728 x 90

معنای تخطئهٔ شعار «نه می‌بخشیم و نه فراموش می‌کنیم»

نه می‌بخشیم و نه فراموش می‌کنیم...
نه می‌بخشیم و نه فراموش می‌کنیم...

ذلت، بی‌عملی و دست روی دست گذاشتن در برابر جنایت‌های سازمان‌یافته و سیستماتیک فاشیسم دینی یکی از القائاتی است که فرصت‌طلبان و بورژوازی متحد ارتجاع آن را ترویج می‌کنند. این تسلیم‌شدن و تمکین‌کردن در ادبیات سیاسی به اشتباه یا عامدانه «خشونت‌پرهیزی»! نام گرفته است.

خروجی این دیدگاه به ظاهر شیک، سانتیمانتال، پیچیده‌شده در لای دستمال کاغذی و آغشته به ادوکلن «مدنیت»، در عرصهٔ دادخواهی این است که مردم ایران، خانواده‌های داغدیده قتل‌عام ۶۷ و نیز شهیدان سلسله قیامهای میهنمان حق ندارند و نباید به دادخواهی خون عزیزانشان برخیزند؛ زیرا به گفتمان «خشونت» دامن می‌زنند و حاکمیت را به خشونت بیشتر وادار می‌کنند.

در این رابطه نوعی از تبلیغ فریبکارانه و البته با قصد و غرض مشخص را در گفتمانهای بچهٔ شاه به چشم می‌بینیم:

«ایران هرگز توان یک انقلاب خونین دیگر را ندارد. در حقیقت امروز باید برای رهایی از این تنگنا، راه‌کارهایی را جسته و به کاربندیم که به یک روند تکاملی (نه انقلابی) سرعت می‌بخشد؛ آرزو و تعهد من این است که تغییر و تحول سیاسی را در ایران از طریق نافرمانی مدنی و قیام به دور از خشونت پایه‌ریزی کنم».

جدا از بازی شیادانه با واژهٔ «انقلاب» و مرادف دانستن آن با «خشونت»، منظور بچهٔ شاه این است که راه رهایی از فاشیسم یک «انقلاب» نیست. «نافرمانی مدنی» است. نمونه‌های از این «نافرمانی مدنی» را نیز در کارنامه و عملکرد این جماعت دیده‌ایم. از قبیل «آزادی یواشکی»، «راهپیمایی سکوت»، «روشن کردن چراغهای اتومبیل»، «بیرون کشیدن پول از حساب بانکی» و... که همهٔ آنها را روی هم بریزیم بیشتر از غلغلک دادن یا یک نیشگون گرفتن از ساق یا پاچهٔ هیولای انسان‌خوار حاکم بر میهنمان محسوب نمی‌شوند.

البته باید تصریح کرد که واضع این مدل از خشونت‌پرهیزی در ادبیات سیاسی ایران، بچهٔ شاه نیست، اصلاحاتی‌ها هستند که از روز اول برای به‌محاق بردن مقاومت مسلحانه و جنبش براندازی از درون همین رژیم سبز شده‌اند و خود را لایهٔ عایق و میانی بین حاکمیت و مردم به جان آمدهٔ ایران می‌دانند. آنها مدتها تحت عنوان فریبنده و خالی از محتوای «اصلاحات» و «تحول‌خواهی» بر آن بودند تا تیغ استبداد و فاشیسم دینی را تیزتر و لبهٔ تیز مقاومت مردم را کند و کندتر نمایند اما سرانجام تاریخ مصرف‌شان به پایان رسید.

 

بستن سنگ و باز کردن سگ

«خشونت‌پرهیزان»! در برابر حکومتی که هیچ معیار حقوقی را به‌رسمیت نمی‌شناسد، به قربانی می‌گویند که مبادا به دفاع از حقوق خود برخیزی. نکند دست به سلاح ببری. حاشا که خونت به جوش بیاید و ناپرهیزی کنی و بگذاری غیرت حق‌طلبی تو را در خود فروببرد. اگر این‌کار را بکنی همرنگ جنایتکاران شده‌ای. برای این‌که چرخهٔ خشونت تکرار نشود، باید فروبخوری و اجازه دهی آنها به جنایت خود ادامه دهند. تا کجا؟ این سؤالی است که آنها هرگز حد یقفی برای آن قائل نیستند؛ زیرا جنایت دولتی وقتی مانعی در برابر خود نبیند بی‌وقفه ادامه خواهد یافت.

آنها قربانی [یعنی مردم ایران] را در برابر حکومتی به مدارا و تمکین می‌خوانند که قوانین قرون‌وسطایی او بر «کشتن به شدیدترین وجه، حلق‌آویز کردن به فضاحت‌بارترین حالت ممکن». استوار است. آشکارا فتوا داده است که «تعزیر باید پوست را بدرد، از گوشت عبور کند و استخوان را درهم شکند».

آنها کسانی هستند که ظالم را وانهاده و به مظلوم تشر می‌زنند که چرا ایستادگی پیشه کرده است؟ به‌قول سعدی در گلستان: «سگ را گشاده‌اند و سنگ را بسته!»

 

مارک خشونت به انقلاب و براندازی

اکنون در صحنهٔ سیاسی ایران شاهد نوبرانه‌های دیگری از مدل «خشونت‌پرهیزی» هستیم. بچهٔ شاه چندی پیش گفت: «کسانی که می‌گویند نه می‌بخشیم نه فراموش می‌کنیم، می‌خواهند حسِ انتقام‌جویی را ترویج بدهند. نباید درون عقده، نفرت و عصبانیت باشد. فراموش نکنید، ولی گذر کنید. باید به آنها فرصت دوباره داده شود».

در این اظهارات شعار تاریخی «نه می‌بخشیم و نه فراموش می‌کنیم» مورد تخطئه قرار گرفته است. این شعار برای نخستین بار از سوی «مونیکا آرتل»، زن قهرمانی سر داده شد که انتقام ارنستو چه‌گوارا انقلابی افسانه‌ای را از روبرتو چونتانیلا، رئیس ارتش بولیوی گرفت. روبرتو بعد از کشتن و قطع دستان چه‌گوارا از دولت بولیوی خواسته بود که او را به مکانی امن بفرستد. دولت بولیوی او را سرکنسول خود در هامبورگ آلمان کرد. مونیکا آرتل در آوریل ۱۹۷۱ در پوش فیلمبرداری وارد کنسول‌گری بولیوی در هامبورگ شد و قبل از شلیک به سمت قاتل چه‌گوارا به او گفت:

آیا فکر کردی دنیا بدون حساب و کتاب است؟ و از انتقام خلق‌ها در امان خواهی ماند. نه هرگز! دنیا حساب و کتاب دارد. من آمده‌ام انتقام چه‌گوارا و خلق‌های محروم را از تو بگیرم. ما «نه می‌بخشیم و نه فراموش می‌کنیم».

این شعار تاریخی، بارها از سوی انقلابیون جهان سر داده شده است. در میهن ما خانواده‌های دادخواه قتل‌عام ۶۷ و دیگر خانواده‌های شهیدان انقلاب دموکراتیک این شعار را به‌کرات در برابر قاتلان فرزندان خویش خروشیده‌اند.

 

تنها راه توقف چرخهٔ جنایت و خشونت‌ورزی

تلاش رذیلانه و عامدانه برای تخطئه شعار «نه می‌بخشیم و نه فراموش می‌کنیم»، درونمایهٔ بورژوازی فرصت‌طلب و متحد ارتجاع را به‌نمایش می‌گذارد. از این منظر به‌خوبی می‌توان فهمید که چرا بچهٔ شاه و زینت‌المجالس از «دادخواهی» خانواده‌های شهیدان واهمه دارند؛ به‌خصوص از دادخواهی قتل‌عام‌شدگان در تابستان ۶۷ یا دههٔ خونبار۶۰؛ زیرا دادخواهی از شهیدان راه‌حل انقلابی را برجسته می‌کند و در راستای استراتژی براندازی مجاهدین است.

آنها دادخواهی و دادخواهان را متهم به «خشونت‌ورزی» و تداوم چرخهٔ انتقام می‌کنند؛ زیرا از این واهمه دارند که دامنهٔ دادخواهی به باز شدن پرونده‌های قطور جنایت شاه و ساواک در ایران بینجامد و دست خودشان نیز رو شود؛ پرونده‌هایی که شیخ آنها را مکتوم گذاشت تا بتواند سلطهٔ خود را هموار سازد. دادخواهی یک کلیت واحد است. از شهیدان مجاهد و فدایی در زمان شاه شروع می‌شود و تا آخرین شهید قیام در روزگار شیخ ادامه می‌یابد.

تخطئه شعار دادخواهان و «فرصت دوباره دادن»! به پاسدار، بسیجی، پلیس ضدشورش و لباس‌شخصی و سربازان بدنام وزارت اطلاعات و ساواک و واواک در یک‌کلام شکنجه‌گران و قاتلان مردم ایران، دیگر اثر ندارد.

مردم ایران همصدا با خانواده‌های دادخواه اراده کرده‌اند دیگر نگذارند چرخهٔ استبداد، فاشیسم و جنایت یا به‌عبارت دیگر چرخهٔ شاه به شیخ و شیخ به شاه تکرار شود. این دادخواهی تا سرنگونی ظالمان و قرار گرفتن جنایتکاران در پشت میز عدالت بی‌وقفه ادامه خواهد یافت و عین جنبش براندازی است.

آری: «نه می‌بخشیم و نه فراموش می‌کنیم»

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/7b941e62-442a-4974-8092-0b4c4aa7507c"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات