افول موقعیت خامنهای از جایگاه «سلطنت مطلقهٔ فقیه»، امری پوشیده نیست. امروز حتی در بین طیف قابل توجهی از بدنهٔ حاکمیت و ریزشیها، خامنهای موقعیت و هیمنهٔ سابق را ندارد. این افول ناشی از واقعیت کف جامعه و نتیجه عملکرد بیش از ۴دهه نظام ولایت و نفرت عظیم و فراگیر اجتماعی نسبت به اصل ولایت فقیه و خامنهای است که اینگونه در داخل حاکمیت و بدنهٔ آن سرریز میکند و به اشکال مختلف خود را نشان میدهد. ولایت خامنهای بهگونهیی تاریخی از سوی مردم ایران باطل شده است. این تنفرها و مخالفتهای رو به تزاید از شیاد و قاتل مردم ایران، نمیتواند در پایگاه فکری و سنتی آخوندها یعنی حوزهٔ عملیه نیز بدون بازتاب باشد.
سقوط موقعیت خامنهای بهعنوان ولایت فقیه در حوزهٔ علمیه از حد مخالفتهای لو رفته یا سرپیچی تکنمودانه و گاهگاه و مقطعی عبور کرده و صدای آشکاری پیدا کرده است. این صدا موجب نگرانی خامنهای و دستبوسان او شده است تا جایی که بهچنین مواضعی از سوی آنها برمیخوریم:
«امروزه چهار نسل از دوران مرجعیت آیتالله حائری سپری شده و میراث او در حوزه قم، افزون بر چالشهای نظری، در معرض معارضههای عملی نیز قرار دارد. حوزه اینک، اگر چه بسا دانشوران زبده، در رشتههای گوناگون علوم اسلامیپرورده و ظرفیت چالش با نظریه پردازیهای معارض را دارد، اما بهجد باید مراقب خطر نفوذ باشد! نفوذ اندیشههایی که با توجیهات فقهی، انفعال و گوشهنشینی روحانیت را میطلبد و همچنین نفوذ عناصری که با منابع مالی مجهول، درصدد مرجعتراشی و قطبسازی در این نهاد پر قدمت برآمدهاند» (روزنامه حکومتی جوان. ۲۶اسفند ۱۴۰۰).
«نفوذ»! مورد نظر این روزنامهٔ وابسته به سپاه پاسداران، نفوذ عملیاتی یا تاکتیکی نیست، نوعی تئوریپردازی در مقابل تئوری موسوم به ولایت فقیه است. که بهقول این روزنامه دارد سر و سخنگوی خود را نیز پیدا میکند. این سر و سخنگو بهاعتراف این روزنامه در حد «مرجع و قطب» است؛ مرجع و قطبی که قبل از هر چیز هژمونی خامنهای را به چالش میکشد.
یادآوری میشود که خامنهای نیز در دیدار با اعضای خبرگان ارتجاع به تاریخ ۱۹اسفند ۱۴۰۰ قسمتی از سخنرانی خود را به «خواص اغواشده» اختصاص داد. او از کسانی صحبت کرد که «عنوانی و امکانی و احیاناً سوادی دارند»! یعنی آخوندهای دونپایه و گمنام حوزوی نیستند. او آنان را متهم به اغوای جامعه و تودههای مردم کرد.
«وسیلهٔ اغوای تودههای مردم، اغوای خواص است. امروز یکی از کارهای مهم، اغوای خواص جامعه است، [یعنی] کسانی که عنوانی دارند و امکانی دارند و احیاناً سوادی دارند و مانند اینها. چون وقتی خواص اغوا شدند، اگر به این خواص اغواشده فرصت داده بشود و امکان داده بشود، راحت تودهٔ مردم را اغوا خواهند کرد. یکی از سنگینترین جنگهای نرم تاریخ کشور ما امروز در همین زمینه در جریان است. دارند دائم با مزدورپروری، با حرامخوارسازی، با لطایفالحیل افرادی را حرامخوار میکنند؛ وقتی حرامخوار شد، مثل حیوان جلّال، دیگر خیلی مشکل میشود او را از حرامخواری دور کرد. و مزدورپروری میکنند؛ بعضیها را با تهدید، بعضیها را با تطمیع و انواع و اقسام این چیزها. خب بنابراین الآن یک جنگ نرم سختی وجود دارد».
از حرفهای موهن و رکیک خامنهای که بگذریم، اعتراف او بهوجود یک «جنگ نرم سخت»! در داخل حاکمیت، اعتراف به بحران جدیدی در حاکمیت است؛ بحرانی که مانند یک کوه یخی شناور قسمت اعظم آن ناپیداست و فقط تارک آن را میتوان دید اما وجود دارد و چالش دیگری برای ولایت شیطانی خامنهای است.
اگر در همان سخنرانی خامنهای دقت کنیم او جابهجا از افراد مجهولی صحبت میکند که خواهان آن شدهاند که «قدرت دفاعی کم شود» یا رژیم دست از عمق راهبردی خود [بخوانید تروریسم منطقهیی] بکشد، بهدنبال هستهیی نباشد.
آخوند اعرافی، از گماشتگان خامنهای در حوزهٔ علمیه مدیر بدون نام بردن از «جریان» هایی صحبت کرد که «میخواهند حوزه را به سمت سکولاریسم و نگاه تجزیهای سوق دهند»! (سایت حکومتی حوزه. ۱آذر ۱۴۰۰)
پیشتر از او رحیم پور ازغدی [لابد با گرفتن کارت سفید از خامنهای]، سخنانی در مورد سکولاریسم حوزه گفت که به قد و قوارهٔ او نمیخورد:
«علیرغم اینکه برخی از افراد ریشه سکولاریسم را در دانشگاه دنبال میکنند، باید گفت که ریشه سکولاریسم در حوزه علمیه بوده و در حوزه علمیه به مسائل روز کشور و مسائل حل نشده توجه نمیشود». «سایت مؤسسهٔ مطالعاتی تحریریه. ۱شهریور۹۷)
این موضعگیری در همان سال واکنشهای مختلفی را بهدنبال داشت اما آنچه مسلم است. با توجه به صحبتهای اخیر خامنهای، موضوع بیخدارتر از آن است که ابتدا به چشم میآید. نفس این چالش ـ همانطور که اشاره شد ـ از آثار سرریز طرد قاطع ولایت خامنهای از سوی مردم ـ به داخل حاکمیت است و از علائم دوران سرنگونی میباشد.