چه غمها به دل داغدارمان زدند! چه شعله ها! آلاله ها...
میان گلستان سوخته نه میتوان سکوت کرد نه فریاد زد
گرفتار حکومتی ظالم شدهایم که جان آدمها برایشان هیچ ارزشی ندارد
بیش از ۱۵۰۰قهرمان واقعی وطن را کشتند و دم نزدند و هرکه نامشان را آورد ننگ فتنهگر زدند و گفتند منافقان...
آری که این ایران امروز من عجیب دلگیر و طاقتفرساست که میگردیم دنبال کوچکترین یا بزرگترین فرصتی تا ایران را رها کنیم و قدری نفس بکشیم
به راستی که این ایران، آن وطنی نیست که مجاهدین از جانشان و مالشان و آبرویشان برایش مایه گذاشتند تا جهانیان به لحظه های آن حسرت بخورند؟
امروز آن لالههای پرپر مجاهد که برای زنده نگهداشتن نام بزرگ ایران از همه چیزشان گذشتند در قیام و قامت ایران دیده میشوند.
اما امروزه ابلهانی چون خامنهای و دار و دسته کودک کششان، این کشور تکهتکه شده از درد را در مشت خود گرفته و این مشت را هر روز تنگتر میکنند تا جان مردم به لب هایشان برسد و خفه شوند و آنها حکومت کنند.
اما قبلها گفته بودیم که ما باقی ماندههای نسل دیروزیم، نسلی چون مجاهدین خلق که میمیرند اما زیر بار ظلم بیگانه و دشمن هرگز قرار نمیگیرند. همان دشمن ایران و ایرانی که ۴۰سال زیر پوستین حق پنهان شد، پدران و مادران ما را به بازی گرفت و در برابر ارادهها پولادین کانونهای شورشی به زانو درآمد.
دشمن اما نمیدانست نسل فردای این وطن نسل به جا مانده از دلاور مردان و شجاع دل زنانی است که به دست شما فراموش شدهاند. اما ما فرزندان جنگیم و تسلیم برایمان عجیب واژه غریبیست. صدای فریاد مردم را از گوشه به گوشه این وطن میشنویم و شادی ما را چند برابر میکند که این شادی پایههای استواری ما را در این غمکده جمهوری اسلامی محکمتر میکند.
دیگر نه باتون استخوانهای ما را میشکند، نه اشکی مانده که گازهای اشکآورشان در بیاوردند. یک جان داریم و آن را فدای جهاد در راه حق میکنیم که بیشک حق همین دستان خالی آیندگان فردای ایران است...
گل هایمان را پر پر کردند اما نمیدانستند خارهایش تا مغز و استخوانشان خواهد رفت.
به امید ایرانی آباد و آزاد
به امید حاکمیت حق بر این وطن با زمانده از تاریخ
به امید پایان دیکتاتوری فاسد و شروع نظامی از جنس فکر و اندیشه
رودابه ناظمی از کرمانشاه
مسئولیت محتوای مطالب وارده برعهده نویسنده است