وقتی خامنهای، جلاد۶۷ را بر مسند ریاستجمهوری نظام گماشت، رهبر مقاومت، مسعود رجوی در پیامی آن را «نقطهٔ عطف و تغییر ریل در قطار ولایت» نامید (۱۲مرداد۱۴۰۰).
در بعد داخلی روند رو بهافزایش خیزشها و قیامها و همهگیر شدن شعار «مرگ بر رئیسی» این واقعیت را بهخوبی نشان داد. در بعد بینالمللی هم خامنهای تصمیم خود را برای بهدست آوردن بمب اتمی گرفته بود. البته تلاش داشت در بستر سیاست مماشات، با بازی موش و گربه با آژانس و کشورهای غربی، امتیازهایی نظیر حذف نام سپاه پاسداران از لیست تروریستی را بهدست آورد.
اما بهخاطر افشاگریها و بردارهای فشار بر سیاست مماشات، روند قضایا بهگونهیی شد که پس از یکسال و نیم، در خرداد۱۴۰۱ آژانس قطعنامه علیه رژیم را تصویب کرد. خامنهای در مقابل راه تشدید اقدامات اتمی و اقدمات تروریستی را برای گرفتن باج از طرف غربی در پیش گرفت. شماری از دوربینهای آژانس را خاموش و اعلام کرد سانتریفوژها قویتری را نصب و غنیسازی را با شدت بیشتر ادامه میدهد.
خامنهای میداند چنین رویهای بهمعنای افزایش فشارهای بینالمللی، خفگی بیشتر اقتصادی و انزوای مرگبار بیشتر است. اما در ترازوی بحرانها سبک و سنگین کرده و از آنجا که بحران اصلی و خطر عاجلش قیام و سرنگونی است، تنها راه مهار خیزشها و قیامها را افزایش توان سرکوب میداند. برای دستیابی بهاین منظور نیز باید تا جایی که زورش میرسد، شکافهای درون نظامش را ببندد. یکی از جدیترین شکافها طی سالیان گذشته شکاف بر سر برجام و تحریمهای خفهکننده است. این شکاف حتی از تعارض میان باند روحانی و خامنهای فراتر رفته و طی چند ماه گذشته در باند خود خامنهای و مجلس یکدست شدهٔ ارتجاع هم بارز شده است. تا جایی که وقتی امیر عبداللهیان وزیر خارجهٔ منصوب خامنهای گفت: «فرماندهان سپاه بهمن گفتهاند که اگر مذاکرات بهجایی رسید که مسألهٔ سپاه مانع توافق بود، سختگیری نکنید» و این را «ایثار» نامید، شریعتمداری و کیهان خامنهای با تیغکشی پاسخ دادند: شما (امیر عبداللهیان) «تسلیم را بهخطا ایثار نامیدهاید و بدتر اینکه این تسلیم را بهفرماندهان سپاه نسبت دادهاید» (فروردین۱۴۰۱).
خامنهای میداند سرکوب برآمده از این دستگاه پر شکاف برای مهار جامعهیی که هر روز بر شدت وضعیت انفجاری آن افزوده میشود، بسیار ناکافی است. و تصمیم او برای انقباض بیشتر و بستن راه نظارت آژانس برای نظامش بسیار خطرناک است. البته در این زمینه پشتش به مماشات غرب هم گرم است که میتواند فرصت بخرد. اما مشکلش اینجاست که مخالفتهای بزرگ با امتیازدهی غرب بهرژیم، چه از طرف کشورهای منطقه و چه از داخل ساختار سیاسی آمریکا میدان عمل مماشات را بسیار محدود کرده است. بهویژه فعالیتهای مقاومت ایران که بر محدودیتها برای مماشات با رژیم را بسیار افزوده است.
از طرفی خامنهای با خفگی اقتصادی چه کند؟
خلیفهٔ ارتجاع راه را دست کردن بیشتر در جیب مردم و غارت آخرین داشتههای آنها میداند. همان سیاستی که اسم آن را «اقتصاد مقاومتی» و استفاده از «ظرفیتهای داخلی» مینامد. بیجهت نیست که با آوردن رئیسی دستور حذف ارز ترجیحی را هم صادر کرد تا با گران شدن چندین برابر همهٔ کالاها سفرههای مردم را در جیب نظام بتکاند. اما تناقضش این است که با این کار بر شدت خطر انفجار جامعهٔ عاصی میافزاید.
بهخاطر همین تناقضات و بنبستها هم هست که رهبر مقاومت در همان پیام دربارهٔ آوردن رئیسی، وارد شدن خامنهای در مسیر انقباض را «سراشیب سقوط و سرنگونی سلطنت دینی» مینامد (۱۲مرداد۱۴۰۰).