وضعیت برجام باز هم بغرنجتر میشود. دیگر حتی بحث از تنفس مصنوعی به این جسد بیجان هم نیست.
شورای امنیت برای بررسی گزارش دبیرکل سازمان ملل در مورد اجرای قطعنامهٔ ۲۲۳۱ جلسه برگزار میکند. نمایندهٔ انگلستان از «اقدامات قاطعی» صحبت میکند که «سازمان ملل موظف است» برای «جلوگیری از دستیابی تهران به تسلیحات اتمی اتخاذ کند». نمایندهٔ اتحادیهٔ اروپا از «نگرانی این اتحادیه» میگوید «که ممکن است امکان دستیابی به توافق برای احیای برجام» دیگر «وجود نداشته باشد». تروئیکای اروپایی تأسف میخورند که «در نشستی که در دوحه بهپایان رسید رژیم ایران از فرصت پیش آمده استفاده نکرد» و اینگونه به شکست مذاکرات دوحه که به تعبیری هیاهو برای هیچ بود، تأکید کردند. وال استریت ژورنال مینویسد «شکست مذاکرات دوحه این احتمال را مطرح میکند که روند دیپلماتیک فروبپاشد». انریکه مورا هم از امید بربادرفته پس از شکست مذاکرات دوحه میگوید.
درون رژیم هم نیشها و کنایهها بهخاطر شکست مذاکرات دوحه نشان از وضعیت سردرگم نظام دارد. کیهان مینویسد: «ادامهٔ باجخواهی آمریکا»، ارگان دولت رئیسی تیتر میزند: «آمریکا ناتوان از تصمیمگیری!»، همشهری مینویسد: «ارادهٔ ایران، کارشکنی آمریکا»، شرق میپرسد: «غبار در تهران یا دوحه؟»؛ خراسان هم گیج و گنگ سؤال میکند: «سیگنالهای متناقض از دوحه»؛ و یک کارشناس رژیم هم نتیجهٔ مذاکرات دوحه را «تقریباً هیچ!» مینامد. وزیر خارجهٔ رژیم هم با سرخوردگی نسبت به تفاوت «لسان و زبان بایدن» با «رفتارهای» او که «مبتنی بر فشار حداکثری دورهٔ ترامپ» است میگوید.
اما چرا رژیم آخوندی که ارادهای برای رسیدن به توافق ندارد، اصلاً به دوحه رفت؟
علت بنبست رژیم در موضوع پرونده اتمی است که تنها ۲راه در برابرش قرار دارد. یک دوراهی مرگ که هر دو به پرتگاه منتهی میشود.
مسیر اول واپس تمرگیدن و زهرخوردن است که پیآمد آن فروریختن هژمونی خامنهای است و همان میشود که خودش در خرداد ۹۵ از آن با عنوان «تنزل بیپایان» نام برد که دیگر هیچ چیز از نظام باقی نخواهد ماند.
مسیر دوم ادامه سرشاخ شدن با جامعهٔ جهانی است که پیآمد آن میشود ادامه و تشدید تحریمها، ارجاع پرونده به شورای امنیت، بازگشت ۶قطعنامهٔ تحریمی و رفتن ذیل فصل ۷ منشور ملل متحد بهعنوان تهدید امنیت جهانی.
سیاست خامنهای خریدن زمان برای وارد نشدن در این دو مسیر است. برای همین در بستر مماشات موجود در غرب، به بازی موشوگربه دست میزند. اما ۲مشکل دارد:
اول: پس از یک سال و نیم که از آغاز مذاکرات میگذرد، پتانسیل زماندادن غرب هم رو به پایان است. برای همین در دوحه، رژیم تنها توانست ۲روز زمان بخرد.
دوم: هر مانور موشوگربه، باعث میشود پیامدهای هر کدام از آن دو مسیر سختتر و خطرناکتر شود. همان که قائممقام پیشین وزارتخارجهٔ رژیم هشدار داد «مخالفان برجام نمیدانستند طنابی را به دست و پای خودشان میپیچند که مشکلاتش، بعدها گریبانگیرشان خواهد شد»(سرمدی ۹تیر ۱۴۰۱).
این همان بنبستی است که خامنهای در آن گرفتار است. هم نمیتواند وارد هیچکدام از دو مسیر شود، هم امکان زمانخریدن پیاپی محدودتر میشود، هم بهدست خود پیامدهای بعدی ورود به هر کدام از دو مسیر را خطرناکتر میکند، هم در نهایت مجبور است با شتاب وارد یکی از دو مسیر شود.
پس از تغییر دولت در آمریکا و طمع خام رژیم برای بازگشت به تعادل برجام ۲۰۱۵ رهبر مقاومت گفته بود: «بازگشت به دوران استمالت و تعادل پیشین سراب و خواب و خیال است» و با اشاره به خواب پنبهدانهٔ خامنهای برای لغو تحریمها تأکید کرده بود «خلیفهٔ ارتجاع آب در هاون میکوبد» که فکر کند «میتواند با باد و بلوف آخوندی قاطر ولایت بتازاند و نرخ را گران کرده و امتیازات بیشتر بگیرد»(مسعود رجوی ۱۹بهمن ۹۹).