فرجام نمایش نخ نمای انتخابات حکومت آخوندی که الصاق آخوند جلاد ابراهیم رئیسی بهصورت «تف چسبان» به کرسی ریاست «جمهوری باسمهای» نظام است از مدتها پیش حتی توسط کودکان ایرانی هم پیشبینی شده بود!
خامنهای عملاً و علناً از سال گذشته بهصورت یک خط در میان علائم و نشانههای «دولت جوان حزباللهی» را با ترسیم خطوط چهرهٔ این جلاد آشکار کرده بود. اما به همین مقدار اکتفا نکرده و به دست خودش تمامی موانع انتصاب این آخوند جنایتکار را کنار زد.
همچنین در گام آخر و پای صندوقهای خالی از رأی هم با روشهای شناخته شدهٔ «نظام» (از قبیل رأی خریدن و رأیسازی و رأیگیری اجباری و تهدید سربازان و زندانیان و کارکنان دولتی و مهمتر از همه مهندسی انتخابات در تاریکخانهٔ اتاق تجمیع آراء) بالاخره گاو ولایت را به هر تقدیری که بود از صندوق درآورد و جلاد جنایتکاری به نام آخوند ابراهیم رئیسی را بر سر نظام نشاند.
پیروزی یا پذیرش شکست؟!
پس از این سیرک مهوع و نشاندن جلاد ولایت بر کرسی ریاست، یک پرسش مهم را باید بررسی کرد. آیا به کرسی نشاندن یک جلاد منفور و شناخته شده که هم در لیست تحریمهای خارجی قرار دارد و هم توسط سازمانهای بینالمللی حقوقبشری متهم به انجام جنایت علیه بشریت است، برای خامنهای یک «پیروزی» ارزیابی میشود و یا یک «شکست» ؟!
کسی فراموش نکرده که حتی در درون نظام هم آخوند حسن روحانی از ابراهیم رئیسی، نامزد انتخابات ریاستجمهوری سال۱۳۹۶ بهعنوان «کسی که تنها زندان و اعدام بلد است» نام برده بود.
واقعیت این است که در پس پردهٔ جفتک پرانیهای شادمانهٔ کفتارهای ولایتمعاش از بیرون کشیدن فضاحتبار چنین جلادی از صندوق خالی نمایش انتخابات، یک شکست بزرگ برای نظام پنهان شده است!
شکست بزرگ و خفتبار!
پس از پیشروی مهم سیاسی مقاومت با معرفی خانم مریم رجوی بهعنوان رئیسجمهور منتخب شورای ملی مقاومت در سال۱۳۷۲، خامنهای و نظامش به دست و پا افتادند تا با ماسک دروغین «اصلاحات» و مدره نمایی، در فضای سیاست بینالمللی یک «امید ساختگی» از وجود یک جریان مدره در درون حکومت وحشی بسازند. به این ترتیب موجی از سیاست ننگین مماشات و استمالت با آخوندهای حاکم به راه افتاد و قربانی این سیاست پلید هم مردم و مقاومت خونبار ایران بود که باید هزینههای آن را با جان و عمرشان پرداخت میکردند.
دربارهٔ سالهای سیاه مماشات و لیستگذاریهای دروغین مقاومت برای خوشایند آخوندهای حاکم بسیار گفته و نوشته شده است؛ اما همین اشاره بس که بمباران پایگاههای اعلام شدهٔ ارتش آزادی و حتی محل استقرار رهبری مقاومت در عراق توسط کشورهای غربی تا کودتای ننگین ۱۷ژوئن در پاریس و محاصره و فشار بر رزمندگان آزادی همه و همه محصول همین سیاست کثیف یعنی توهم بزرگ وجود نیروی مدره در نظام وحشی ولایت بود!
اکنون اما فضاحت بزرگی که خامنهای به آن تن داد تا از جلوس جلاد بر کرسی ریاست اطمینان حاصل کند، نشان از پایان قطعی یک دوران دارد!
کرسی نشینی جلاد اوین، علامت احتضار نظام!
خانم مریم رجوی در کنفرانس جهانی که پس از حکم تاریخی دادگاه آنتورپ علیه دیپلمات تروریست نظام برگزار شد دربارهٔ سیاست ننگین مماشات غرب با «مدراسیون» دروغین نظام گفته بود: «این سیاست مرده و دفنشده را دیگر کسی نمیتواند زنده کند».
تنها بهانهٔ جامعهٔ جهانی برای فرصت دادن به نظام پلید آخوندی که در واقع برای سود سرشار منافع اقتصادی ناشی از تاراج منابع طبیعی ایران طراحی شده بود، همین «اصلاحات سبز و بنفش» و مدره نمایی دروغین بود. اما با مرگ این سیاست و پایان تاریخ مصرف آن، خامنهای ناچار شد که نقاب خندان اصلاحات را از روی چهرهٔ کریه هیولا کنار بزند.
این اقدام خامنهای یک اعلان جنگ مستقیم به مردم ایران است؛ یادآور حقانیت موضع مجاهدین و مقاومت ایران که بارها اعلام کردند «افعی کبوتر نمیزاید» و در درون نظام جنایتکار ولایت فقیه هیچ مدره و مدراسیون واقعی وجود ندارد.
از این پس نیز، همانند سالهای خونین مقاومت و نبرد آزادیخواهانه، باز هم این مجاهدین و مقاومت ایران است که در صف اول مقابله با کفتاران وحشی ولایت سینه سپر کرده، با این تفاوت که دیگر کسی نمیتواند با دم زدن از «اصلاحات» کذایی، پاچهٔ مجاهدین را به بهانههای واهی به دندان بگیرد و جای قربانی و جلاد را عوض کند!
خامنهای نیز همانند شاه، «صدای انقلاب» را بهخوبی شنیده است؛ اما همانگونه که خانم مریم رجوی در چهلمین سالگشت آغاز نبرد همهجانبه با حکومت آخوندی گفت: «نه شاه با آوردن ازهاری نجات یافت، نه شیخ با آوردن رئیسی نجات پیدا میکند».