دریغ است ایران که ویران شود
هر کدام از ما بهعنوان یک ایرانی به میهن خود عشق میورژیم. مجد و سعادت آن تمام هم و غم ماست. در سیاهترین ادوار تاریخی، نیاکان ما این عشق بزرگ را پاس داشتهاند و نسل به نسل به ما رساندهاند. روزگارانی بود از ایران جز نامی بر جا نمانده بود، جغرافیای آن در معرض ترکتازی و ایلغار قرار داشت و زبان و فرهنگش بهشدت تهدید میشد. جانهای شیفتهٔ بسیاری خود را نثار کردند تا این سرزمین پابرجا بماند. میلیونها ایرانی در تاریخ پر فراز و نشیب آن بیگمان این سرودهٔ فرودسی پاکزاد را شنیده یا خواندهاند.
چو ایران نباشد تن من مباد
بدین بوم و بر زنده یک تن مباد
بیا تا همه تن به کشتن دهیم
مبادا که کشور به دشمن دهیم
نجات ایران از تبدیل شدن به «زمین سوخته»
نسلهای پیشین با فراز و فرودها و آزمایشهای گوناگون گذشتهاند و اکنون بخشی از حافظهٔ تاریخی سرزمین ما هستند.
آنچه آخوندها بر سر ایران آورده و در حال آوردن هستند، بیکم و کاست یک اشغالگری است؛ بسا بدتر از اشغالگری خارجی. استراتژی آنها برای حفظ حاکمیت قرونوسطایی ولایت فقیه، دوشیدن و مکیدن ایران تا آخرین منابع و ثروتهای آن از بین بردن تکتک ایرانیان است. آنها میخواهند تا وقتی که هستند سرزمین ما را به سوخت باری برای آتش فتنه افروزیهای خود تبدیل کنند و وقتی ناچار شدند گورشان را گم کنند، از ایران یک «زمین سوخته» بر جای بگذارند. برای آنها یک چیز و فقط یک چیز اهمیت دارد و اوجب واجبات آنهاست. نظام ولایت فقیه و ولایت خامنهای.
سکوت یا اعتراض، تندادن یا برآشفتن؟
خامنهای و آخوندهای عمامهدرشت و انگلصفت مجیزگوی او میخواهند برای حفظ نظام ایران را ویران کنند. آنها در این خواسته شیطانی تردید ندارند و تا لحظهٔ سرنگونی به حراج ایران ادامه خواهند داد.
امروز وقتی ما بهعنوان فرزندان نسلهای پیشین ایران تاریخ را ورق میزنیم و میخوانیم که فقط در عهدنامهٔ ترکمانچای و گلستان ۲۵۰هزار متر مربع از ایران جدا شد، دچار شگفتی میشویم ولی به همان میزان مفتخر هستیم که در تاریخ ما بودند کسانی که در برابر استبداد و ارتجاع و ایرانفروشی و خیانت به منافع ملی ایستادند. اگر چه در زمانهٔ خود مارک خرابکار، عامل اجنبی خوردند و سرهای آنها دارها را سربلند کرد. امروز ما نوادگان تاریخی آنها هستیم.
تاریخ موشکاف است و از برابر وقایع نخواهد گذشت. گذری بر یک فراز از سخنرانیهای ۴۱سال پیش مسعود رجوی نشان میدهد که چگونه بهرغم خیانت و وطنفروشی، سردارانی مانند میرزا کوچکخان و دکتر حشمت بودند که شرف ملی و میهنی این مرز و بوم را نگاهبانی کردهاند.
«... مگر یادتان رفته چطور دکتر حشمت بدون اینکه ذرهایی رعب و هراس به خودش راه بده شنل را، عینک سفید را و کلاه را برداشت و با آرامش به آنهایی که در اطرافش ایستاده بودند داد و خودش طناب دار را به گردن انداخت. این وجدان ملی ایران است. این شرف ملی گیلان است. شرفی که با هیچ قدرتی خدشهدار نخواهد شد سلام بر دکتر حشمت» (از سخنرانی مسعود رجوی در میتینگ رشت. ۱۴اسفند۵۸).
تاریخ را ما باید بنویسیم
خامنهای و آخوندهای حرام لقمه میخواهند کسی در برابر ایلغار ارتجاعی آنها قیام نکند. میخواهند هیچکس ایرانفروشی آنها را به رخ نکشد و در مورد آن به افشاگری نپردازد؛ از این رو پیشاپیش در مورد مجاهدین و اشرف۳ در آلبانی به شیطانسازی میپردازند تا بهزعم خود صورت مسألهٔ اعتراض به این اقدام وطنفروشانه را از روی میز جمع کنند و در خفا و سکوت خیانت خود را پیش ببرند.
«هزاران نفر ارتش سایبری مجاهدین در آلبانی در فضای مجازی علیه سند جامع همکاری با چین تبلیغات میکنند... یک عده در داخل کشور هم حرفهای آنها را تکرار میکنند و در برخی از رسانهها مطرح میشود که ایران را فروختند!» (تلویزیون حکومتی. ۸فروردین۱۴۰۰).
البته که تبلیغ میکنند. البته که دنیایی را بر سرتان خراب میکنند. مگر قرار است شاهد یک خیانت تاریخی به نسلهای کنونی و آینده ایران باشند و دم برنیاورند. نه، هرگز.
بیتردید هر ایرانی شرافتمند پای در جای پای آنان خواهد نهاد. این ضرورت انکارناپذیر است. یک وظیفهٔ ملی و میهنی است.
آنها شهرها را
سکوت گورستان میخواهند
ما شهرها را تکاندهایم
تا بگوییم ارتعاش عصبهای توفانی خلق
تاریخ را مینویسد
فریاد زدن، برآشفتن، کوچهها و خیابانها را به رنگ شورش درآوردن و تمام ایران را به اعتراض و حرکت برانگیختن و در نهایت، سرنگونی دستاربندان ایرانفروش رسالتی است که هر ایرانی شرافتمندی خود را موظف به آن میداند
آری تاریخ را ما مینویسیم، نه آزادیکشان، نه مرتجعان، نه شاه و شیخ و نه ایرانفروشان.