در نظامی که سهم زنان تحقیر و زنجیر و بیعدالتیست، زنان بیپرست در دهلیز مرگ و سلسلهٔ قوانین زنستیز خرد میشوند؛ زنانی که بخشی از طریق کارگری و دستفروشی و بخشی با تفکیک زبالهها خود را زنده نگهداشتند.
یک مادر هموطن: «بچههای من تا صبح تنها، منو بردن قاطی یه عالمه معتاد خراب... میگم من اعتیاد ندارم میگن اعتیاد نداشته باشی تو چهاراه چی میخوای».
در سایر کشورها سازمانهای امور اجتماعی با پرداخت حقوق ماهانه، معیشت این قشر آسیبپذیر را تأمین میکنند، اما در ایران وضعیت زنان بیسرپرست آنقدر تأسفبار است که صدای روزنامههای حکومتی هم درآمده.
روزنامه جوان ۸اردیبهشت ۹۹: «بسیاری از نهادهای تخصصی حوزه زنان هیچ درکی از مسأله زنان سرپرست خانوار ندارند. آمار رسمی میگوید ۳میلیون و ۶۰۰هزار نفر هستند، اما بعید نیست اینجا هم آمار غیررسمی وجود داشته باشد؛ آماری که همیشه از آمارهای رسمی بیشتر است».
اقتصاد آنلاین ۴اردیبهشت: «در رٍنج سنی ۱۸ تا ۶۰سال در جامعه حضور دارند. غالباً این افراد در بخش خاکستری اقتصاد کشور یعنی بخشهای غیررسمی فعالیت میکنند».
جهان صنعت ۲۵فروردین ۹۹: «در حال حاضر بحران گسترش ویروس کرونا، زنان سرپرست خانوار و دیگر اقشار آسیبپذیر جامعه را سرگردان بین «جان و نان» کرده است».
یک خانم هموطن: «میگن دستفروشی با گدایی هیچ فرقی نمیکنه اگه فرقی نکنه من که دستم شکسته است دیوانه که نیستم بیام اینجا دستمال رو با دست شکستهام بردارم هر ۲تا دستمال ۱۰۰۰تومن داره فکر کنه من چند تا دستمال میفروشم»؟
اختصاص بیش از ۲هزار میلیارد تومان بودجه برای نهادهای حوزه تنپرور علمیه و میلیاردها تومان برای سرکوب زنان آن روی سکه جمعآوری غذا توسط زنان بیسرپرست از میان سطلهای زباله است. جنایتی که با سرنگونی نظام زنستیز بهدست جوانان و مردان و زنان شورشی پایان مییابد.