728 x 90

«نگفتمت مرو آنجا که آشنات منم؟»

اصلاح طلب اصولگرا دیگه تمامه ماجرا
اصلاح طلب اصولگرا دیگه تمامه ماجرا

خرداد بر فراز یک تاریخ

ماه خرداد به‌تنهایی تقویمی از رخدادهای سرنوشت‌ساز و یکی از ماه‌های پر تپش و گلخون و گلگون در تاریخ ۵۰سال گذشتهٔ ایران است. اکنون در روزهای آغازین خرداد می‌توان با گذری و نظری بر پشت سر، به‌روشنی دریافت که بیشترین رویدادهای مهم این ماه از شروع دورهٔ سلطهٔ شبکهٔ آخوندی تاکنون، جمله‌گی به مرحله تعیین‌تکلیف رسیده‌اند. تعیین‌تکلیف رویدادهای سیاسی و اجتماعی همواره با تعیین‌تکلیف حاکمیت سیاسی رابطه مستقیم دارد. این رخدادها یا به‌طور مستقیم ناشی از سیاست سرکوب و اختناق و جنایت حاکمیت بوده‌اند یا اثر پذیرفته از سلطه و مدیریت جمهوری اسلامی آخوندی.

یکی از رخدادهای ماه خرداد که بیش از دو دههٔ پیش خیلی دود و دم و گرد و خاک راه انداخت و سامری‌وار، قافله‌ای مغفول را فریفت، جریانی تحت نام «۲ خردادی‌ها» است. باید یادآوری نمود که این جریان اگر چه باعث تلف شدن انرژی‌ها و به بیراهه بردن بسیاری شد، اما عبور از آن و تعیین‌تکلیف شدنش گویی در تقدیر ناگزیر جنبش آرمان‌خواه آزادی برای تعیین‌تکلیف تمام جریانهای ارتجاعی بوده است.

یک ضرورت ناگزیر برای مردم ایران

قبل از پرداختن به همین موضوع اصلی در این مقاله، شایان یادآوری است که تعیین‌تکلیف نهایی جریان ارتجاعی تحت لوای آخوند و نحله روحانیت مرتجع به رهبری خمینی، یک ضرورت ناگزیر برای مردم و جامعهٔ ما بوده و باشد. گویی حیات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ایران باید از دهلیزهای روزگاری بس ظلام و پلشت عبور می‌کرد. باید عبور می‌کرد تا آگاهی تاریخی و انسانی و ایدئولوژیکش نسبت به این نحله قرون‌وسطایی که از جامعهٔ سنتی ما ارتزاق کرده است، بالغ شده و آن را تعیین‌تکلیف تاریخی کند. این تعیین‌تکلیف که تاکنون ۴۱سال آن سپری شده، البته بهایی سنگین و خونین از مردم ما گرفته است. اکنون اما درمی‌یابیم که تکامل اجتماعی جامعهٔ ما اگر از این مسیر عبور نمی‌کرد و این بهای گران را نمی‌پرداخت، چگونه می‌شد ماهیت قرون‌وسطایی و هویت ضدبشری نحله‌های ارتجاعی آخوندی را در منظر عموم مردم آشکار نمود؟ از این رو باید با درک جایگاه داغ‌ها و فراق‌های جانکاه چندین نسل ایران‌زمین، اعتراف کنیم که شعور عمومی جامعهٔ ما نسبت به قیام سال۱۳۵۷ چندین و چند مدار بالاتر و کیفی‌تر شده است. این شعور عمومی و تاریخی که با نثار کهکشانی از ستارگان آزادی و عدالت اجتماعی میسر شده، می‌رود که آینده ایران‌زمین را نسبت به زدودن و تعیین‌تکلیف هر جریان ارتجاعی و دین‌فروش، تضمین نماید.

بازشناسی یک نحله خدمتگزار ولی‌فقیه

یکی از همین جریانهای ارتجاعی که دورانی را با سامری‌گری در سیاست و اجتماع ایران به خود مشغول نمود، همین «۲ خردادی‌ها» بوده‌اند. ریشهٔ سیاسی و ایدئولوژیک اینان از آبشخور ولایت فقیه و انحصارطلبی آن ارتزاق کرده است. این نحله از سال۵۸ تا اوایل دههٔ۷۰ مشغول ترک‌تازی و سریال جنایت در جنایت برای نگه‌داشتن سلطهٔ ولایت فقیه بوده‌اند. منتها اینان به دو دیوار محکم و بی‌شکست و ریشه‌دار برخوردند؛ از یک‌طرف با آن‌چنان مقاومت و پایداری خونین و حماسی و نیز روشنگری جهانی مجاهدین خلق و دیگر نیروهای مترقی و آزادی‌خواه مواجه شدند، از طرف دیگر با طرد قاطع نسل‌های جدید جوانان که متأثر از همان مقاومت خونین بود.

فصل‌های سربین و انباشت سرمایهٔ مقاومت برای آزادی

صحنهٔ سیاسی ایران این‌چنین شده بود که هر چه مقاومت در زندانها، در خانواده‌ها، در کوی و بازار، در مدارس و دانشگاهها، در کارخانه و اداره و محیط عمومی زندگی مردم جریان می‌یافت، بدل به سرمایهٔ ملی و انسانی و تاریخی می‌شد که بسان خونی در رگان جامعهٔ ایران تزریق می‌گشت. این انباشت سرمایهٔ مقاومت و پایداری برای آزادی در نمادهایی چون مزارهای شهیدان آزادی و خاطرات عمومی مردم به هم گره می‌خورد و موجب ترویج حقیقت و آگاهی میان نسل‌های جوان می‌شد. از طرفی تداوم سانسور و دروغ و جنایت و ترور و قتل‌عام‌ها توسط خمینی و وارثانش باعث تشدید انباشت سرمایه برای نفی و طرد حاکمیت ولایت فقیه می‌شد. این رو کلیت نظام آخوندی ــ که «۲ خردادی‌ها» پیشقراولان نگهدارش بودند ــ با محکومیت‌های پیاپی و سریال انزوای داخلی و جهانی مواجه شد. به‌قول معروف ورق پشت ورق علیه اینان برمی‌گشت.

روبه‌رو شدن با سنگ مکافات تاریخ

این‌گونه بود که «۲ خردادی‌ها» که تمام‌قد طی دههٔ۶۰ و اوایل دههٔ۷۰ به هفت‌تیرکشی و بازجویی و کار اطلاعاتی مشغول بودند، سرشان به سنگ مکافات ناگزیر و بی‌تعارف تاریخ خورد. بازخورد این سنگ مکافات این بود که ترفند نگهداری نظام ولایت فقیه را تغییر دهند. تاکتیک اینان راه‌انداختن سیرک اصلاح‌طلبی برای سوق دادن انرژی‌های متکاثف نسل جوان و نوخواه به جانب فعالیت فرهنگی شد! در کانون چنین فعالیتی هرگز اصل ولایت فقیه نفی نشد که کماکان سوگند به آن، شرط داشتن حق حیات رسمی سیاسی بود و هنوز هم هست. برای سرپوش گذاشتن بر جنایات گذشته، هرگز این جنایات مورد نقد و باز بینی واقع نشدند و «۲ خردادی‌ها» هرگز از دو دهه هفت‌تیر کشی‌هایشان برائت نکردند! بدین سبب بود که در ادبیات سیاسی دو دههٔ اخیر ایران به اینان عنوان «هفت‌تیرکشانی که فشنگ تمام کرده‌اند» اطلاق شده است.

عواقب سلسلهٔ دیکتاتوری و خودکامگی علیه یک ملت

عطف به اشاره‌یی که به سرمایهٔ تاریخیِ مردم ایران در عبور از جریان ارتجاعی آخوندی کردیم، باید گفت عبور از جریان سامری‌وار اصلاح‌طلبی قلابی هم باید طی می‌شد. البته این یکی هم بهای سنگینی داشت. عطش‌هایی از سراب‌ها سردرآورد. جویبارهایی از آرزومندی‌ها به مرداب‌های پوچ ریخته شدند. امیدهایی موهوم، به یقینِ یأس انجامیدند. بسیاری سرمایه‌های فکری و فرهنگی و علمی تباه شدند. خیلی جانهای گرامی نثار شدند. مرزبندی‌های بین آزادی و ضدآزادی مخدوش شد. مرز سرخ بین وفاداری به آرمان آزادی و خیانت به آن فرو ریخت. دست‌آوردهایی از گنجینه‌های مبارزاتی و آرمانی زیر سؤال برده شد و...

همهٔ این‌ها مسیر ناگزیر مردمانی است که جز سلطهٔ دیکتاتوری و خودکامگی را در خاطرات اجتماعی و تاریخی خود ندارند. از این رو همهٔ این‌ها باعث عبور و بیداری ملتی شده‌اند که اکنون بسیاری رخدادهای چهار دههٔ گذشته برایشان تعیین‌تکلیف شده است.

یک گواهی تاریخی: «افعی هرگز کبوتر نزایید»!

برای یک گواهی تاریخی، شایان یادآوری است که در همان دو دههٔ جولان دادن «۲ خردادی‌ها»، با تمام دود و دم‌ها و گرد و غبارهایی که راه انداخته بودند، می‌توان نیروها، گروه‌ها، شخصیتها و اقشاری را در ایران‌زمین سراغ گرفت که هرگز نسبت به ماهیت «۲ خردادی‌ها»ی شماطه‌گر ولایت فقیه غافل نبودند و فریب نخوردند. حقیقتاً که شعور تاریخیِ اینان در این برهه از تاریخ مردم ما، افتخار و سربلندی را زینت‌بخش مواضع روشنگرانه، ملی، میهنی انسان‌شان نموده است. سرلوحهٔ این شعور تاریخی که منطبق با شرافت سیاسی و منافع ملی ایران بود، از شناخت هویت و ماهیت ولایت فقیه و روحانیت مرتجع تابع وی ناشی شده و در این عبارت کوتاه مجاهدین خلق خلاصه شد که «افعی کبوتر نمی‌زاید». اکنون حکم بی‌تعارف تاریخ و تجربه عمومی ایران‌زمین گواهی داده است که افعیِ ولایت فقیه خمینی و خامنه‌ای هرگز کبوتر اصلاحات نزایید و نخواهد زایید.

قتل‌گاه ارزش‌ها و مفاهیم و کلمات

در پایان این یادآوری، کافیست تجربه و اعتراف ناگزیر خودی‌های نظام در جبهه «۲ خردادی‌ها» را بنگریم که از برخورد با سنگ مکافات تاریخ می‌گویند و می‌نویسند. در این تجربه‌ها و بازگویی‌ها چه برجسته که «با وجود ولی‌فقیه، چیزی به‌نام انتخابات، جز نمایشی برای به بازی گرفتن مردم نیست»؛ چه برجسته است که کلمهٔ «جمهوری» اسم و مضافی بی‌مسما و طنز تلخ تاریخ در چسباندنش به اسلام ارتجاعی آخوندی است. چه برجسته است که تمام دولتهای ادواری حاکمیت آخوندها از اصول‌گرا و اصلاح‌طلب، سر و ته کرباس یک «ترکیب سیاسی و اجتماعی» بوده و هستند! چه برجسته است که ارزش‌ها، مفاهیم و کلمات مندرج در منشور حقوق‌بشر، توسط خمینی و خامنه‌ای و نحله‌های ارتجاعی به قتل‌گاه برده شده‌اند.

روزنامه‌های همدلی و شرق که چند صباحی تلاش کرده‌اند خود را منادیان اصلاح جلوه دهند، اکنون به قلم راویان این مسیر طی شده، گواهی می‌دهند که کلمات و جایگاهی مثل «انتخابات»، «اصلاحات»، «جمهوریت» و «رئیس جمهور» و «باز شدن فضای سیاسی» در نظام ولایت فقیه، سرابی بیش نبوده و همهٔ این‌ها سربازان پیادهٔ بی‌اختیار صفحهٔ شطرنج ولی‌فقیه و باندهای تابعه و قسم خوردهٔ وی بوده و هستند:

«از روز دوم خرداد این مفهوم مهم در سیاست ایران نهادینه شد که «صندوق رأی همان دیگی است که اگر برای ما نجوشد، همان بهتر که نجوشد... از فردای روز دوم خرداد، سنتی در بخشی از جمهوری اسلامی شکل گرفت که رأی یک نماد است برای کلمه «جمهوری» و نماد هم که نباید حتماً کار کرد و کاربری داشته باشد... از آن پس بود که نهادهای دور از دسترس رأی مردم، رویین‌تن شدند و از انتخابات، شیر بی‌یال و دم اشکمی ساختند... ترکیب سیاسی و اجتماعی راضیان و ناراضیان، رانت‌خواران و محرومان در دولت اصول‌گرای احمدی‌نژاد همان است که در دولت اصلاح‌طلب روحانی. گویی هرگز انتخاباتی برگزار نشد».(روزنامه همدلی، ۳خرداد ۹۹)

هیچ حرف مشترکی باقی نمانده!

آینه‌ای دیگر از مسیر طی شده که نشانی و آدرس ریختن جویبارها به مرداب‌ها را می‌دهد، تعیین‌تکلیف شدن واضعان و واعظان و عاملان «۲ خردادی» پس از قیامهای پیاپی اقشار مردم ایران است که «هیچ حرف مشترکی» با حاکمیت و «۲ خردادی‌ها» ندارند:

«همان «سید خندان» اکنون و در این روزگار، نه لبخندش خریدار دارد و نه «تکرارش می‌تواند امیدبخش باشد... مایی که این سال‌ها و انتخاب‌ها را پشت‌سر گذاشته‌ایم، خسته و ناامیدیم؛ نه امیدی در کوله‌بار خود داریم و نه توانی برای امیدوار کردن جوانانی که از دوم خرداد فقط نامی شنیده‌اند... امیدی برای باز شدن فضای سیاسی و تغییر گفتمان نداریم. ما در برابر جوانانی که پر از پرسش هستند، دستمان خالی است و هیچ حرف مشترکی با یکدیگر نداریم».(روزنامه شرق، ۳خرداد ۹۹)

«اگر چراغ‌دلی، دان که راه خانه کجاست»

این نمونه‌های کوتاه که فقط از دو روزنامهٔ حکومتی برگزیده شدند، نمای ویران بنایی را نشان می‌دهند که از همان سال۱۳۷۶ قابل دیدن و پیش‌بینی بود؛ چرا که وقتی ماهیت و هویت پدیده را بشناسی، چرا که وقتی به‌قول عیسی مسیح بدانی که درخت چه میوه‌ای خواهد داد، این شناخت و یقین خود را بر سندان تاریخ آینده ایران می‌کوبی که حقیقتاً «افعی هرگز کبوتر نمی‌زاید». آنگاه است که با تمام انگ‌ها، مارک‌ها، بهتانها و برچسب‌هایی که نثارت می‌کنند، دانای شکیبا و شعور تاریخ گواهی‌ات می‌دهند که به راهیان مغفول و مغبون در بازار خزف‌ فروشی ولایت فقیه، ندای وفاداری به آرمان آزادی و پایداری بی‌چشمداشت برای آن را یادآوری کنی که:

«نگفتمت مرو آنجا که آشنات منم

در این سراب فنا، چشمهٔ حیات منم؟

نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی

که نقش‌بند سراپردهٔ رضات منم؟

نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی

مرو به خشک! که دریای باصفات منم؟

نگفتمت که چو مرغان به سوی دام مرو

بیا که قدرت پرواز و پر و پات منم؟

نگفتمت که تو را ره زنند و سرد کنند

که آتش و تپش و گرمی هوات منم؟

اگر چراغ‌دلی، دان که راه خانه کجاست

وگر خداصفتی، دان که کدخدات منم». (مولوی، غزل شماره ۱۷۲۵ دیوان شمس)

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/7e38f4d5-abf7-44f6-9d6a-05d02191cbe7"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات