«گزارش یک قتل» عنوان داستانی بلند از زندهیاد گابریل گارسیا مارکز رماننویس و نویسندهی معاصر کلمبیایی است.
این عنوان بهطور عجیبی تداعیکنندهی حکایت پیدرپیِ قتل سریالیِ حیات طبیعت ایران و تنگتر شدن مجاری تنفس زندگی مردم ایران میباشد. «گزارش یک مرگ»، پروندهخوانیِ جای پای نظام ولایت فقیه در طبیعت و زندگانیِ مردم است. مرگ کاشتهاند و نابودیِ حرث و نسل را با تیغههای جنایت و چپاول درو میکنند.
یادداشت گزارشگونهی ۱۷ اردیبهشت روزنامهی حکومتی جهان صنعت با عنوان «ذوب سرمایه سیاسی با یخ»، گزارش قتلی همهجانبه در زیست سیاسی و اجتماعی و طبیعت، توسط آمران و عاملان حاکمیت ــ از خمینی تا خامنهای ــ و نیز اعتراف به شکست همهجانبه و به آخر خط رسیدن کلیت نظام است.
نالایقیِ علمی و سیاسی و فرهنگی بعلاوهی قدرتپرستی، بعلاوهی کسب و کار با دین و ریا و دروغ، بعلاوهی تفکر و سیاست تمامیتخواهی، بعلاوهی حس اشغالگری و تملکجویی، بعلاوهی خوی زالوگری و چپاولگری، بعلاوهی غصب حاکمیت مردم، مساوی میشود با شغل شخم زدن حرث و نسل ایرانزمین باهدف تداوم سلطهگری.
به این گزارش از یک پروندهی سیاسی که روزنامهی حکومتی بهعنوان گله و شکایت از باند رقیب درج کرده است، توجه کنید:
«در حوزه محیطزیست حضور ایران در رتبههای اول تا سوم جهان در تخریب تالابها، تخریب زیستگاههای جانوری و گیاهی، کاهش مساحت تحت پوشش جنگلی، از دست دادن مراتع، فرونشست زمین، بیابانزایی، خشک شدن دریاچهها و رودهای دائمی، آلودگی آبهای سطحی و زیرزمینی، تخلیه سفره آبهای زیرزمینی، انقراض گونههای در معرض خطر، آلودگی شیمیایی بالا در هوا و آلودگی صوتی وسیع در کلانشهرها، باعث شده تا سرمایههای زیستمحیطی کشور به شدت دچار تنزل شوند و با خطر گسترده تخریب ظرفیتهای زیستی ایران، امکان حفظ سرمایههای فیزیکی نیز به چالش کشیده شود.»
کارنامهی دولت گماشتهی خامنهای که خیلی تلاش میکنند در بوقها بدمند که چنینوچنان کرده است، درواقع جز «گزارش یک قتل» از سیر شتابان «تخریب زیرساختهای سرمایههای مالی کشور» نیست. همان منبع:
ــ افزایش سطح کسری بودجه از۵ درصد به ۳۰ درصد.
ــ کاهش شدید سطح توانگری بیمهها و ناترازی منجر به ورشکستگی صندوقهای بازنشستگی،
ــ افزایش بدهی دولت به بانک مرکزی و افزایش بدهی و اضافه برداشت بانکها از بانک مرکزی،
ــ افزایش شدید خروج سرمایه از کشور (۱۵میلیارد دلار برای سال ۱۴۰۲)،
از جمله مظاهر تخریب زیرساختهای حفظ سطح سرمایههای مالی در کشور است.
درک و فهم و تجربهی ملیِ ایرانیان از کلانفسادهای حکومتی، گویای گسترش ضرورت تغییر بزرگ از طریق قیام و سرنگونی به تمام لایهها و سطوح جامعه است. این واقعیت آنقدر در سطح جامعه رو آمده است که رسانهی حکومتی، آن را سفارش نسلها به همدیگر توصیف کرده است:
«افزایش شاخص ادراک فساد باعث شده تا تنشهای فرساینده و تمدید شونده خیابانی به شکل سنواتی انتقال بیابد ... سرمایه سیاسی از سال ۹۶ به این سو در پایینترین سطح خود قرار دارد.»
«تنها کف خیابون ــ بهدست میاد حقمون» فراخوان به تشکل و انسجام اقشار در برابر حاکمیتی است که چهلوپنج سال است با اهداف انحصارطلبی و استثماری، برپایی سندیکا و اتحادیهی مستقل صنوف را سرکوب کرده و ادامه میدهد. مشروعیت این فراخوان در کف خیابان را رسانهی حکومتی سند میدهد:
«عدم تمایل دولتمردان ادوار مختلف به تشکلهای مدنی مانند احزاب، سندیکاها، اصناف و اتحادیهها، باعث شده تا مردم برای مطالبات خود به خیابان بیایند.»
یک حکومت از چه مسیری آمده است که طی چهلوپنج سال نتوانسته سرمایههای بالنده و آیندهساز مملکت را جذب کند و پروندهاش در باب نسل نوخواه و جوان کشور، جز «گزارش یک قتل» با سرکوبها و کشتارها و قتل عامها نیست؟ رسانهی حکومتی از شکست تمامعیار«شبکه حکمرانی» نظام ولایت فقیه در برابر سلسله نسل تسلیمناپذیر به ارتجاع و ابتذال طی چهلوپنج سال گذشته گزارش میدهد:
«تشدید فاصله میان مطلوبیتهای نسل Z با رویکردهای مطلوب شبکه حکمرانی حقوقی، سیاسی، تقنینی و اجتماعی کشور تشدید شده است.»
مرگکِشت و مرگآشام بالفطرهی ولایی ــ آخوندی که دشنهی خیس از خون تازه بر نطع ایرانزمین گذاشته، تنها اینفوگرافی بمب انفجاری را زیر پوست شهرهای ایران نشانی میدهد.