قرار گرفتن رژیم در فاز سرنگونی، نه تنها به مسائل سیاسی و چالشهایش در سطح جهان و منطقه ضریب میزند و هر موضوعی بلافاصله سوخت جنگهای باندی شده و یا بنزین روی آتش قیام مردم میشود. در این میان مسائل اجتماعی و حتی حوادث و سوانح هم بار سیاسی میگیرند و مثل شکافی میشوند که سایر بحرانهای نظام نیز خواه و ناخواه از آن بیرون میزند.
سقوط یک فروند هواپیمای مسافربری آسمان در روز یکشنبه 29بهمن در کوه دنا و جان باختن تمامی 66سرنشین و خدمه ازجمله موضوعاتی است که به درستی تصویر روشنی از وضعیت نظام نشان میدهد.
صرف نظر از اینکه در سوانح هوایی نیز مانند تصادفات جادهیی، بهدلیل کهنگی ناوگان ایران تحت حاکمیت آخوندی به نسبت تعداد پرواز، رکورد دار محسوب میشود و اما شکاف ایجاد شده در حاکمیت در اثر پیامدهای فاز سرنگونی تابلوهای متعددی در علت سقوط هواپیما مطرح میشود که هر یک وجهی از چهرهٴ مافیایی نظام ولایت است. اردشیر نوریان عضو مجلس ارتجاع از شهر کرد صبح روز اول سقوط هواپیما به این واقعیت اذعان کرد و گفت: « از صبح تا الآن که این خبر آمده بیرون [سقوط هواپیما] ده جور اظهارنظر شده یکی میگوید نقص فنی، یکی میگوید هواپیما اشکال داشت یکی میگوید خطای انسانی دوستان».(تلویزیون رژیم 29بهمن).
به دنبال این اظهارات، سقوط هواپیما آثارش در درون خود رژیم ریخت. باندهای پیرامون حسن روحانی و هم سو با آن تلاش میکنند این آش ریخته را نذر برجام و ضرورت جام های زهر بعدی کنند و در فضای تأثر عمومی از مرگ 66مسافر با لگد به باند خامنهای گفتند و نوشتند: « دلواپسانی که با قرار خرید هواپیما پس از برجام مخالفت کرده و میکنند؛ حاضرند امروز پاسخگو باشند؟».(روزنامه حکومتی آرمان – 30بهمن). و اذعان کردند: « زمانی که ایران توانست قراردادهای برای خرید هواپیما منعقد کند، برخی دلواپسان که البته از طبقه «هواپیماسواران» هم هستند، سعی کردند چوپ لای چرخ دولت بگذارند و مخالفت کردند. مخالفان داخلی بیش از آمریکاییهای مخالف با انعقاد این قرارداد مخالفت میکردند. هواپیمایی که روز گذشته به رشته کوههای دنا برخورد کرد، بیش از 20سال است در ایران پرواز کرده و چند هفته پیش همین هواپیما با سانحه روبهرو شده بود. شرایط ایمنی هواپیمایی ما بهگونهای است که برخی از ایرلاینهای ایرانی اجازه فرود در اتحادیه اروپا ندارند».(همان منبع)
این که این هواپیما هفت سال بود نشسته بود و معلوم نشده چه شد اجازه پرواز یافت رسانه ها و شبکههای اجتماعی را پر کرد و اینکه رژیم دو روز اول فقط ادعا کرد در جستجوی هواپیما است اما عملاً اقدامی نکرد در حالی که در ساعتهای اولیه سقوط هواپیما گفتند اهالی آن منطقه صدای اصابت هواپیما به کوه و نور ناشی از آتش آن را هم دیدهاند. بنابراین رسیدن به محل سقوط با ادعای حضور تیم های امدادی ویژه چندان کار دشواری نبوده است. این در حالی است که فرض کنیم هیچیک از مسافران تلفن همراه نداشتهاند تا بتوان از آن طریق به محل آنها رسید.
این سوالها و احتمالات در شبکههای اجتماعی و تابلوی احتمال فرسودگی ناوگان و خرابی احتمالی آن را ضعیف میکند و به تابلو توطئه رژیم برای سر به نیست کردن برخی از مسافران شدت میبخشد.
شبکههای اجتماعی تصویر خانم گریانی را منتشر کردهاند که در حال ضجه و زاری میگوید تماس داشته و: « من صبح آن بالا بودم آنجا کسی نبود. کسی نیامده بود. زنگ زدند از داخل هواپیما گفتند ما زندهایم. گفتم هلیکوپتر بفرستید نفرستادند. چرا زنده به گور میکنید؟».
این اظهارات با حرفهای وزیر فناوری ارتباطات رژیم که تماس مسافران هواپیما بعد از سانحه را تأیید کرده است همخوانی دارد.
نکتة دیگری که تابلو توطئه و جنایت رژیم را پر رنگتر میکند تلاش برای خصوصی نشاندادن شرکت هواپیمایی آسمان است در حالی که ریاستش با پاسدار حسین علایی مؤسس و سرکردهٴ سابق نیروی دریایی سپاه پاسداران است. پاسدار علایی، پیش از این قایم مقام وزارت دفاع، فرماندهی یکانهای دریایی سپاه، ریاست ستاد مشترک سپاه و ریاست سازمان صنایع هوایی وزارت دفاع را به عهده داشته است. شرکت آسمان هم ازجمله شرکتهایی است که وابسته به سپاه پاسداران بوده سپس به سازمان تأمین اجتماعی منتقل میشود. این شرکت یک شرکت سهامی معمولی نیست. بلکه نهادی وابسته به حاکمیت بوده است و تا کنون هم حداقل 3سانحه هوایی سنگین و بیشتر از 10حادثه پروازی داشته که در آنها جمعاً جان 200نفر از مسافران و خدمه را گرفته و به کسی پاسخگو نبوده است.
در حادثه اخیر هم روز اول گفته شد گروهی از فعالان محیطزیست در این هواپیما بودهاند.
همچنین میگویند: روز یکشنبه۲۹بهمن ۹۶ در جریان سقوط هواپیمای تهران- یاسوج، سپاه پاسداران از دادن سالن ثارالله جهت برگزاری مراسم سوگواری به خانواده دکتر دانشی و خوبانی خودداری کرد، زیرا پدر بزرگ خانم خوبانی (محمد تقی خوبانی) از اعدام شدگان دهه ٦٠ است. محمد تقی خوبانی از هواداران سازمان مجاهدین خلق و رهبران جنبش جنوب بود که توسط رژیم ضدبشری آخوندی در سال ۶۱ اعدام شد و تا کنون از پیکر و محل دفنش اطلاعی در دسترس نیست.
علاوه بر نکات گفته شده سوالهای بسیار دیگری هم در این راستا مطرح است.
آیا چون این هواپیما متعلق به شرکتی است که ریاستش با پاسدارها است، فجایعاش ندیده گرفته میشود؟
آیا خرابی یا به هر حال کارنکردن بعضی ابزارهای ضروری هواپیما مثل جعبه سیاهش، از قبل از پرواز مشخص بوده یا بعداً از کار افتاده؟
چرا ردیابی تلفن مسافرانی که تماس گرفتند، انجام نشده؟
آیا کار نکردن رادار فرودگاه یاسوج هم تصادفی بوده؟
اینکه ژنراتور رادار فرودگاه یاسوج هم همان موقع خراب بوده، اتفاقی است؟
و سوال آخر: آیا اینهمه تصادف، تصادفی با هم مصادف شدهاند؟؟؟!
بنابراین ملاحظه میشود که سقوط هواپیما، آینهیی شده است از ناکارآمدی، فرسودگی، و نفرت عمومی از نظام و همچین رو شدن چهرهٴ ضدبشریاش که از هر وسیلهیی برای سر به نیست کردن مخالفان استفاده میکند.
طبعا امکان رسیدن به پاسخ درست به سوالهای مطرح شده فقط بعد از سرنگونی این نظام میسر است.