اینروزها همزمان با تقلای بچهٔ شاه و زینتالمجالس برای بهانحراف کشاندن قیام و دور کردن مردم از کف خیابان، شاهد آب افتادن دهان برخی از مهرههای باند ورشکستهٔ اصلاحات قلابی هستیم. آنها گمان میکنند طرح مسائلی مانند مذاکره با عربستان از سوی باند غالب میتواند زمینهساز بازگشت آنها به حاکمیت باشد و سهمی از قدرت را نصیبشان سازد اما گویی یادشان رفته است که جامعه در قیام دی ۹۶ از هر نوع تصور اصلاح این رژیم عبور کرد. انگار فراموش کردهاند که برای خامنهای در وانفسای سرنگونی دیگر صرف نمیکند آنان را به بازی بگیرد.
نگرانی اصلی اصلاحطلبان قلابی، پیشرفت خط براندازی در جامعهٔ ایران و سرنگونی زود هنگام تمامیت فاشیسم دینی است. اقبال جامعه به آلترناتیو دموکراتیک و مجاهدین از دید آنها پنهان نیست؛ از این رو فوبیای خود نسبت به سرنوشت محتوم نظام را بهصورتهای مختلف بروز میدهند.
در این میان برخی با آن که «استراتژی غلط و عملکرد غیردموکراتیک» خامنهای را «موجب انباشت مشکلات» میداند اما راه چاره را در سرابی به نام «تغییر قانون اساسی» جستوجو میکند.
صادق زیباکلام نیز در مناظره با یکی از چماقداران باند غالب میگوید:
«شما یکبار یک عمل نشان بده که در این ۴۴سال که رهبر خواسته باشد انجام بدهد، مقام معظم رهبری خواسته باشد انجام بدهد، بگوید من میخواهم اینکار را انجام بدهم. من میخواهم این سیاست را اعمال بکنم ولی قانون جلوی مرا گرفته است. شاه هم همین جوری بود. شاه هم هر کاری که دلش میخواست هر کاری که فکر میکرد درست است، انجام میداد رهبری و حکومت هم هر کاری که میخواهد انجام میدهد. ما انقلاب کردیم که حکومت هر کاری که دلش میخواهد نتواند انجام بدهد که حکومت کارهایی را بتواند انجام بدهد که طبق قانون میتواند انجام بدهد. ما واسه چی انقلاب کردیم. واسه این انقلاب کردیم که حکومت وقتی سیاستی را اعمال کرد، وقتی تصمیمی را گرفت به مجلس پاسخگو باشد چه پاسخگویی وجود دارد؟» (یوتیوب زیبا کلام. ۵فروردین ۱۴۰۲)
اما همین تئوریسین اصلاحاتچی همین که کار به براندازی فاشیسم دینی و رهبر خودکامهٔ بدتر از شاه آن میرسد، با نگرانی میگوید:
«امیدوارم کار به آنجا نکشد بهقول دکتر رنانی یک انقلاب از پایین یک انفجار از پایین... من معتقدم که براندازی ما را آنجوری نیست که ما در حقیقت را رستگار بکند. من معتقدم براندازی ما را از چاله در میآورد با سر میاندازد توی چاه. من معتقدم راه پیشرفت درس گرفتن از مشروطه تا به الآن هستش و آن هم تقویت بنیانهای دموکراتیک در جامعه ایران هستش» (همان منبع).
در این نقطه است که میتوان بهروشنی ماهیت آنها را دریافت؛ ماهیتی که جز در خدمت ابقای فاشیسم و تیرهروزی این خلق نیست.
اصطلاحطلبان قلابی در منتهای رانده شدگی از قدرت و سپری شدن تاریخ مصرفشان، همسو با بچهٔ شاه و زینتالمجالس همراهش میتوانند یکی در داخل و دیگری در خارج از ایران، براندازی و نیروی برانداز اصلی (مجاهدین و کانونهای شورشی) را طرد و شیطانسازی کنند اما چیزی در سپهر سیاسی ایران ورق خورده است. این واقعیت را از زبان یک مهرهٔ اصلاحطلب بشنویم:
«مردم ما دیگر اعتمادی به صاحب منصبانشان در ادارهٔ امور ندارند. بحران اعتماد. هر چیزی را بیرونیها بگویند، مردم قبول میکنند، هر چیزی را داخل بگویند، قبول نمیکنند... توی این تحولات اخیر، در ادامه اون مشروعیت زدایی ساختار سیاسی کشور، اتفاقی که افتاده این است که حتی حاکمیت بخواهد از ما [اصلاحطلبان] و ما هم بخواهیم کمکش کنیم، نمیتوانیم کمکش بکنیم؛ چون ما همه دیسفانکشین شدیم ما همه همه کارکردهایمان از دست (دادهایم) و این خودش یک خطر دیگر است» (فیاض زاهد. دیدارنیوز. ۷فروردین ۱۴۰۲).
منظورش بهصورت رک و صریح این است که جامعهٔ در حال قیام ایران از اصلاحات قلابی نیز عبور کرده است و این باند مغبون حتی اگر خامنهای نیز بخواهند نمیتواند از سقوط تمامیت نظام مانع شود.
***
آری، اکنون جامعه بهجز براندازی به راهبرد دیگری نمیاندیشد. جوانان قیامآفرین امروزه با تأسی از کانونهای شورشی و مقاومتی با سابقهٔ ۴دهه پرداخت قیمت به نقطهای رسیدهاند که حاضر هستند برای برافکندن این حکومت بهای تام و تمام آن را بپردازند. آنها را نمیشود با اعدام و زندان و شکنجه و شلیک ساچمه در خیابانها متوقف کرد؛ زیرا بارها از مرگ خود عبور کردهاند:
«وقتی اینها [قیامآفرینان] را بازجویی میکردیم میگفتیم این کار شما براندازی است. میگفتند خب چی هست براندازی آخرش؟ میگفتیم اعدام میشی! بعضی از اینها گفتند، خب من شنیدم این را توی گزارش رسمی، توی جلسات که بعضی از این جوانها گفتند من سه بار خودکشی کردم، چیزی برای از دستدادن ندارم، چه آیندهای برای من ترسیم کردید؟!» (همان منبع)