«جناب روحانی!... امروز اکثریت قاطع ملت ایران به کمتر از عزل و مجازات شما راضی نمیشوند؛ با منطق شما، رهبر انقلاب باید دستور دهند هزار بار شما را اعدام کنند تا دل مردم عزیز راضی شود».!
***
خیر، اشتباه نخواندهاید! طنز هم نیست!
املا و انشای «دشمنان» نظام هم نیست!
برنامه ریزی و «فتنهٔ آلبانینشینها» هم نیست!
مجتبی ذوالنوری، یک آخوند حکومتی است که به جای عادت معمول «پاچه گیری» در باغوحش ولایت، این بار «خرخره»ی باند مقابل را گرفته! این بار دیگر تعارفها و کنایههای تلویحی را کنار گذاشته و اصلاً به استیضاح رئیسجمهور ولایت فقیه هم رضایت نمیدهد؛ بلکه خواهان «هزار بار اعدام» رأس باند مغلوب شده است!
نقص حکم صادره!
تا آنجا که به مردم ستمدیده برمیگردد، اشکالی که حکم صادر شده دارد، این است که باید شامل شخص ولیفقیه نظام و آخوند رئیسی هم بشود! کما اینکه سایر جنایتکارانی که در سپاه و بسیج و بیت ولایت، ۴۰سال دست در خون مردم ایران دارند و ارتزاقشان از نانهای بریده شده از گلوی کارگران و ستمدیدگان ایران است، شایستهٔ محاکمه و مجازاتی در خور اعمالشان هستند.
تشابه قابل تأمل در حکومت دیکتاتورها!
مصاحبهٔ فروردین۱۳۵۸ کریستین اوکرانت با امیرعباس هویدا در زندان قصر و وضعیت رقتبار نخستوزیر «گل و پیپ» شاه میتواند یک عبرت تاریخی باشد! «بزرگ ارتشتاران!» هنگامی که با همهٔ «بزرگ»یهای ارتشاش نتوانست جلوی عصیان مردمی مقاومت کند، اولین قدمهای عقبنشینیاش را با برکناری و سپس دستگیری و به زندان انداختن نخستوزیر ۱۳سالهاش همراه کرد. تازه در آن روزگار، کسی پیش از به زندان افکنده شدن هویدا در درون بدنهٔ حکومت به «نخست وزیر» حکومت مطلقهٔ شاهنشاهی «فحش» نمیداد!
امروزه اما وضعیت فعلی روحانی بهگونهیی است که حتی در روزگار قدرت و حمایتاش توسط عمود خیمهٔ نظام، باز هم نه تنها آماج فحش و لعن و نفرین قرار میگیرد، بلکه در مجلس ارتجاع و رسانههای رسمی حکومتی هم به «خیانت» متهم شده و تقاضای حکم «هزار بار اعدام» برایش میکنند!
تازه اینها دربارهٔ شیخی است که هنوز بر کرسی ریاستجمهوری آخوندی نشسته و حتی خامنهای در ملاقات تیرماه خودش با اعضای مجلس، خواهان مدارای اعضای اصطبل ولایت با دولت روحانی شد! از همینجا میتوان گمانه زنی کرد که «حیات خفیف خائنانه»ی مهرههای حکومتی شباهت بیشتری به وضعیت هویدای مفلوک دارد!
یک پرسش قابل تأمل در این میانه این است که، مگر آخوند روحانی از ابتدای پایهریزی این نظام توسط پیرکفتار جماران، همیشه در عالیترین مناصب مهم امنیتی، مشغول به خدمت رسانی به این نظام نبوده است؟ مهمترین پروندههای دیپلماتیک نظام در پروسهٔ جامزهر خوردنهای خامنهای هم با شرکت مستقیم روحانی و زیر فرمان شخص خامنهای پیش رفته است؛ پس چه میشود که چنین «شخصیتی» در نظام ولایت، به چنین خفت و خواری میافتد که جوجهبسیجیهای تازه سر از تخم برآورده در نظام هم این اجازه را مییابند که به سر و ریش وی بیاویزند و هر روز در رسانهها و صحن مجلس وحوش، لجنمالش کنند؟!
آیا قطع دم مارمولک مسألهای حل میکند؟!
همه دیدهایم که مارمولکهایی که در معرض خطر قرار میگیرند، تلاش میکنند با قطع دم و به جای گذاشتناش در صحنه، دشمن یا شکارچی را با آن گمراه کنند تا فرصتی برای بقای خویش بسازند. آیا میتوان از وضعیت فعلی چنین نتیجهیی گرفت که خامنهای با مقصر قلمداد کردن روحانی و دولت با شعار «مدیریت نادرست» قصد فدای یک مهره برای بهدر بردن خود و نظامش از خشم مردم دارد؟
آنچه که فعلاً محرز و روشن مینماید این است که «دم» که هیچ، خامنهای با قطع اعضای حیاتیتر اندام نظامش هم گریزی از خشم روزافزون و متراکم مردم ایران ندارد!
با فرض انداختن همهٔ مشکلات به گردن روحانی، با روی کار آوردن موجودی شبیه احمدینژاد دور اول، یا پاسدار قالیباف، یا یک «دولت حزب اللهی جوان» از قماش پاسدار سلیمانی، باید:
۱ ـ بلافاصله مشکلات معیشتی مردم را مرتفع کند.
۲ـ همهٔ اختلاسها را پایان دهد.
۳ـ همهٔ دزدان و سلاطین (چوب و کاغذ و شکر و خودرو و ارز و گوشت و...) را دستگیر و محاکمه کرده و اموالشان را به حساب مردم بریزد.
۴ـ حقوق عقب افتادهٴ همهٔ کارگران و معلمان و کارمندان و پرستاران و... را پرداخت نماید.
... ناگفته پیداست که با این حاکمیت که خود مسبب این شرایط بحرانی است، فارغ از باند غالب و مغلوباش، نه تنها قدمی به جلو برداشته نمیشود بلکه این پروندهها قطورتر میگردد!
مردم «اصل نظام» را نشانه گرفتهاند!
از همهٔ این سخنان گذشته، مشکل چیزی نیست که با قربانی کردن دم یا سایر اندامهای «بزرگ مارمولک نظام» مرتفع گردد. مردم ایران با فریاد «مرگ بر اصل ولایت فقیه» و «مرگ بر دیکتاتور» که در هر فرصت مناسب بلافاصله به «مرگ بر خامنهای» تبدیل شده است، بهخوبی روشن کردهاند که مستقیماً «سر» مار ولایت را هدف گرفتهاند!
حکومت گلهٔ کفتارهای معمم و مکلای ولایت فقیه، در جنایت و نابود کردن حرث و نسل، روی دست هر چه مغول و بربر بود بلند شد و روی هیتلر و استالین و موسولینی و قذافی را سفید کرد. تاریخ معاصر پایان روزگار قدرت این دست خونخواران را ثبت کرده است و بر همین اساس، به قطع و یقین باید سرنوشت این جماعت را هم به همان نسبت، بدتر از سرانجام آن دیکتاتورها دانست!
پیشبینیها نشان میدهد که سوراخی که قذافی برای پنهان شدن انتخاب کرده بود، در فوران و انفجار خشم مردمی برای سران این نظام، یک «آرزو» خواهد بود!