سالها پیش از این، در زمان جنگی که خمینی به مردم ایران تحمیل کرد، مزدوران حکومتی مانند پاسدار رضایی انبوهی از کودکان و نوجوانان را از مدرسه به جبهههای جنگ فرستاد. این کودک سربازان به بیان خود مقامات حکومتی بهعنوان سربازان یکبار مصرف روی میادین مین فرستاده شدند؛ ننگی تاریخی بر پیشانی خمینی و پاسداران جنایتکارش که تاریخ آینده از آن بیشتر خواهد گفت و نوشت.
استفاده از کودکان در جنگ ضدمیهنی
اما ماهیت ضدبشری آخوندی به این رویه همچنان معتقد است! این روزها که شورش بیامان و خروش خشم مردم ایران، نفس را در سینهٔ خامنهای و کفتاران ولایی حبس کرده، ریزش و لرزش در چهارستون نظام بهوضوح دیده میشود. از آن سو خبرهای تمرد و ترک پست نیروهای انتظامی و سپاه و سرپیچی برخی عناصر ارگانهای سرکوب که حاضر به شلیک مستقیم به مردم نیستند، چنان عرصه را بر پاسداران ولایت تنگ کرده که به ناچار لباس نظامی برتن کودکان کرده و با کاسکت و سپر و باتون گارد ضدشورش آنها را روانهٔ خیابان کرده است. البته این همهٔ ماجرا نیست.
دستگاه سرکوب ولایت با این اقدام هم تلاش میکند صورت کریه خود را با سیلی سرخ نگهدارد و عرصه را خالی از نیروی سرکوب نگذارد؛ هم از سویی دیگر اگر در جریان کشمکش یا قیام هر کدام از این کودکان آسیبی ببیند، آن را در بوق و کرنا خواهند کرد که گویا «اغتشاشگر» ها به کودکان «مظلوم و بیگناه» یا عناصر «غیر نظامی» آسیب رساندهاند!
دجالیت فوق تصور خامنهای و پاسداراناش، همچنان که وقاحت و خوی ضدبشریاش را پایانی نیست!
اما حقیقت بالاتری که حکومت ولایت فقیه همچنان از درک آن عاجز مانده و از آن روی گردانیده تا نفهمد، این است که این اقدامات بیشازپیش به قیامآفرینان پیام میدهد که دیکتاتور خونریز آنچنان از نفس افتاده که توان بسیج نیروی سرکوبگر را به مانند سابق ندارد!
چنانچه زنده یاد احمد شاملو سرود:
«... چنان کن که مجالی اَندکَک را درخور است،
که تبردارِ واقعه را
دیگر
دست خسته
به فرمان
نیست».
به همین دلیل است که این روزها قهرمانانی که در دنیای مجازی و خیابانهای حقیقی به نبرد بیامان با حکومت ننگین ولایت فقیه برخاستهاند، در گوش یکدیگر چنین زمزمه میکنند که «وقتش رسیده است!»