عملکرد هر پدیده از ماهیت آن سرچشمه میگیرد. وقتی اسم از ولایت فقیه میآوریم در درجه اول چیزی که به ذهن متبادر میشود این است که ولایت فقیه چرا؟
چرا رژیم آخوندی نیاز به توسعه و گسترش ایدئولوژی ارتجاعی و عقبمانده خودش دارد؟ به چه دلیل خامنهای به خودش این اجازه را میدهد که خود را امام کل مسلمین جهان بداند! و در این زمینه هزینه کلان کند؟
در سال ۱۳۵۷ خمینی در شرایطی بر سر کار آمد که بیشتر مردم ایران عقاید مذهبی و سنتی داشتند؛ او با دجالیت تمام با سوار شدن بر این باور و عقیده توانست امیال شوم خود را پایهریزی کند و خود را امام امت و ولی امر مسلمین جهان قلمداد کند.
او با به قدرت رسیدن، مساجد و کتابخانهها را به زندان و شکنجهگاه تبدیل کرد؛
زنان باردار و نوجوانان را بدون کوچکترین گناهی اعدام کرد و در یک کلام، به اسم دین و اسلام، پایههای دیکتاتوری مذهبی خود را شکل داد و در مواجهه با کوچکترین مخالفتی، با آوردن اسم دین و مذهب، مردم را به سکوت و خاموشی وادار کرد.
وقتی از رهبری در جمهوری اسلامی ایران صحبت میکنیم بهمعنای آن است که حرف اول و آخر را او یعنی تنها یک نفر میزند.
بقیه مناصب و ارگانها نمودی ظاهری دارند و در یک کلام، میان تهی هستند. بقای این ولایت، بر دو عنصر سوار میشود؛ سرکوب در داخل و صدور تروریسم در خارج از مرزها؛
در اینجا تنها نگاهی کوتاه به شرط دوم که ریشه در بنیادگرایی دارد پرداخته میشود.
خمینی از همان سالهای بعد از انقلاب، پایهریزی ایدئولوژی ارتجاعیاش را با ساخت مدارس برای کودکان و نوجوانان در عراق و سوریه و...به اسم کشافه المهدی آغاز کرد؛ در آن با خرج هزینههای گزاف و هنگفت، آموزش تئوری کودکان را در خط و مسیر اهدافش به دست گرفت و میخ ولایت سفیانیاش را محکم و محکمتر کرد.
همین روند در میان جوانان، بهصورت تأسیس دانشگاههایی به نام جامعه المصطفی برای طلاب جوان در آمد.
در داخل ایران این امکان برای افراد خارجی در شهرهای قم و مشهد فراهم بود و در خارج از مرزها بهمنظور تبلیغ و گسترش اهدافش، در کشورهایی مانند هندوستان، افغانستان، عراق، یمن و کشورهای خاور دور و نزدیک.
هدف، پایهریزی ایدئولوژی بنیادگرایانه حاکمان تهران در ذهن و ضمیر کودکان و نوجوانان بود تا به این وسیله به نوعی، بقای این نظام منحوس تضمین شده باشد و گسترش آن به نسلهای آینده نیز از این طریق، عملی گردد.
مرحله دیگر کار، راهاندازی شبکههای گوناگون جهت تبلیغ و سرمایهگذاری فرهنگی در دیگر کشورها بوده است. این کار از طریق تأسیس کانالهای ماهوارهای و محلی با هدف هدایت و حمایت از شبهنظامیان، دستههای عملیات تروریستی در منطقه و تهییج و ترغیب آنها صورت میگرفته است. نمونههایی از این موضوع، تلویزیون آفاق در خدمت نوری مالکی نخستوزیر پیشین عراق، شبکه القدیر در خدمت سپاه بدر و یا شبکه فلسطین الیوم بودهاند.
حقیقت این است که در این خصوص، سطور یک مقاله نمیتوانند تمامیت تصویر شومی را که سایه اختاپوس شوم بنیادگرایی بر تمامیت منطقه گسترده، بازتاب نمایند.
سایهای که از سوی سپاه پاسداران ایران، هر روز گسترهاش فراتر از روز پیش، پیش رفته و در جهت گسترش بنیادگرایی برخاسته از تهران، گامی دیگر به پیش برمیدارد. گامی، به بهای خون و جان و مال ملتهای مظلوم منطقه...
در جریان آخرین تحقیقات در این خصوص، هزینهای که رژیم ایران صرف چنین اقدامات سوئی کرده، برابر با ۱۵۰میلیون دلار برآورد شده است. (البته فقط در زمینه سرمایهگذاریهای فرهنگی) آمار دقیق، بر کسی عیان نشده اما آنچه برای مردم ایران بسیار مشهود و ملموس است، گرانی زندگی است!
مردم زلزلهزده کرمانشاه که ماهها بعد از زلزله، از حداقلهای دارویی و استقراری محروم هستند، طعم تلخ این محرومیت را با تمام وجود چشیدهاند؛ همانها که کودکان خردسالشان، بهدلیل عدم دسترسی به اولیهترین و واجبترین ضروریات زندگی، در مقابل چشمانشان جان میدهند و بستگانشان را داغدار، در این دنیا باقی میگذارند...
کارگران ایران، با ماهها حقوق پرداخت نشده و شرم از نگاه فرزندانشان برای اولیهترین مایحتاج زندگی، این درد را با گوشت و پوست و استخوان، لمس کردهاند؛ آنها، طعم بنیادگرایی مذهبی را با گرسنگی و ناداری و فقر، چشیده و در برابر حقوق به یغما رفتهشان، گاه جز خودکشی و خودسوزی، بر خود راه فلاحی نیافتهاند...
زنان، جوانان، مال باختگان، فرهنگیان و بازنشستگان نیز دردی مشترک دارند...
بی جهت نیست که تمامی آنها برای خلاصی از وضع موجود، فریادهایشان را در یک جهت و با یک هدف بلند کردهاند: سرنگونی ولایت فقیه!
چرا که تجاوز رژیم در خاورمیانه نشانه ضعف آن است و نه قدرت؛ این دیکتاتوری نه تنها حقوقبشر را در ابعاد بسیار بزرگ در ایران نقض میکند بلکه با بکار گیری منابع اقتصادی ایران، منبع بیثباتی در سراسر خاورمیانه است. و این خطری برای کل جهان است. مقابله با این رژیم نه تنها به نفع مردم ایران بلکه بهسود کل جهان خواهد بود.
و این نیازمند یک سیاست قاطع در برابر این رژیم و بهرسمیت شناختن مقاومت بر حق مردم و شورای ملی مقاومت و ایران خواهد بود.
ا. عبدالله پور
مسئولیت محتوای این مطلب برعهده نویسنده است و سایت مجاهد الزاماً آن را تأیید نمیکند