در دومین سالگرد قیام و جمعه خونین زاهدان، ۲۳ عملیات از سوی کانونهای شورشی در شهرهای مختلف کشور انجام شد. این عملیاتها با ادای احترام به شهدا و در راستای ادامه مبارزه علیه دیکتاتوری دینی صورت گرفت.
طنین این عملیات که شامل انفجار و به آتش کشیدن مراکز حکومتی و نمادهای رژیم بود، در شهرهایی همچون زاهدان، ایرانشهر، بم، کرمان، تهران، اصفهان، شیراز، کرمانشاه، ارومیه، یزد، خرمآباد، مرند، سبزوار، رضوانشهر و خدابنده زنجان هیبت پوشالی ولایت فقیه را درهم کوبید.
در دیگر انواع پراتیک انقلابی و اختناقشکن، کانونهای شورشی در کوچهها و خیابانها، پلها و پیادهروها و بر روی در و دیوارهای شهرهای مختلف شعار نوشتند و بنرهای حاوی تصاویر رهبری مقاومت را برافراشتند. این پراتیک از جمله در شهرهای تهران، تبریز، مشهد، اصفهان، یزد، بندرعباس، کرج، کرمان، سقز، ساری، همدان، قزوین، زنجان، مسجدسلیمان، سراوان و زاهدان صورت گرفت.
در مشهد و رشت هم کانونهای شورشی دست به کار تصویرنگاری شدند و دومین سالگرد قیام و جمعهٔ خونین زاهدان را با ۳عملیات نورافشانی گرامی داشتند.
نورافشانی و شورانگیزی
هر کسی که تاریخ تکامل اجتماعی را مطالعه کرده است، میداند که انقلابها و تغییرات بزرگ اجتماعی همواره با فراز و نشیبها و چالشهای فراوان همراه است. این تحولات بهندرت بهصورت خطی و پیوسته پیش میروند و معمولاً مراحل مختلفی از موفقیتها و ناکامیها، امیدها و ناامیدیها را پشت سر میگذارند.
در هر انقلاب، نیروهای مخالف و انبوه موانع داخلی و خارجی وجود دارند که حرکت بهسوی تغییرات را کند یا متوقف میکنند، اما گامهای تاریخ با ایستادن و درجا زدن سازگار نیست و جوامع همواره با پشتکار و استقامت آزادیخواهان و انقلابیون، از ناملایمات عبور و به سوی آزادی و برابری حرکت کردهاند.
بعد از شکست مشروطه و چنبرهٔ دیکتاتوری پهلویها (پدر و پسر)، اگر چه برخی از روشنفکران و فرهیختگان، منزوی شده و گوشهٔ عزلت و کنج کتابخانهها را برگزیدند، اما آزادیخواهانی همچون مصدق بر خواستهای ملی مردم ایران پای فشردند و با سیاست موازنهٔ منفی، صنعت نفت ایران را ملی کردند. آنها در مقابل ایرانفروشی پهلویها سر خم نکردند و جامعه ایران را یک گام بزرگ به سوی آزادی و برابری هدایت کردند.
پس از کودتای ۲۸مرداد که دوباره جغد شوم دیکتاتوری، آوای سرکوب و بگیر و ببند سر میداد و شعرا سرمای «سخت» و «سوزان» آن روزگار را در شعر «زمستان» اینگونه تصویر میکردند که «سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت، سرها در گریبان است... که ره تاریک و لغزان است»، اما انقلابیون فداکاری از دامان خلق قهرمان ایران در دهههای چهل و پنجاه برخاستند و با گرمای مبارزه مسلحانه و تشکیل سازمانهای چریکی، شور و شوق تغییر را در تودههای محروم دمیدند.
پس از ربودن انقلاب ضدسلطنتی و استیلای ارتجاع وحشی و هار بر میهن ما، اگر غالب احزاب و گروههای ریز و درشت همچون برف در برابر آفتاب تموز آب شدند، اما دهها هزار میلیشیای خونینبال آرمانهای آزادیخواهانهٔ مردم ایران را زنده نگهداشتند.
پیام و تأثیر نیروی پیشآهنگ انقلابی در اختناقشکنی در تاریخچه سایر ملل نیز دیده میشود.
پس از انقلاب فرانسه در پایان قرن هجدهم و طوفانی که بهپا کرد دلهای بسیاری امیدوار شد و فضای انقلاب به بسیاری از کشورها سرایت کرد اما با بازگشت ضد انقلاب در لباس ناپلئون و سلسلهٔ بوربونها «در نیمهٔ نخستین قرن نوزدهم، در شعر و موسیقی و فلسفه، بزرگانی پیدا شدند که بهعنوان مظهر و نمایندهٔ عصر خویش همگی بدبین بودند... چرا؟ [چون] واترلو مغلوب شده و انقلاب مرده بود. فرزند انقلاب بر روی تخته سنگی در دریایی دوردست میپوسید... گوته میگفت: خدا را شکر میکنم که در جهانی که تا این درجه مضمحل شده است، جوان نیستم!... بتهوون سمفونی قهرمانی خود را که به فرزند انقلاب هدیه کرده بود پاره کرد زیرا این پسر انقلاب، داماد ارتجاع شده بود» (ویل دورانت، تاریخ فلسفه، ص ۲۵۲)
با این حال در اروپا نیز شورشگران برخاستند و دوران انقلاب از اواخر نیمهٔ اول قرن نوزدهم در سراسر اروپا آغاز شد. انقلابیون پیام عصیان علیه وضع موجود را بین مردم بردند و چرخ تکامل و انقلاب از نو و با سرعتی بیشتر شروع به چرخیدن کرد.
بنابراین اگر اکنون پرچم قیام در ایرانزمین پس از چند دوره فراز و نشیب در سالهای ۹۶، ۹۸ و ۱۴۰۱ در اهتزاز بوده و هر بار برافراشتهتر شده است،
اگر این روزها میبینیم که دومین سالگرد قیام ماندگار ۱۴۰۱، با انواع و اقسام ابتکارات گرامی داشته میشود و حماسههایش هنوز زنده و تازه است،
اگر رژیم با همه توطئهها، با همه سرکوب، با بگیر و ببند و اعدامهای گسترده، با ویروس کرونا و قتل نیم میلیون بیگناه، با جنگافروزی در غزه و... نتوانسته است امید به تغییر و انقلاب را در جوانان از بین ببرد،
اصلیترین دلیل آن، وجود یک سازمان پیشتاز و حضور پیوسته و حماسههای متوالی پاکبازترین جوانان ایرانزمین در قامت کانونهای شورشی است.
با وجود این کانونها، سرخوردگی و «بختک بدبینی» بر جوانان ایرانی مستولی نمیشود. ناامیدی در لایههای اجتماعی و طبقات رنجبر جایی ندارد و باور به تغییر و آزادی و تحقق یک جمهوری دموکراتیک همچنان زنده مانده است.
قدر این سرمایهٔ استراتژیک را بدانیم و بر آن بیفزاییم.