زمانی ژنرال جیاپ فاتح دین بین فو نوشت: در آینده جهان از دو چیز به شگفتی خواهد رفت یکی نیروی هوایی آمریکا و دیگری سازماندهی ویت کنگ. سخن مارشال ارتش ویتنام و شگفتی که به آن اشاره میکند کاملاً درست و واقعی بود. چرا که پیروزی شگفتانگیز جبهه آزادیبخش ملی ویتنام در جنگ۲۰ ساله با ابر قدرت سرمایهداری جهانی و ارتش نیرومندش با برگ برنده نیروی هواییاش با قوانین تعادلقوای کلاسیک چندان خوانایی نداشت. رویداد شگفتی که پیش از آن نیز در سال۱۹۵۴در دین بین فو دژ تسخیرناپذیر فرانسویها، چشمها را خیره کرد و حکومت فرانسه با چشیدن طعم تلخ شکست، به خروج خود از آن سرزمینها و استقلال سه کشور ویتنام، کامبوج و لائوس تن داد.
اکنون اما سخن از شگفتی در شگفتی است. شگفتیهایی که هنوز باید زمان زیادی بگذرد و چشمهای بیشتری باز شود تا دنیا در ورای ۴۲سال دیکتاتوری مطلق و دجالگری فاشیزم دینی حاکم و مماشات کمک کنندهاش پهنههایی از این شگفتیها را ببیند. بله سخن از سازمان و نام ممنوعه ایست که در زندگی ۵۶ سالهاش تنها دو سال و اندی زندگی علنی داشته و بقیهاش مخفی و تحت تعقیب بوده است. در آنجا جبهه آزادیبخش ویتنام بود در یک جنگ نظامی در برابر ارتش آمریکا و ۲۰سال سنگینترین بمبارانها، اما در اینجا صحبت از سازمانی است که ۵۶سال در زیر سرکوب همهجانبه سیاسی، نظامی، امنیتی و تبلیغاتی دو رژیم شاه و شیخ استوار ایستاده است. آیا خود این عدد ۵۶ و آغاز پنجاه و هفتمین سال، بالاترین گواه شکست تاریخی شاه و شیخ در سرکوب و نابود کردن این سازمان نیست؟
اما فراتر از این، در ویتنام یک جنگ نظامی در جریان بود با غول سرمایهداری جهانی آن هم در شرایطی که یک دولت یعنی ویتنام شمالی متحدش بود و چین و شوروی آن روز هم پشت آن بودند و علاوه بر این افکار عمومی جهان و بسیاری دولتها نیز آمریکا را بهخاطر این جنگ و دخالتش در ویتنام محکوم میکردند و و در کنار آرمان جنبش ویتنام میایستادند. اما در اینجا چطور؟! سازمانی است تک و تنها ایستاده در برابر هیولای خمینی، مهیبترین قدرت ارتجاعی تاریخ ایران که مشروعیت یک انقلاب، مرجعیت دینی و قدرت سیاسی، اقتصادی نظامی و اجتماعی را یکجا در مشت خود دارد. با اشاره انگشت افراد و احزاب را عزل و نصب و دولتی را سرنگون میکند. اصلاً راه دور نرویم کافی است فقط همان فاز سیاسی را در نظر بگیریم که سازمان درسرزمین و ملا اجتماعی خودش حضور دارد. دیو تنوره میکشد و میگوید هر که از جمهوری صحبت کند، هر که از دموکراسی و دمکراتیک صحبت کند دشمن ما و دشمن اسلام است و میگوید جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر و نه کمتر. و چماقدارانش را با شعار یا روسری یا توسری برای سرکوب زنان گسیل میکند و با قانون قصاصش فرمان دست بریدن و چشم درآوردن میدهد، اکنون یک هماورد و تنها یک هماورد در مقابل این هیولا ایستاده و میگوید تو خودت مرتجعی و اسلامت هم ارتجاع محض است، میگوید به قانون اساسی ولایت فقیهت رأی نمیدهم و رفراندومش راهم بایکوت میکنم، به دفاع از زنان و آزادی پوشش برمیخیزد و قانون قصاص شیخ را هم رسماً قانون ضدانسانی و ضداسلامی میخواند و لشکر میلیشیاهایش هم در خیابانها رژه میروند. تازه ایدئولوژی و دیدگاههای خودش را هم بهعنوان دیدگاه اسلام مردمی و انقلابی در کلاسهای ۱۰هزار نفره آموزش میدهد و با شیخ و اندیشهاش مرزبندی میکند. نامش ممنوعه است اما شگفتا پرآوازهترین نام است. دشمنش شقیترین دشمن و دوستان و هواداران کویش عاشقترین یاران اند. مجاهدانش فقط بهخاطر یک نام، آری فقط بهخاطر یک نام با چه سخاوتی بر سردار میروند؛ ۳۰هزار و ۱۲۰هزارش هم بر تخت شکنجه و تیرک اعدام بوسه میزنند. راستی این چه عشقی است؟!
تو در نماز عشق چه خواندی؟
که سالهاست
بالای دار رفتی و این شحنههای پیر
از مردهات هنوز
پرهیز میکنند.
در آن جنگ ۲۰ساله غیر از چین و شوروی، اروپا و افکار عمومی هم به سود جبهه آزادیبخش ویتنام عمل میکردند اما در اینجا تعادلقوای جهانی عملاً و همواره به سود دشمن ضدبشری است، نام ممنوعهاش را آنها هم یک بار دیگر سانسور میکنند، پایگاهها و ستون ارتش آزادیبخشش را بمباران و اسمش را در لیستهای تروریستی میگنجانند. ولی نام شگفت، این حجت زمانه و اسطوره صبر و ظفر کوتاه آمدنی نیست میایستد و میایستد، خون فشان راه بازمی کند و اینگونه سازمان و مجاهدانش را طی ۵۶سال از سالی به سال دیگر، از میان آتش و خون ود امهای بلا عبور میدهد.
ویتنام با ۲۰سال سابقه نبرد و پایداری که یادداشت تاریخی ژنرال جیاپ ما را به آن فراخواند، یک نمونه نیرومند با عمر قابل توجه است. اما اگر نگاهی گستردهتر به دیگر جنبشها بکنیم کمتر با چنین عمرهایی مواجه میشویم. قرن بیستم پر از تجربه ظهور و سقوط جنبشهای انقلابی و آزادیبخش با طول عمرهای کوتاه و گاه متوسط است. جنبشهای آمریکای لاتین که تعدادشان قابل توجه هم بوده، نمونههای قابل مطالعه آن هستند. توپاماروها جنبش پرآوازه اروگوئه در دهه۶۰ و۷۰که عملیات نظامی چشمگیری داشتند، عملیات خود را از سال۱۹۶۸-۶۹ علیه دیکتاتور حاکم خورخه پاچکو آغاز کردند. این جنبش در۱۹۷۰ و ۱۹۷۲ به اوج خودش رسید اما در سال۱۹۷۲ در مواجهه با ضربات و نیز مجموعهیی از عوامل درونی و بیرونی از حرکت بازماند، بسیاری کشته و زندانی شدند و این پایان کار بود. در نیکاراگوئه جنبش ساندنیستها از سال۱۹۷۹ تا ۱۹۹۰بمدت ۱۰سال فعال و بر سرکار بود و سپس در انتخابات از صحنه خارج شد. گرچه دانیل اورتگا رهبر جنبش در رژیم جدید چند دوره رئیسجمهور شد. جنبش ببرهای تامیل که از سال۱۹۷۶ بنیانگذاری شده بود، طولانی تراز بقیه به مدت ۲۶سال در نبرد بود و سپس سلاح را زمین گذاشت و متعاقباً مورد قتلعام خونین و تراژیک قرار گرفتند.
برگردیم به میهن خودمان جنبش سربداران خراسان که در حاکمیت منطقهای بودند تا آنجا که در اسناد تاریخی به یاد دارم عمرشان نهایت ۵۵سال به درازا کشید. جنبش سپید جامگان المقنع که در سال۱۶۱ هجری علیه المهدی خلیفه عباسی شکل گرفت عمرش کمتر از ۱۰سال بود. . جنبش بابک خرمدین در آذربایجان قیامی علیه خلیفه ستمگر عباسی به مدت ۲۰سال ۲۰۱ ه. ق/۸۱۶ م تا ۲۲۲ ه. ق /۸۳۷ م - دوام داشت.
برگردیم به تاریخ معاصرمیهنمان. انقلاب مشروطه که البته در یک سازش تاریخی گورزاد شده بود تنها ۱۴سال یعنی از۱۲۸۵ تا ۱۲۹۹ کودتای رضاخان دوام آورد.
عمر نهضت ملی ایران به رهبری پیشوای نهضت دکتر مصدق با گام بلند ملی کردن صنعت نفت، عملاً از سال۱۳۲۸ شروع و تا کودتای ۲۸مرداد ۱۳۳۲ بیشتر فرصت بقا پیدا نکرد. نهضت مقاومت ملی بعد از سال۳۲ هم بیشتر حضور سمبلیک داشت تا میرسیم به سالهای ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۱ دوران فضای نسبتاً باز سیاسی و فعالیت جبهه ملی و نهضت آزادی که نهایتاً آنها هم در سال۴۱ با دستگیری سران خود به پایان رسیدند و سرکوب ۱۵خرداد ۱۳۴۲نقطه پایان و بهگفته مجاهدین گورستان رفرمیسم بود.
پس راستی راز این ماندگاری زنده، شاداب و پیش رونده ۵۶ساله چیست؟ و آن را درکجا باید جستجو کرد؟
مسعود رجوی رهبر مقاومت به این سؤال اینگونه پاسخ میدهد: «واقعیت این است که از زمان مجاهدین که هر چه میکوبندش هر کی میکوبندش باز نابود شدنی نیست، واقعیت این است که گوئیا یک عنصر فناناپذیر همان عنصرِ ایدئولوژیک، درش باید باشد، که در برابرِ این همه بلایا و قضایا، نابود شدنی نیست، انگار که بیمه شده، اگر روی اصولمان استوار بمانیم، اگر به بهای اندک اصولمان را نفروشیم، از قضا تمامی این خونها، و این شهادتها، شعله را افزونتر خواهد کرد».
آری این عین واقعیت است؛ اما راستی این عنصر فناناپذیر چیست؟ من بر اساس مشاهدات و تجربه چندین دهه میگویم این عنصر عبارتست از ایدئولوژی یا همان تئوری راهنمای عمل که توسط صاحب و الگوی تمامعیار خودش در عمل مبارزاتی ماده شده، گامبهگام مدیریت شده، خطوط راهبردی و کاربردی از هم تفکیک و بازشناسی شده و قیمتش بیکران پرداخته شده است. اسمش مسعود رجوی راهبر تاریخی و آرمانی مجاهدین و مقاومت سرفراز ایران است. همان ناخدایی که در دریای خون در دل توفان پارو میزند و زورق مجاهد را از موجی به موج دیگر به سوی ساحل آزادی و تحقق سرنگونی رهنمون میشود.
اینجاست که دو نام با هم عجین و یکی میشود؛ کلمه مجاهد که در سیمای رجوی در عالیترین بلوغ و تجسم مادی خود ظاهرمیشود.
آری اینجاست که ۳۰هزار فقط بهخاطر یک نام، بر سر دار میروند و ۱۲۰هزار بر تخت شکنجه و تیرک اعدام بوسه میزنند. نام ممنوعهیی که شاه بنیانگذارانش را کشت و شیخ گامی فراتر از فرعون، بر ریشهکن کردن نسلشان فرمان داد. فرعون کودکان پسر از قوم بنی اسراییل را میکشت اما خمینی پسرودختر، کودک و بزرگ و پیر و جوانشان را پس از شکنجه از دم تیغ بگذرانید «سریعا دشمنان اسلام را نابود کنید».
آری این است راز ماندگاری