در روزهای ملتهب آبان، شهادتهای تکاندهنده و تأثیرگذار شاهدان مجاهد خلق در دادگاه محاکمهٔ حمید نوری، بار دیگر نام اشرف۳، مجاهدین و قتلعام۶۷ را به بام جهان برد و در کانون نگاهها نشاند. وقتی از «اشرف۳» سخن میگوییم منظورمان مقاومتی است که با هفت کفش و کلاه آهنین، از هفتاد خوان طاقتفرسا عبور کرده و اینک در قامت قرارگاهی مدرن؛ این موزهٔ زیبایی، حماسه و پیکار به میوه نشسته است؛ قرارگاهی که نام خود را مدیون یک زن استثنایی و شگفت است: «اشرف رجوی»
اشرف در روزهای سرشته با نبرد و خاطرات جانسوز شهیدان، نامههایی چند به رهبر مقاومت، مسعود رجوی نوشته است. در یکی از نامههای ماندگار و مشحون از عواطف ناب انسانی او، به سطوری اینچنین برمیخوریم:
«با تمام بچههامون، با تمام عزیزانم، با تمام نور چشمانم، همانهایی که قهرمانانه شهید میشوند همیشه با آنهام، با آنها شکنجه میشوم، با آنها فریاد میزنم و با آنها میمیرم و زنده میشوم. نمیدانم آتشی را که تمام وجودم را از نوک پا تا مغز سرم از پوست تا مغز استخوانم فراگرفته چه کار کنم، باور نمیکنم که هرگز این آتش، خاموشی داشته باشد. چقدر مرگ در این شرایط سادهتر از زیستن است، وای! وقتی خبر شهادتها میرسد، باور کن با یاد شهدا به خواب میروم و با یاد شهدا چشم باز میکنم و به یاد انتقام زندهام. اشک مجالم نمیدهد. اگر بدخط و ناخواناست ببخش. نمیدونی مثل اینکه دیگه این جسم قدرت کشیدن این روح عاصی رو نداره، دلم میخواد پر بزنم و برم، برم پیش بچهها، پیش همان خواهرها که شبها جای خـوابیدن نداشتـن و حالا راحت تـوی قبـر آرمیدهانـد. آخه چطوری میشه این تضاد رو حل کرد، تا کی میشه آب رو توی چشمه نگهداشت. جهان خبردار نشد که بر ملت ما در این چند ماه چه گذشت».
آری، «جهان خبردار نشد که بر ملت ما در این چند ماه [ماههای پس از خرداد۶۰] چه گذشت».
این جملهٔ نافذ اشرف شهیدان همیشه در گوشمان طنین میاندازد و ما را به همدردی و ادای دین فرامیخواند.
پیکار دادخواهی پا به پای مبارزه برای بهزیر کشیدن استبداد و بنیادگرایی هرگز متوقف نشد و نشده است.
قرارگاه بیقراران آزادی در روزهای شهادت شاهدانش در دادگاه محاکمهٔ یک کارچرخان راهرو مرگ، به مشهد دادخواهان تبدیل شده است. پرچمها و پلاکاردهای برافراشته خبر از تداوم نبرد میدهند. شعارهای حماسی و رزمجویانه پیاپی از گلوی زنان و مردان مجاهد به پرواز درمیآیند. آکسیونهای دادخواهی، همزمان اشرف و استکهلم را به هم و به تمام دنیا وصل کردهاند. اشرفنشانان و خانوادههای شهیدان حتی با انتقال دادگاه به دورس آلبانی یک روز نیز آکسیونهای خود را ترک نکردهاند. سلولهای مخفی گوهردشت به آکواریوم تبدیل شده است. جهان اینک گوهردشت و بندها و سلولهای آن را میشناسد؛ زیرا دادخواهان اشرف۳، ماکت این زندان مخوف را به دادگاه بردهاند. آنها راهرو مرگ را با تمام جزئیاتش ساخته و به موزهٔ مقاومت در اشرف۳ ضمیمه کردهاند. هر شاهدی که به دادگاه میرود پرونده قطور قتلعام۶۷ را با تمام زیر و بمها و فراز و فرودهای آن ورق میزند، میگستراند و محکومیت تمامیت نظام قتلعام را در برابر دیدگان مردم ایران و جهان قرار میدهد. قتلعامی که در تابستان۶۷ در خفای کامل، سکوت خبری و سانسور شدید به اجرا درآمد تا هیچ نشانی از زندانیان سیاسی مقاوم به جا نگذارد، اینک بهصورت تیترهای خبری و عکس و فیلم در رسانههای مختلف دنیا رژه میرود. صدای تپش قلب شهیدان در زیر خروارها خاک به گوش میرسد. دستان طنابپیچ آنان از زیر آسفالت جوانه زده است.
این جنبشی که رئیسجمهور برگزیده مقاومت آن را در سال ۸۵ اوج و جان تازهیی بخشید، همچنان در حرکت است و باز نخواهد ایستاد. صندلیهای دادگاه برای جنایتکاران اصلی خامنهای و رئیسی و... از هماکنون رزرو شدهاند.
...
اشرف! نگاه کن! جهان خبردار را