پناهشان بودند. چماقدار می‌زد و لت و پار می‌کرد و اینها دلشان خنک می‌شد و حسدشان ولو موضعی هم که شده تسکین می‌یافت. پوزخندی از رضایت می‌زدند و خالی بودن چنته‌شان در بحث را جبران می‌کردند. اتفاقاً نشریه مجاهد با تیتر درشت نوشت که رجوی بهشتی را به مناظره می‌طلبد و سرتاپای ارتجاع و توده اکثریتی خفقان گرفتند. هیچ جوابی به این دعوت نیآمد تا در روز ۳۰خرداد سال۶۰ پاسخ را با گلوله و نارنجک دادند. همین تبهکاران مدعی رسماً کشتارهای خمینی را نه تنها تأیید بلکه تبریک گفتند! دعوی امروزشان نیز بهتر از دیروز نیست. در آستانه سالگرد۳۰ خرداد و ۱۸ژوئن کف به لب می‌آورند و خود را به در و دیوار می‌کوبند و عناصر خائن را در آب نمک می‌خوابانند که درست در همین ایام فیل هوا کنند. مگر سالهای متوالی در همین ایام توطئه ترور و کشتار رژیم کشف نشده است؟ مگر حملات و شلیکهای عوامل رژیم به بی‌دفاعان محصور در همین زمان نبوده است؟ داغ ننگ بر پیشانیشان مثل دین فروشان نشسته است حقد و کینه در همان ترهاتی که می‌گویند موج می‌زند. از بند و بستهای ارتجاعی استعماری در پس ترغیب و تشویق به"مذاکره"رژیم و "گشایش" در روابط خارجی و آب به آسیاب مماشات ریختن حمایت می‌کنند اما اگر مقاومت خونین درصدد جلب حمایت بین‌المللی بر آید رگ ضدامپریالیستی سینه چاکان نظام مرگ و ویرانی می‌جهد. طرف از زیر عبای ملا به مؤسسات واشنگتن جهیده و در عین‌حال کوس ملیت و استقلال بر علیه مجاهدین می زند و در عین‌حال زانویش به سمت پسر شاه لغزیده است. اگر چنین کلاشی از مجاهدین و مقاومت ایران حمایت کند آن وقت باید در اصالت این مقاومت شک کرد. پاسدار آدمکش هم مزدور اجاره‌ای را ناکام دیده و می‌آید و دستی می‌رساند و بر می گردد تا قدر قدرتی رژیم را به ابلهانی مثل خودش بفروشد.راس سوم هم مدتی ناپیداست و پیدایش که می‌شود بدون این‌که کراواتش را فراموش کند شاخه زیتون برای خامنه‌ای بلند می‌کند و در اثبات حسن‌نیت رهنمودهای شیخ پسند می‌دهد اما دل کوچکش با شازده است. عبور از پیچ و خم مبارزه‌ای سهمگین و طولانی اما پر شکوه سره را از ناسره جدا کرد. آنکه مدعی است و به جای کانون شرارت کانون مقاومت را نشانه رفته است پاسخ دهد اگر راست می گویی چرا فریاد سرنگونی برق سه فاز از کله‌ات می‌پراند؟ چرا از ضرورت تلاش برای نجات از این همه ویرانی و مصیبت چیزی نمی‌گویی؟ بیلان کارت کو؟ امکان رسانه را از کجا آورده‌ای؟ چه کسانی یا منابعی پشت سرت هستند؟ اگر فی سبیل الله مشغولی کجا و چند بار به خیزش و چنگ در چنگ شدن با هیولای ولایت دعوت کرده‌ای؟ چرا گریبان کسانی که با تمام هستی و دار و ندار خویش به میدان آمده‌اند را می‌گیری؟ مگر نیروی مقاومت یک دولت حاکم است که تا فیها خالدون همه عالم را از او می‌طلبی؟ چرا با انسجام و تشکیلات در نیروهای مبارز و اتحاد واقعی دشمنی می‌کنی؟ و بلکه بر عکس نفی انسجام و تشکیلات را تبلیغ می‌کنی و جبهه فرعی را آدرس می‌دهی؟ مگر رژیم غاصب دنبال همین نیست؟ مگر اولویتش ضربه به همین انسجام و تشکیلات نیست؟

اکنون رژیم ورشکسته ماری زخمی است که بگیر و ببند را به موازات اخاذی و فقیر کردن هر چه بیشتر مردم پیش می‌برد. گله‌های مأمور و پاسدار محسوس و نامحسوس در کوی و محله هم پرسه می‌زنند. خامنه‌ای ترسیده اما علامت معکوس می‌دهد. با این‌حال ناگزیر شد به نفوذ مجاهدین معترف شود. روحانی ناگزیر به ورشکستگی اعتراف کرد. هرکجا و به هر کس در خیابان دست بگذارید خشم انفجاری در سینه دارد. صدای اعتراضات مردم منطقه به دخالت جنایتکارانه اشرار ولایی مستمراً به گوش می‌رسد. سفره‌ها خالی و خالی‌تر شده و اخاذی پیله وار امان همه را بریده است. هر مدعی که غیرتی داشته باشد با کاروان رهایی همراه شود. شعله‌های سرکش جهنم مأوای جنایتکاران است بعد از این‌که به خائنین گفته‌ایم: نه! دیگر بس است دیگر هرگز!

س ج سبزواری

مسئولیت محتوای مطالب وارده برعهده نویسنده است

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/8785fed8-40cf-401d-addc-fa8fb9c7222e"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات