انعکاسات و بازتاب گستردهٔ درگذشت هنرمند محبوب ایران خانم مرجان در بین جوامع گوناگون ایرانیان، برای نظام آخوندها بدل به یک بحران شده است. واکنشهای این رژیم اگر چه هیستریک و تهدید کننده مینماید، اما بیش از همیشه نشان از درماندگی و قفل بودن اجتماعی آن دارد. شوک سیاسی حمایت و همبستگی گسترده با مرجان در داخل و خارج ایران، تمامیت نظام آخوندها را درنوردیده است. سپاه پاسدارن اطلاعیهٔ میانتهیِ تهدید حمایتکنندگان را صادر میکند. کیهان فاشیست شریعتمداری دست به عقدهگشایی زده و مثل همیشه با لمپنیسم نهادینه شده در فرهنگ و ادبیاتش، افسار پاره میکند. رژیم آنقدر هول شده و در مقابل موجاموج حمایت از مرجان، شرایط را باخته که وزارت اطلاعات و دستگاه تبلیغاتش دست به احمقانهترین واکنش زده و یک صفحهٔ نشریهٔ جعلی مجاهد را منتشر میکند که از سر و رویش فرهنگ مبتذل و چماقدارنهٔ خاصالخاص مرتجعین حاکم میبارد.
اکنون این مرجان است که با خاطره و یادبودش هم در جنگ با تمامیت نظام ولایت فقیه و روشنگری و برانگیختگی مردمی و اجتماعی است. اکنون این صبر و شکیبایی او در پیمودن مسیر مبارزه و پایداریاش در بطن یک مقاومت تاریخی است که حتی در نبود فیزیکیاش هم گل میدهد و مژده میدهد و همبستگی ملی میآفریند. اکنون این نوای هُزاران ۴۰سال ایستادگی برای آزادی است که «در جفای خار هجران»، صبر و شکیبایی عاشقانه پیشه کرد. اکنون این پاسخ ایران است که «باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش ــ در جفای خار هجران صبر بلبل بایدش (حافظ)».
بهراستی این موج حمایت و همبستگی اجتماعی و فرهنگی با مرجان و از آن طرف واکنش میانتهی با ظاهری تهدیدکننده، گویای چه واقعیتی در شرایط کنونی جامعهٔ ما است؟ این مختصات مهم را میتوان در محورهای زیر تعریف نمود:
۱ ـ این بازتاب و موج گستردهٔ سیاسی و فرهنگی و اجتماعی آن، نشان از انرژی و پتانسیل نهفته در بطن جامعهیی دارد که از تمامیت نظام ولایت فقیه عبور نموده است.
۲ ـ این همبستگی با مرجان نمیتواند جدای از یک واقعیت سیاسی بین مردم و حاکمیت آخوندی باشد. این واقعیت، شرایط خاص ایران پس از قیامهای آبان و دی۹۸ است. بنابراین دور از واقعیت نخواهد بود اگر نتیجه بگیریم که واکنش فرهنگی و اجتماعی نسبت به فقدان دریغانگیز مرجان، آن روی سکهٔ سلسله قیامها علیه رژیم آخوندی و همسویان فکری و عملیاش است.
۳ ـ چنین بازتاب و برانگیختگی، بهوضوح نشان میدهد بهای سنگینی که زن هنرمند ایرانی در مبارزه با آخوندها پرداخته است، چه میزان آگاهی پراکنده و چه احترام و تقدیر اجتماعی را ذخیره نموده که ناگهان چنین ظهور انفجاری مییابد.
۴ ـ این سطح از واکنش اجتماعی در داخل و خارج ایران، آدرس میدهد که شرایط علیه رژیم بهطور مطلق با یک سال گذشته هم قابل قیاس نیست. بهطور خاص واکنش هیستریک نظام آخوندی میگوید همهٔ عوامل فرهنگی و تحولات سیاسی و اجتماعی دارند تعمیق تضاد بین جامعه با حاکمیت را بیشتر و کیفیتر میکنند.
۵ ـ طیف بازتابها در قبال درگذشت ناگهانی هنرمندی محبوب و مبارز، همچون رنگینکمانی از آراء مردمانی است که به اصالت پایداری و شکیبایی پرشکوه ۴۰ برای آزادی در مقابل سلطهٔ اهریمنیِ شیطانساز فقاهتی، رأی میدهند.
۶ ـ رژیم آخوندی که تنها سرمایهاش دستگاه عریض و طویل سرکوب و جنایت بوده، همواره حساب کرده که همه را به گروگان گرفته است. این گروگانگیری اجتماعی برای حفظ نظام را هم بهطور خاص با این هدف دنبال کرده که بین مقاومت سازمانیافتهٔ پیشتاز و جامعه، فاصله ایجاد کند. موج حمایت و همبستگی با مرجان بهعنوان عضو شناختهشده و مشهور این مقاومت، تمام دستگاه گروگانگیری اجتماعی آخوندی را بههم ریخت و این تور توهم را پاره نمود. تمام واکنشهای هیستریک و احمقانهٔ دستگاه تبلیغاتی آخوندی از پاره شدن همین تور توسط ایرانیان و چشمانداز آینده آن است.
۷ ـ یکبار دیگر درصد بسیار بالایی از جامعهٔ ایران گواهی داد که این مردم با اصالتهای فرهنگی، ملی و هنریشان پیوند دارند و هیچ دیکتاتوری نمیتواند این پیوندها و رابطهها را قطع کند. رژیم آخوندی هر چه طی این سالیان تلاش کرد تا با مجیزگویان و اجیرشدگان دیکتاتور تحت عنوان سرقتشدهٔ هنرمند، اذهان را مشوش کرده و ساحت هنر مردمی و اصیل ایران را لکهدار کند، اما حمایت و همبستگی طیفهای گوناگون مردم با مرجان و آقای فریدون ژورک، تمام بساط ضد آزادی، ضدایرانی و ضدفرهنگی حاکمیت و دولت ولایت فقیه را برهم زد.
اکنون این مرجان و ارزشهای انسانی، فرهنگی، ملی و مبارزاتی بهجای نهاده از او است که با آرزوها و امیدها و قیامهای یک جامعه آمیخته گشته و در پهنهٔ ایرانزمین و در وجدان بیدار ایرانیان در کار تداوم نبرد برای سرنگونی تمامیت آپارتاید سیاسی ـ مذهبی ـ جنسیتی ولایت فقیه است.