728 x 90

دگردیسی از رؤیاپروری به کابوس در آینهٔ دق!

دگردیسی از رؤیاپروری به کابوس در آینهٔ دق!
دگردیسی از رؤیاپروری به کابوس در آینهٔ دق!

تصور کنید وسعت جغرافیای ایران را در عدسیِ یک دوربین جای دهیم و از منظر سیاسی، اجتماعی و اقتصادی به آن نگاه کنیم؛ چه می‌بینیم؟

می‌بینیم که آثار موازی تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، جریان یک فکر را در اذهان اکثریت مردم ایران تداوم داده و آن، سررسید ناگزیر تعیین‌تکلیف جامعهٔ ایران با حاکمیت ملایان است.

این فکر را البته حاکمیت هم مدام در آینهٔ رخدادهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور می‌بیند و از نتایج آن بسیار هراسناک است. به گفته‌ها و نوشته‌های مفسران سیاسی و کارشناسان اقتصادیِ حاکمیت توجه کنید که چه موقعیت یا مختصات هول‌ناکی را از سرنوشت سیاسی و اقتصادیِ حکومت گزارش می‌کنند و پیاپی هشدار و انذار می‌دهند. کافی‌ست توجه کنیم که حاکمیت در آخرین گام‌ها، از کجا آمده و نقداً همین الآن کجا ایستاده است. چه نشانی دادنی از این گویاتر؟ دقت کنید:

موسوی لاری: «پزشکیان آخرین تیری بوده است که حکومت در ترکشش داشته و اگر این هم شکست بخورد، من می‌گویم فاجعه‌بار است».

«فاجعه‌بار!» منشأ این فاجعه کجاست که این مهرهٔ حکومتی به آن استناد می‌کند، ولی نام نمی‌برد؟ آیا درون حاکمیت است یا محصول سیاسی، اجتماعی و اقتصادیِ کارنامهٔ حاکمیت در نزد مردم ایران که به مرحله فاجعه رسیده؟

«آخرین تیر در ترکش!» آیا این جز نشانیِ بن‌بست لاعلاج حاکمیت در برابر مطالبات روزافزون جامعهٔ ایران و نیز شکست قاطع خامنه‌ای در پروژه‌های رئیسی و خالص‌سازی است؟ از طرفی نشانیِ این واقعیت می‌باشد که پس از رئیسی، دیگر در درون حاکمیت هم برای خامنه‌ای مهره‌ای نمانده است.

 

مشاهده می‌شود که سیاست فقاهتی در برابر مدنیت اجتماعی ــ به‌عنوان حق مسلم شهروندی در سیاست، اجتماع و اقتصاد ــ به بن‌بست کامل رسیده و راه چاره را در توسل به «آخرین تیر در ترکش» جسته است.

پرسش این است که کاتالیزور چه تحولاتی باعث تسریع بن‌بست حاکمیت در درون و بیرون شده است؟ مگر تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادیِ عطف به یک حاکمیت یا دولت، همین‌طوری خودبه‌خودی منجر به «بن‌بست» و «فاجعه» و توسل به «آخرین تیر ترکش» از جانب حاکمیت می‌شوند؟ هرگز! از قضا این روند بسیار قانون‌مند طی می‌شود تا به نتیجه برسد.

عبارتهای تحلیلی و توصیفی در این‌باره بارها طی سالیان و ماه‌های گذشته نوشته و یادآوری شده‌اند و اینک در رأسشان می‌توان از دو دوره نام برد:

ــ به‌هم پیوستن جریان جنایات حکومتی از دههٔ ۶۰ تا قیام ۸۸ و سپس شتاب گرفتن قیام‌ها علیه حاکمیت تا شهریور ۱۴۰۱.

ــ انفجار قیام ۱۴۰۱ بر اثر جنایت زن‌ستیزی در کشتن مهسا امینی و سراسری و اجتماعی شدن قیام، گسترش آثار استراتژیک قیام با شاخص دوقطبی شدن اکثریت جامعه و کل حاکمیت. تحریم حداکثری سه نمایش انتخابات در اسفند ۱۴۰۲، اردیبهشت ۱۴۰۳ و تیر ۱۴۰۳ هم ناشی از آثار استراتژیک قیام ۱۴۰۱ است.

[پیرامون قیام ۱۴۰۱ و آثار همه‌جانبهٔ استراتژیک آن در ارتباط با حاکمیت و نیز نیروهای بیرون حاکمیت، بسیار گفته و نوشته شده است و با توجه به تحولات یک سال اخیر، باز هم جای شناخت و گسترش و روشنگری دارد.]

 

این دو دوره را باید روند قانون‌مند رسیدن به مرحله ناگزیر نبرد نهایی بین اکثریت جامعهٔ ایران و حاکمیت دانست. این دو دوره را باید همواره به‌عنوان مهم‌ترین رخدادهای بنیادینِ سیاسی در شناخت کیفیت رابطهٔ جامعه با حاکمیت و نیز مبانیِ شناخت سیر تحولات آینده تا سرنگونی محتوم حکومت، مد نظر داشت.

با تکیه بر همین روند قانون‌مند، تردیدی نیست که «فاجعه» علیه حاکمیت همواره در شتاب خواهد بود، در حالی که دیگر «تیری در ترکش» نظام نیست و تمام بانک‌های سرمایه‌گذاری سیاسیِ حاکمیت، زده شده‌اند.

 

اکنون رؤیای خامنه‌ای برای بازگشت به الگویی مثل رئیسی، تبدیل به کابوس و آینهٔ دق شده است؛ هم در مقابله با بحرانهای اجتماعی و صنفی و سرکوب آن‌ها، هم در تداوم خالص‌سازی‌ها و هم در پرداخت هزینه‌های تروریسم منطقه‌یی و جنگ‌افروزی.

اکنون فقط در یک جبهه است که «تیر در ترکش»، بالنده و رو به رقم زدن آینده است؛ تیر در کمان اکثریت مردم ایران که برای اخراج نهاییِ اشغال‌گران ولایی ــ آخوندی، آن را روزانه تکثیر می‌کنند.

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/f00a7e59-b71f-41c0-b6a1-3887bdb5bc57"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات