چهارشنبه ۲۶آذر، خامنهای از فرصت دیدار با سالگرد هلاکت قاسم سلیمانی استفاده کرد و با درماندگی تلاش کرد ذوقزدگی و اشتهای بیپایان مهرهها و باندهای نظام را برای مذاکره با آمریکا، دهنه بزند.
خامنهای ابتدا سراب تغییرات سیاسی در آمریکا را یادآوری کرد که «دشمنیها مخصوص ترامپ نیست که با رفتن او تمام شود. برای درست شدن آینده نظام به وعدههای این و آن اعتماد نکنید. زیرا اینها وعدههای خوبان نیست، بلکه وعدههای اشرار است!»؛ آنگاه بیثمر بودن برجام را به رخ باندهای نظام کشید که: «چهار سال است رفع تحریمها تأخیر شده و از سال۹۵ بنا بود همه تحریمها یکباره برداشته شود، اما تا امروز نه تنها تحریمها برداشته نشده، بلکه زیادتر هم شده»؛ سپس گفت: «بیش از آن که به فکر رفع تحریم باشید، به فکر خنثی کردن تحریم باشید!»؛
خامنهای که در صحبتهای قبلی تأکید کرده بود دنبال خنثی سازی تحریم باشید و به فکر رفع تحریم نباشید در این سخنرانی اضافه کرد که «البته نمیگویم بهدنبال رفع تحریم نباشیم، اگر بتوان تحریم را رفع کرد، حتی یک ساعت هم نباید تأخیر کنیم!»؛ و به این ترتیب نشان داد اسیر یک تناقض و پارادوکسی است که از یکطرف میگوید اگر میتوانید برای رفع تحریم اقدام کنید یکساعت هم تأخیر نکنید ولی از طرف دیگر میگوید بهدنبال خنثی سازی تحریم باشید.
علت این تناقضگویی چیست؟
ریشهٔ این تناقضگویی توسط شخص خامنهای، چیزی نیست جز بنبست مرگباری که خامنهای و نظام ولایت فقیه در آن گرفتار هستند. خامنهای بیش از هر کس میداند که در شرایط کنونی، خفگی اقتصادی امان از نظام بریده و باعث شده که رژیم «بر اساس آمارهای اقتصادی، در بدترین شرایط تورمی و معیشتی پس از انقلاب» باشد. (روزنامهٔ حکومتی وطن امروز-۲۳ آذر۹۹)؛ و اگر فکری نشود، قیامی فراتر از آبان۹۸ در چشمانداز نزدیک است، چرا که «شرایط طاقتفرسای معیشتی با نارضایتیها و بیاعتمادیهای عمومی، تاب آوری اجتماعی را بهشدت تنزل داده است» (سالاری- از مهرههای باند روحانی)، از این رو خامنهای به این تناقضگویی درافتاده است.
اما مشکل اینجاست که رفع تحریم یعنی رفتن در مسیر مذاکره و جامزهرهای بعدی که این «مسیری است که دولت آینده آمریکا با آن، تضعیف و در بند کشیدن مؤلفههای قدرت نظام را با همه ابزارهای موجود، نشانه رفته است» (منصوری-اولین سرکردهٔ سپاه پاسداران و سفیر سابق رژیم در چین-۲۶ آذر)؛ و خود خامنهای هم پیش از این سرانجام این مسیر را ترسیم کرد و از آن با عنوان «تنزل بیپایان» نام برد (۲۵خرداد۹۵) که از برنامهٔ موشکی شروع میشود، به شورای نگهبان، سپاه پاسداران و ولایت فقیه تسری یافته و کل نظام را از میان بر میدارد.
ریشهٔ بنبست
این بنبست مرگبار ریشه در دو مؤلفه دارد:
۱-مولفهٔ اول به ماهیت و ذات رژیم ولایت فقیه برمیگردد: یعنی تروریسم، جنگافروزی و کشتار که از ارکان حیات رژیم است. اگر از آنها دست بکشد، یعنی خود، شیشهٔ عمرش را شکسته. همان که باندهای نظام از آن با عبارت «خودکشی از ترس مرگ» نام میبرند.
اهرمهای اصلی این مهم برای رژیم هم برنامهٔ بمبسازی اتمی، موشکی و دخالتهای منطقهیی و تروریسم است. مسیر «مذاکره» هم دقیقاً این اهرمها را هدف قرار داده که ضربهای بر پایههای وجودی رژیم ولایت فقیه خواهد بود.
۲-مولفهٔ دوم نیز همان واقعیت خفگی اقتصادی و چشمانداز نزدیک قیام گرسنگان است.
همین پارادوکس و بنبست در قسمت دیگری از صحبتهای خامنهای که حول بحران درونی رژیم بود نیز بیرون زد. بحرانی که آئینه همه بحرانها و به عبارتی نقطه تلاقی تمامی بحرانهای رژیم است. او در این رابطه هشدار داد و گفت: «مسئولان نباید اتحاد و همصدایی (در نظام) را از بین ببرند و (نظام) را تکهتکه کنند!»؛ و ادامه داد که «اختلافاتی ممکن است وجود داشته باشد! با مذاکره این اختلافات را حل کنید»، اما بلافاصله همانجا با طعنه به روحانی گفت: «مگر نمیگویید باید با دنیا مذاکره کرد؟ آیا نمیشود با عنصر داخلی مذاکره و اختلاف را حل کرد؟»؛ به این ترتیب در حالیکه صحبت از لزوم اتحاد و وحدت میکرد یک قدم بعد نشان داد که پای خودش هم در جنگ گرگها گیر است، و طعنهای به روحانی میزند که خودش پایه اختلاف افکنیهای بیشتر بعدی میشود.
آری؛ خامنهای امروز به صحنه آمد تا بهعنوان سرعتگیر، دستکم مقداری شتاب پیشروی بحرانهای رژیم را مهار کند؛ اما صحبتهایش نشان داد تنگنا و بنبست در این نظام ذاتی است و حتی خامنهای هم توان این را ندارد که ولو برای مدتی کوتاهی هم که شده بحرانها را مهار کند.