728 x 90

مکافات یک سادیست، زیسته در کسب و کار مرگ

جنایات و مکافات
جنایات و مکافات

روشن شدن حقیقت برای متعصبین بر جهل و ارتجاع و متحجرین، مانند آن است که نور بر چشمی بتابی و هر چه روشنایی بر مردمک افکار متعصب و متحجر بتابی، تنگ‌تر می‌شود.

 

جنایات و مکافات ـ شخصیت و ادبیات فاشیستی

یکی از ویژگی‌های بارز این افراد، نگرش مستهجن به واقعیتها و گویش و ادبیات فاشیستی در وصف آنها می‌باشد. هر بار گفتار و نوشتار حسن عباسی و حسین شریعتمداری و سعید قاسمی را می‌شنویم و می‌خوانیم، همواره احساس می‌کنیم هیتلر عصیان کرده و ارثیه‌های عقبه‌های مادرزادی قرون جهل و اعصار بشر ماقبل تمدنش را قی می‌کند. این صفتها آنقدر عجین شخصیت و کاراکتر این موجودات است که حتی در درون حاکمیت هم به‌خاطر این ادبیات مستهجن  و تحلیل‌های فوق فاشیستی که محتوای حاکمیت را بدجوری روی پته می‌ریزد، تلاش می‌کنند در نمود رسمی آن که مواضع حاکمیت را نشان دهد، جایی و حسابی برایشان باز نکنند؛ تا جایی که هادی غفاری هم با صراحت می‌گوید «حسین شریعتمداری که اصلاً شرافت ندارد». (مصاحبه با علی دهباشی). ویژگی دیگر حرف‌های اینها این است که پته‌ها و پشت و پسله‌های حاکمیت را در بسیاری زمینه‌ها روی آب می‌اندازند. و دیگر این‌که از هر دری حرف می‌زنند، بی‌آن‌که صلاحیت و اشرافی به وجوه آن‌چه می‌گویند، داشته باشند.

حسن عباسی رئیس اندیشکده یقین «مرکز بررسی‌های دکترینال امنیت بدون مرز» و عضو رسمی سپاه پاسداران  است. در سایتی به اسم خودش مدارج علمی‌اش را برشمرده که از لیسانس در علوم سیاسی شروع شده تا PHD در امنیت ملی با گرایش دکترین و خط مشی علوم استراتژیک و... فلسفه اسلامی و غرب و... 

او در حالی این مدارج را برای خود ردیف می‌کند که آخوند ذوالنور روز ۱۷بهمن‌ماه سال ۸۳، به‌صراحت گفت که  آقای عباسی دکتر نیستند. (سایت حکومتی آفتاب)

یکی از این نمودها، حرف‌های حسن عباسی در جلسه‌یی به‌ظاهر با جوانان دست‌چین شده در ۲۷اسفند ۹۶ است. حرف‌هایی که حاصل شرایط سخت حاکمیت پس از قیام دی و بهمن ۹۶ و بروز همه‌جانبه‌ آثار این قیام بر ارکان نظام می‌باشد. جنبه‌ی برجسته‌اش هم این است که کل حاکمیت را به دادگاهی کشانده که همه عناصرش از خامنه‌ای تا ته طیف دستگاه ولایت فقیه را مجبور به بازخوانی جنایت ۴۰سال گذشته‌شان کرده است. اما چون در دادگاه مکافات خودساخته نشسته‌اند، هیچ راهی جز فرافکنی پیش پایشان نیست. خامنه‌ای ۴۰سال جنایت افسارگسیخته و چپاول‌های نجومی را تفسیر به «وجود آزادی» می‌کند؛ حسن عباسی هم که قیام دی و بهمن نسل جوان و نوخواه ایران، راه هر گونه مانور را برای تمامیت رژیم بسته، لاجرم به عقبه‌های ۳دهه‌ پیش پرتاب شده و هیچ راهی ندارد جز این‌که اعتراف کند: «ما بابت 38سال گذشته انقلاب در تلاش برای اقامه اسلام... ذره‌یی نادم و پشیمان نیستیم». آن‌قدر که یادش رفته که رهبرش در همان روزهای قیام، اعتراف به اشتباهاتی کرد که باید تصحیح شوند. آن‌قدر در افکار فاشیستی و نگرش مستهجن به پدیده‌ها غرق است و الینه شده که حتی گفتارهای نمایندگان مجلس رژیم را هم متوجه نیست که لااقل به زبان هم شده، دادشان از بی‌کفایتی‌ها درآمده و دنبال راهی برای حفظ نظام هستند. واضح است که «جلاد، تمرین سر بریدن می‌کند... تا کسی را اندیشه بر زبان نرسد».

 

جنایات و مکافات ـ اشتغال‌زایی با استراتژیی جنایت

جنبه‌ بسیار جالب و دیگری از حرف‌های جنابش، لو دادن پشت و پسله‌های جنایت جمهوری اسلامی در سوریه و یمن و هزینه کردن از سفره و جیب و بانک مردم ایران است. از طرفی نشان‌دهنده‌ دیدگاه جنایت‌آمیز برای ایجاد شغل از طریق کشت و کشتار و ویرانه‌سازی در این طرف و آن‌طرف دنیا است. این جنبه بسیار واضح نشان می‌دهد که حاکمیت چقدر از بیرون و درون خود بر سر سوریه دچار فشار و شکاف شده است: «می‌گند می‌رن برای یک دیکتاتوری به‌نام بشار اسد می‌جنگن. می‌گم جوان عزیز! یک نظامی‌ر فته جنگیده. وقتی نظامی ما می‌ره اونجا شهید میشه، پشت سرش تیم‌های اقتصادی ما باید برن. یکسری‌شون این‌جا محصول تولید کنن ببرن. یکسری باید مستقیم برن اون‌جا. این می‌شه اشتغال‌زایی یک میلیون نفر در قضیه مسائل عمرانی سوریه! امروز پشت سر همین مجاهدینی که رفتن اون‌جا شهید شدن، پشت سر اون‌ها جوانان ما بلند شوند برای اشتغال... یمن رو الآن پایش وایستادیم. دیگه یمن داره ویران می‌شه. این کشور بیست و شش هفت میلیونی، به‌سادگی، دو تا سه میلیون شغل تو دو ـ سه سال آینده باید از ایرانی‌ها اون‌جا ایجاد بشه؛ بتونن برن اون‌جا رو بسازن».

اما آن‌چه در این نوشته باید به آن پرداخت و جوهر اصلی حرف‌های حسن عباسی است، واکنش ناگزیر و از روی بن‌بست لاعلاج واعظان ولایی بر سر جنایت‌های سیاسی ۴دهه‌ گذشته است. یادآوری می‌شود که نگرش و تفکر و تحلیل، از همان آبشخور مستهجن و فاشیستی سرچشمه می‌گیرد. واقعیت حجم جنایت سیاسی و اجتماعی در حاکمیت خمینی و خامنه‌ای آن‌قدر در انظار مردم ایران و جهان عیان و افشا‌ شده است که برای آمران و عاملان آن هیچ راهی جز فرافکنی و در نهایت دست خود را بیشتر در جنایت فروبردن، نمانده است. این واکنش هم ریشه در روانشناسی جانیان دارد. خوب است یک نمونه را از پدربزرگ سیاسی و عقیدتی حسن عباسی، سعید قاسمی، حسین شریعتمداری و این‌چنین واعظان ولایی بیاوریم تا معنا و تصویر روانشناسی جانیان، عینی‌تر شود.

 

جنایات و مکافات ـ روانشناسی یک سادیست جانی

داستانهای بی‌پایان جنایت در جنگ دوم جهانی برای نسل‌های پیاپی بشری هنوز هم دست‌مایه‌ کتاب‌ها، فیلم‌ها، گفتار و نوشتارها و آثار هنری گوناگونی است. یکی از این‌ها داستان فردی به‌نام «رودلف» از معاونان هاینریش هیملر ـ رئیس «اس اس» و قائم‌مقام امنیتی هیتلر ـ است. اولین ویژگی «رودلف» را هیملر با خیره شدن در چشمانش به او می‌گوید: «هوم! تو خوبی. تو دچار مصونیت وجدان نیستی». و دستور می‌هد رودلف را ارتقای درجه بدهند و در بخش خودش سازماندهی شود. رودلف مراحل رشد در ایدئولوژی جنایت را به‌سرعت طی می‌کند. دیگر زندگی بدون جنگ و کشتن، برایش خسته‌کننده و یکنواخت می‌گردد. او در مسیر وفاداری مطلق به هیتلر و اثبات مداوم این وفاداری، به‌عنوان مسؤل اردوگاه آشویتس در لهستان منصوب می‌شود. یکی از ابتکارهای وی، ایجاد کوره‌های آدم‌سوزی است. احساس کرد راندمان کارش سرعت گرفت. در یک یادداشت به هیملر، تعهد پذیرفت که روزانه ۲۰۰۰نفر یهودی را از سراسر اروپا برایش بفرستند و او نابودشان کند. بعد هم ابتکار جدیدی زد و روغن‌گیری از آدم‌های سوخته در کوره‌ها را بدل به یک کار انتفاعی برای کارخانه‌های صابون‌سازی آلمان نمود! رودلف هر روز مشتاق‌تر از پیش قطارهای حامل یهودیان را وارد اردوگاه کرده و هزار هزار نابودشان می‌کرد... در دادگاه نورنبرگ هم خیلی خونسرد گفت: «وظیفه‌ام را برای میهنم انجام دادم»! (از کتاب «مرگ کسب و کار من است» نوشته: روبر مرل، ترجمه:‌ احمد شاملو)

حالا اثر این روانشناسی را در حسن عباسی نگاه کنیم. او علاوه بر افتخار به تمامی جنایت‌های ۴۰سال گذشته‌ نظام ولایت فقیه ـ که هیچ راهی جز این هم برایش نمانده ـ به‌طور هیستریک دروغ می‌گوید و قلب واقعیت می‌کند. او روبه‌روی آینه‌ی فعلی نظام نشسته و پیداست مستمعینش آن‌قدر جهول و بی‌پشت ـ و در خوشبینانه‌ترین حالت، بی‌خبر از تاریخچه و واقعیت‌های ۴۰سال گذشته هستند ـ که او می‌تواند با خیال راحت رطب و یابس به هم ببافد و بساط طبله‌ٔ دروغ و دغل و دجالیت پهن کند. البته این اصلاً عجیب نیست. پدرجد همه این‌ها خمینی بود که صاف صاف در عصر رسانه و ارتباطات، دولت منتصب خودش را «دولت امام زمان» می‌نامید و دروغهای نجومی می‌گفت: «مخالفان جمهوری اسلامی خرمن آتش می‌زنند... خودشان خودشان را شکنجه می‌کنند... در قرآن سوره‌ی کفار نداریم اما منافقین داریم...».

 

جنایات و مکافات ـ آزادی‌کشی با عوعوی مقدس امنیت!

حسن عباسی تلاش می‌کند به همهٔ جنایت و مصیبتهایی که ایران را به این روز انداخته، لباس مقدس امنیت بپوشاند. همان حربه‌ٔ زنگ‌زدهٔ تمام دیکتاتورها و ملازمان و دست‌آموزانشان برای توجیه افسارگسیختگی در جنایت و فرار از قانون. در این زمینه، رومن رولان در کتاب «جان شیفته» نکته‌ٔ کوتاه و نغزی را گفته که آب پاکی بر دست همهٔ این ادعاهای عوامفریب و ریاکارانه می‌ریزد: «در سیاست، همیشه سگ امنیت عوعو می‌کند». از این رو در ۴۰سال گذشته همیشه سگ‌های امنیتی نظام ولایی از دهان ملازمان، دست‌آموزان، شکنجه‌گران، قلم به مزدان، آمران و عاملان ولایت‌مدار حکومتی در حال عوعو کردن‌اند! این ادعا، ساده‌ترین حربه برای توجیه آزادی‌کشی بوده و هست و باز هم ادامه دارد. اما بدبختی حسن عباسی و همکاران ولایی‌اش این است که نسل‌ها تغییر کرده‌اند و دروازه‌های ایران دیگر بر پاشنه‌ٔ دهه‌ی ۶۰ نمی‌چرخند. بی‌هیچ بازگویی از این ۴دهه، بهترین گواه همین نسل قیام دی و بهمن ۹۶ است. همان نسلی که حسن عباسی را پشت میکروفون کشانده تا اتفاقاً امضایش را پای ۴دهه جنایات افسارگسیخته با نام اسلام و فقاهت و امنیت، سند کند: «ما در دفاع مقدس به‌خاطر یک لحظه  از ایستادگی‌مون نادم و پشیمان نیستیم. ما به‌خاطر حفظ امنیت این کشور در برخورد با هر ضدانقلاب، هر جاسوس، هر تروریست و هر دشمن خارجی غربی و شرقی، برای یک لحظه هم شده نادم و پشیمان نیستیم».

هر کس که به تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ۴۰سال گذشته ایران مسلط بوده و به جزئیات بسیاری از این موارد که حسن عباسی ردیف کرد، اشراف داشته باشد، به‌وضوح و البته با تعجب متوجه می‌شود که یک پاسدار ـ لمپن سادیست جانی ـ جمله به جمله دروغ و تحریف و دجالیت می‌بافد و به خورد مستمعین می‌دهد. او از «دفاع مقدس» می‌گوید؛ از «حفظ امنیت»؛ از «برخورد با ضدانقلاب و جاسوس و تروریست...». اما برای همین مستمعین دست‌چین شده هم هیچ اشاره‌یی به مفهوم و معنای واقعی آنها و به سابقه‌ٔ امر در این موضوعات نمی‌کند. چون در پیگرد سابقه‌ٔ هر کدامشان، مستقیم به نقش خیانت خمینی و عملکرد و جنایت حاکمیت ولایت فقیه می‌رسد. اما واقعیت چه بود و چیست؟

در «دفاع مقدس» باید به زمینه‌چینی‌ها و تجاوزگری خمینی طی سال‌های ۵۸ و ۵۹ اشاره کند که علناً تبلیغ سرنگون کردن دولت عراق و تسخیر آن کشور را می‌کرد. باید به خروج عراق از مرزهای دو کشور در خرداد ۶۱ اشاره کند که ادامه‌ی جنگ را از نظر بین‌المللی هم نامشروع کرد. باید اعتراف کند که از آن زمان به بعد، جنگ، نه دفاع که تماماً تجاوزگری و توسعه‌طلبی‌ منطقه‌یی بود و همین الآن هم ادامه دارد. باید اشاره کند که «سپاه اسلام» قصد «قدس از طریق کربلا» را داشت و اصلاً «دفاع مقدس»ی در کار نبود. باید اشاره کند که سازمان ملل، اتحادیه عرب، جنبش غيرمتعهدها، دولت عراق و مردم ایران خواستار صلح بودند و تنها کسی که خواستار ادامه‌ی جنایت در جنگ بود، خمینی بود. باید اشاره کند که خمینی تا یک روز قبل از آتش‌بس می‌گفت و به «سپاه و بسیج و ارتش» تلقین می‌کرد که «صلح، دفن اسلام است» و «راه قدس از کربلا می‌گذرد». باید به‌جای این‌که قلب واقعیت کند و دجالگرانه بگوید: «عراق موشک بالستیک شلیک می‌کرد و می‌خورد تو ایران. موشک بالستیک رو این‌ها از این‌جا تماس می‌گرفتند و می‌گفتند این‌طرف‌تر بزن،اون‌طرف‌تر بزن»، اعتراف کند که مجاهدین خلق و آقای مسعود رجوی از طریق سازمان ملل و نامه‌های علنی به دولت عراق، بارها و بارها درخواست آتش‌بس و توقف موشک‌باران دادند. باید اعتراف کند که مجاهدین خلق کلیه‌ٔ موشک‌بارانهای آن سالیان علیه شهروندان ایرانی و عراقی را محکوم می‌کردند و به سازمان ملل و رسانه‌ها نیز اعلام می‌نمودند. باید اعتراف کند که از خرداد ۶۱ تا ۲۷تیر ۶۷ تمام فعالیت مجاهدین در رابطه با جنگ، برای تحقق صلح بوده و حتی حاضر به قرارداد صلح با عراق هم شدند. باید اعتراف کند که اصرار بر ادامه‌ٔ جنگ ضدمیهنی و ضدملی و ضدانسانی، میلیاردها ضرر مالی و نزدیک یکمیلیون تلفات و مجروح و مصدوم از طرف ایران گرفت. در حالی که در خرداد ۶۱ یک صلح واقعی به‌راحتی در دسترس بود؛ صلحی که حتی دست‌اندرکاران همان جنگ هم بعدها اعتراف کردند تحقق آن ممکن بود. باید اعتراف کند که توان جنگی سپاه و ارتش ولایت فقیه در بهار سال ۶۷ به پایان رسیده بود و فرماندهان سپاه و ارتش و رفسنجانی و شورای امنیت نظام از خمینی خواستند که آتش‌بس را بپذیرد. بنابراین باید اعتراف کند از خرداد ۶۱ به بعد، هر چه در جنگ ولی‌فقیه با عراق روی داد، مسئولیت جانی و مالی‌اش بر عهده‌ی خمینی و دستگاه حکومتی او می‌باشد. اتفاقاً یکی از چالشهای جدی همین سال‌های حکومت با نسل‌های بعد از جنگ، حجم جنایتی است که تحت عنوان «دفاع مقدس»، حسن عباسی و سعید قاسمی و... به تفسیر به رأی و توجیه آن مشغول‌اند. نسل جوان هم به‌خصوص در قیام دی و بهمن ۹۶ بانگ برآورد که برای توجیهات این واعظان جانی و ولایی، تره هم خورد نمی‌کند و همهٔ این‌ها «پایان یک ماجرا» است.

 

جنایات و مکافات ـ در مفهوم تروریسم و دفاع مقدس

موضوع دیگری که هرگز در ادبیات سیاسی جناح‌ها و مفسران و واعظان حکومتی ـ مثل همین حرف‌های حسن عباسی ـ به سابقه و علت آن نزدیک نمی‌شوند و همدیگر را هم برحذر می‌دارند، مسأله‌یی به‌نام «تروریسم» و «قتل‌عام» است. پشت‌پرده‌ٔ آن‌چه که «تروریسم» می‌نویسند و می‌گویند و توجیه امنیتی و سیاسی برایش می‌آورند، همان مبارزه‌ٔ مشروع سیاسی و اجتماعی و انسانی مقاومت ایران و نسل جدید آشنا شده با آرمانهایش است. این مبارزه‌ و تحولات و زیر و بم‌ها و مواضع سالیانش، در تاریخ ۴۰ساله‌ٔ ایران ثبت شده و همه‌چیز در یک رویکرد علمی و قانونی و حقوقی قابل بررسی و نقد و تحلیل است. اما واعظ ماروخیست جانی ولایی، به‌عمد وارد پیشینه و مواضع مرحله به مرحله‌ٔ این تاریخچه نمی‌شود تا مثل همان جنگ ضدمیهنی که دجالانه «دفاع مقدس» توصیف می‌شود، این مبارزه‌ی مشروع را «تروریسم» جلوه دهد. مبارزه‌یی که دادگاههای اروپا و سازمان ملل آن را حق مسلم مردم و مقاومت ایران برای دفاع از حریم آزادی شخصی و اجتماعی خود عنوان نمودند. مبارزه‌یی که منشور ۳۰گانه‌ٔ حقوق‌بشر بین‌الملل نیز بر اصالت و حقانیت و مشروعیت آن تأکید کرده است.

 

جنایات و مکافات ـ یک عمر زندگی با کسب و کار مرگ 

حسن عباسی هنوز در اتاق‌های امن بازجویی و شکنجه و میدانهای تیرباران و کنار طناب‌های دار در چهارراه شهرهای ایران سیر می‌کند و همهٔ توضیحات و توصیفات و استدلالش هم از همین منظر و در چهارچوب منافع امنیتی و حفظ نظام معنا می‌شود. از این اتاق‌های جنایت که بیرون بیاید ـ که نسل جدید قیام بیرونش کشیده ـ مجبور است پشت‌پرده‌های مبارزه‌ٔ مشروع مردم و مقاومت ایران را اعتراف کند. مجبور است اعتراف کند که راه عصیان زنان بر رژیم جمهوری اسلامی را خمینی بست که یک ماه از پیروزی انقلاب بهمن نگذشته بود، گفت «یا روسری یا توسری» و زنان را بی‌شرمانه در خیابان و کوی و برزن شلاق زدند. مجبور است اعتراف کند که در زندان قرچک ورامین چه جنایتها که علیه دختران و زنان ایران مرتکب نشدند. مجبور است اعتراف کند که با سکوت و تأیید ضمنی حکومتی و ترویج فکر زن‌ستیزانه، جریان اسیدپاشی بر دختران و زنان ایران، به یک پدیده‌ٔ عادی تبدیل شد. مجبور است اعتراف کند که به دختران زندانی طبق حکم و فتوای خمینی، قبل از اعدام تجاوز می‌کردند. مجبور است اعتراف کند خمینی تمام راههای یک زندگی مسالمت‌آمیز را بر روی تمام گروه‌های سیاسی بیرون از حکومت بست و از همهٔ آنها تسلیم و تکریم طلب کرد. مجبور است اعتراف کند که نزدیک ۵۴نفر از اعضا و هواداران مجاهدین خلق را ـ که با تأیید وزارت کشور فعالیت می‌کردند ـ بی‌آن‌که یک گلوله و سنگ به کسی از حاکمیت‌ زده باشند، پاسداران خمینی صاف صاف آنها را در خیابان‌ و کوی و برزن کشتند و هیچ مقامی هم به هیچ نامه و شکایت و دادخواهی رسیدگی نکرد. مجبور است پرونده‌یی را باز کند که مبارزات اقشار مردم ایران با جمهوری اسلامی  را به هر شکلی که بروز کرده است، مشروع و اجتناب‌ناپذیر و محق معرفی می‌کند. بله، نسل جدید این مطالبات پایه‌یی و ثبت شده و حق‌طلبی‌ها را جلو حاکمیت گذاشته است که حسن عباسی به‌عنوان یک واعظ سادیست جانی، همهٔ تلاشش این است تا واقعیت‌های ایران گذشته و حال را ببرد در سوریه و یمن و امنیت نظام و اشتغال‌زایی در خارج ایران خرج کند.

 

جنایات و مکافات ـ دردسرهای مکافات خودساخته و چهار عمل اصلی ریاضی

جنبه‌ٔ دیگر اما آن‌قدر برای مردم ایران آشکار و عیان است که نشان می‌هد مستمعین حسن عباسی باید از عابدان محراب وزارت اطلاعات و ضریح‌بندان تولیت سپاه و بسیج باشند که این واقعیتها را دور بزنند. وی در توجیه قتل‌عام تابستان سال ۶۷ استدلال بسیار قانونی، حقوقی و مستند ارائه می‌هد: «سازمان منافقین ۳۰سال پیش راه افتاد، شد پیشقراول صدام. کلشون ۵هزار نفر بودند؛ یعنی کل سازمان منافقین که راه افتاد آمد توی عملیات مرصاد سال ۶۷، ۵هزار نفر بود. ۲۵۰۰ـ۲۶۰۰نفرشون توی عملیات مرصاد کشته شدند؛ توی درگیری چندصد نفرشون اسیر شدند. باید نوازششون می‌کردیم؟ باید بهشون هدیه می‌دادیم؟... ضدانقلاب اعلام کرده ۳۰هزار نفر را جمهوری اسلامی اعدام کرد، ۳۰هزار نفر. کل منافقین توی اون عملیات، ۵هزار نفر بودند. نصفشون هم که توی عملیات کشته شدند. چه جوری ۳۰هزار نفر؟».

آیا این اظهارات نشان می‌د‌هد حسن عباسی نمی‌داند واقعیت داستان قتل‌عام تابستان ۶۷ چه بود! آن‌قدر حواسش مشغول دروغ‌بافی و قلب واقعیت و دجالگری است که متوجه نیست بر اساس آمار خودش هم که حساب دو دوتای معمول بشود، دیگر نباید پای کسی از مجاهدین به زندانهای حکومت رسیده باشد. خودش می‌گوید ۵۰۰۰تن از مجاهدین حمله کردند. ۲۵۰۰ـ۲۶۰۰نفرشان هم کشته شدند. خوب، همه‌چیز در صحنه جنگ تعیین‌تکلیف شد. دیگر چیزی باقی نمی‌ماند که بخواهد قتل‌عامی صورت بگیرد. پس همان که خودش می‌گوید: «چند هزار نفر بیشتر نبوده‌اند»، اینها از کجا به زندانها رفته‌اند و قتل‌عام شده‌اند؟ مستمعینش هم که اصلاً دچار حساب و کتاب و پرسش نمی‌شوند.

طوری می‌خواهد تلقین کند که انگار قتل‌عام تابستان ۶۷ در ادامه‌ی جنگ بین مجاهدین و حکومت در پشت کوه‌های کرمانشاه بوده است. تازه در همین حرف هم، زندانی برای قتل‌عام و اعدام‌شدن کم می‌آورد!

 

جنایات و مکافات ـ پاک کردن خورشید و کشیدن زیپ آسمان

حسن عباسی با جمله‌ٔ «باید نوازششون می‌کردیم؟ باید بهشون هدیه می‌دادیم؟...» اعتراف می‌کند خودش هم دخیل در این جنایت هولناک تاریخی بوده است. تمام تلاش او در مواجهه با چالش نسل جدید، مثل پاک کردن خورشید و کشیدن زیپ آسمان است! وی طوری جلوه می‌دهد که انگار از فتوای خمینی برای کشتار دسته‌جمعی زندانیان سیاسی بی‌اطلاع است! انگار نوار آقای منتظری در دنیا پخش نشده و طرف‌حساب حرف‌های او، هیأت مرگ تعیین شده توسط خمینی نبوده است. او خلاف آمارهای مدیریت زندانهای سراسر کشور، وجود هزاران زندانی مجاهد و مبارز در زندانهای جمهوری اسلامی را انکار می‌کند. او حتی حواسش به اعتراف‌های فلاحیان و به‌اصطلاح قضات دخیل در قتل‌عام هم نیست. او توان درک واقعیت‌های اعتراف‌شده توسط جنایتکاران و از سویی خاطرات نوشته‌‌شده با قلم زندانیان سیاسی را ندارد.

حسن عباسی حقیقتاً از نظر زمانی در همان سالنهای اعدام جمعی زندانیان و قتل‌عام‌های سال ۶۷ مانده، متوقف شده است و هنوز دارد طناب «دار»‌ می‌بافد و گره می‌زند. او هنوز به دنیای جدید رسانه‌های نوری و اینترنت و جهان اطلاعات محور پا نگذاشته است. بله، تکرار می‌کنیم که او در استخر سادیسم جنایت‌زیستی شنا می‌کند و از شعف تفکر جنایت‌آمیز به شوق می‌آید. از نظر روانشناسی هم بنا‌ به دلایلی که در بالا شرح داده شد، فقط هم همین یک راه برای ادامه‌ٔ زندگی‌اش باقی‌مانده است. او و همنوعانش از ۶جهت در محاصره چالش بزرگی هستند که نسل‌های پیاپی گرفتارشان کرده است. و قیام دی و بهمن ۹۶ این  چالش را شتاب داده است. اینها صدا و طنین پرهیبت حسابرسی نهایی به گوششان خورده است. این اظهارات و شرق و غرب بافتن‌های سخره‌انگیز، نشانه‌ٔ طبیعی بن‌بست ۴۰سال حیات ننگین در اتاق‌های شکنجه، در میدانهای تیرباران، در سالنهای اعدام و در نعره‌های نفرین مادران ایران، سوریه، لبنان، عراق، افغانستان، فلسطین، یمن و بوئنس‌آیرس و مادران زمین است.

 

جنایات و مکافات ـ دومینوی چالشها و حسابرسی‌ها

حسن عباسی‌ها گرفتار نسل و اراده‌ٔ بی‌شکست آزادی شده‌اند. نسل‌هایی که کرباس سانسور و ارعاب و دیکتاتوری ولایت فقیه را حقیقتاً جر داده‌اند. در شکافتن پرده‌های خودکامگی فاشیسم مذهبی، چالشها یکی پس از دیگری سر بازمی‌کنند. تمام لحن و جملات حسن عباسی گویای ضعف و زبونی یک سادیست جانی ولایی در قبال حسابرسی نسل‌های جدید است: «این‌که ما برگردیم ۳۷سال گذشته و کسانی که زحمت کشیدند، اون امنیت رو به‌وجود آوردند، امروز محکوم بشوند؛ ارتش محکوم بشه، سپاه محکوم بشه، وزارت اطلاعات محکوم بشه، قوه قضاییه محکوم بشه که شما چرا سال ۱۳۶۷ برخورد کردید؟ حالا کسانی که اون روز روبه‌روی این‌ها ایستادند، باید محکوم بشوند که با اون‌ها برخورد کردند؟». و برای آن‌که بن‌بست و بی‌بازگشتی و بی‌هویت بودن همٔ عمر را برای خودش توجیه روانشناسی کند، داد و فریادش را بلندتر می‌کند: «رسانه‌های بیگانه و شبکه‌های رسانه‌یی ضدانقلاب حواسشون باشه ما بابت ۳۸سال گذشته‌ٔ انقلاب در تلاش برای اقامه اسلام... ذره‌یی نادم و پشیمان نیستیم»!

آیا شما داد و هوار ناگزیری و بن‌بست از ته چاه را نمی‌شنوید؟ آیا شما در این لحن و هشدار و تهدید، صدای شکستن اصل ولایت فقیه را حتی در درون حاکمیت نمی‌شنوید؟ آیا شما صدای پای فرار از حسابرسی نسل‌های پیاپی جوانان و زنان از یک ایدئولوژی انسان‌ستیز را نمی‌شنوید؟

باید به تمامیت دستگاه ولایت فقیه گفت:  

اگر از قتل‌عام تابستان ۶۷ هراسی نبود و پشیمان نیستید... چرا ۲۸سال فتوای خمینی و واقعه‌ٔ قتل‌عام، حتی از عناصر درون حکومت هم مخفی و محرمانه نگه‌داشته شد؟ چرا باید کسی مثل نایب‌رئیس مجلس شورای اسلامی از قوه قضاییه بخواهد در خصوص قتل‌عام تابستان ۶۷ توضیح بدهد؟

 

جنایات و مکافات ـ در دادگاه یک میهن و یک خلق

مگر جنایات جمهوری اسلامی فقط متوجه این یا آن گروه سیاسی مخالف و یا آن شخصیت سیاسی مخالف ولایت فقیه بود که شما از ارتکاب جنایت پشیمان نباشید؟ شما با تمامیت یک میهن و یک خلق طرفید:

از تمام اعدام‌های دهه‌ٔ ۶۰ پشیمان نباشد!

از قتل‌عام تابستان ۶۷ پشیمان نباشید!

از مثله کردن کشیشان مسیحی به‌دست وزارت اطلاعات، پشیمان نباشید!

از قتل‌های زنجیره‌یی هنرمندان، شاعران، نویسندگان و دگراندیشان پشیمان نباشید!

از جنایات هولناک علیه دختران و زنان و جوانان قیام سال ۸۸ در زندان کهریزک پشیمان نباشید!

از تجاوز به دختران اعدامی قبل از اعدام پشیمان نباشید!

از ۴۵۶ترور سیاسی در خارج کشور پشیمان نباشید!

از قتل‌عام هزاران کودک دبستانی در میدانهای مین جنگ با عراق پشیمان نباشید!

از بمب‌گذاری در لبنان و بوئنس‌آیرس و بغداد و کشتار هزاران شهروند و کودک عراقی پشیمان نباشید!

از گسترش اعتیاد بین نسل جوان برای خنثی کردن پتانسیل مبارزه و مقابله با شما، پشیمان نباشید!

از فروش دختران ایرانی در جزایر خلیج‌فارس پشیمان نباشید!

از جنایت علیه بشریت در سوریه و یمن و عراق و ویران کردن یک کشور به‌خاطر حفظ حکومت، پشیمان نباشید!

از ۷۴نوع شکنجه‌ٔ جسمی و روانی علیه زندانیان سیاسی و عادی پشیمان نباشید!

از خرج کردن سرمایه و دارایی و بیت‌المال و زندگی ایرانیان در زندانها و اتاق‌های امن وزارت اطلاعات و برای توسعه‌طلبی در کشورهای دیگر، پشیمان نباشید!

از نابودی دریاچه‌ها و هورها و محیط‌زیست ایران به‌خاطر هزینه کردن همه‌ چیز برای حفظ حکومت، پشیمان نباشید!

از گسترش فساد و فقر و فحشا و خودکشی و سیاه کردن زندگی در منظر ایران و ایرانی به‌خاطر حفظ حکومت، پشیمان نباشید!

از زیر پا گذاشتن منشور بین‌الملل حقوق‌بشر و محکومیت جهانی در قبال آن، هرگز پشیمان نباشید!

از جلوه دادن دین به‌مثابه توجیه‌گر ۴۰سال حکومت در منجلاب رذالت و پلشتی دین‌فروشی و دجالیت و خون‌ریزی و فسادانگیزی، هرگز پشیمان نباشید!

 

جنایات و مکافات                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                    

«ولایت کن بر هیاهای فریب و قتل‌عام حیا؛

پگاهانت قتلگاه جنگل بر رواق‌ اعدام؛

باش تا جهل مسلط قرون

                                     هورایت کشد و

                                                             رسولان خرد

                                                                                   ترکت گویند... 

باش در شتاب جنایت؛

ای زیسته در نعره‌های نفرین مادران!

باش تا اروح ابلیس

                            تعظیمت کنند

                           ای زیسته در انزوای ننگ!

باش تا ارثیه‌های عاطفی خلق

بر آستانه‌ی رستاخیز آزادی فرود آیند...

بنگر چسان انسان و ایران و زمان از تو بگذرند...!».

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/ad1e7e01-8eb0-476f-82ac-1a0ddd7894ca"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات