728 x 90

پروفسور قریب: راه بازگشت نخبگان؛ «جمهوری دموکراتیک، سکولار و صلح‌آمیز»

پروفسور مرتضی قریب
پروفسور مرتضی قریب

رابطه‌ی میان علم و سیاست، رابطه‌یی یک‌طرفه نیست؛ بلکه پیوندی تنگاتنگ، اثرگذار و در عین‌حال گاهی تعارض‌آمیز است. تاریخ علوم و سیاست نشان می‌دهد که شکوفایی دانش، تنها در سایه‌ی ثبات سیاسی و آزادی‌های بنیادین امکان‌پذیر است؛ همان‌گونه که پیشرفت‌های علمی نیز به نوبه‌ی خود می‌تواند موتور محرک تحول سیاسی و اجتماعی شود. هر جا که قدرت سیاسی از عقلانیت علمی بهره گرفته، رشد و توسعه رخ داده، و هر زمان که سیاست به دشمن علم بدل شده، جامعه به سراشیبی زوال افتاده است.

 

سخنرانی پروفسور مرتضی قریب در کنوانسیون ایران آزاد ــ ۲۰۲۵ در واشنگتن، نمونه‌یی روشن و دقیق از این رابطه‌ی متقابل است؛ میانبری مفید برای فهم این‌که چگونه یک نظام سیاسی می‌تواند جریان علم را بالنده کند یا برعکس، آن را فرسوده و منهدم سازد. گزارش او نه‌فقط تحلیل یک استاد برجسته‌ی علوم مهندسی است، بلکه سندی دردناک از تلاقیِ سیاست استبدادی با سرنوشت علمیِ یک ملت محسوب می‌شود.

 

مطابق آمارهای رسمی مرکز آمار ایران، کشور ما یکی از بحرانی‌ترین نقاط جهان در زمینه‌ی «فرار مغزها» است؛ فرایندی که نام دقیق‌ترش «کوچ اجباری نخبگان» است. میلیون‌ها ایرانیِ متخصص و دانش‌آموخته در دهه‌های اخیر کشور را ترک کرده‌اند، زیرا سیاست حاکم نه‌تنها به نیازهای جامعه بی‌اعتناست، بلکه با اتکاء به ایدئولوژی فناتیک و قرون وسطایی خود، حضور و نقش‌آفرینی نیروهای متخصص را تهدیدی برای بقای خویش می‌بیند.

 

پروفسور قریب با استناد به داده‌ها و تجربه‌ی مستقیم خود، پرده از عمق این بحران برمی‌دارد. او نشان می‌دهد که نابسامانی‌های گسترده‌ی اقتصادی، معیشتی و حتی فروپاشی زیرساخت‌های علمی، محصول سیاست‌هایی است که نه از عقلانیت کارشناسی، بلکه از منطق سرکوب و انحصار قدرت سرچشمه می‌گیرند. مدیریت حاکمیت ایران، به‌جای آن‌که برای پاسخ‌گویی به نیازهای اجتماعی برنامه‌ریزی کند، همه‌چیز ــ از دانشگاه تا نظام سلامت ــ را در خدمت حفظ خود و تحمیل ایدئولوژی‌اش قرار داده است.

 

در بخشی از سخنانش، پروفسور قریب جمله‌ای کلیدی بیان می‌کند که لب رابطه‌ی علم و سیاست را آشکار می‌سازد:

«نوآوری و خلاقیت نمی‌تواند در جامعه‌یی که اجازه تفکر آزاد نمی‌دهد، بارور شود.»

این گزاره، چکیده‌ی تجربه‌ی ملت‌هایی است که یا اوج گرفته‌اند، یا در نتیجه‌ی سیاست‌های ضددانش، فروریخته‌اند. پروفسور قریب در کانون سخنان‌شان تأکید می‌کنند که خلاقیت به محیطی نیاز دارد که پرسش‌گری جرم نباشد، نسل جوان بتواند بی‌هراس کنکاش کند و برای مسائل جامعه راه‌حل بیابد؛ اما سیاست حاکم در ایران نه‌تنها چنین بسترهایی را فراهم نکرده، بلکه ساختارهای علمی را به قلمرو کنترل امنیتی بدل کرده است.

 

پروفسور قریب همچنین به آمارهایی اشاره می‌کند که در ظاهر شگفت‌انگیز، اما درواقع زنگ خطر فروپاشی زیرساخت‌های علمی کشور است:

«تعداد پزشکان ایرانی‌الاصل در کانادا بیشتر از ایران است؛ ده درصد از رؤسای دانشکده‌های مهندسی برق در آمریکا ایرانی‌الاصل‌اند؛ و ایران در میان سه کشور برتر جهان از نظر ضریب هوشی قرار دارد، اما این ظرفیت عظیم هرگز مجال بروز در وطن نیافته است.» پرسش او ساده اما سنگین است: «چطور نتوانستند این کار را در ایران انجام دهند؟»

 

پاسخ روشن است: نبود آزادی.

هر جامعه‌یی که تفکر آزاد و پرسشگری را مجازات کند، استعدادها را به حاشیه می‌راند؛ و هر حکومتی که از مردمِ متخصص خود هراس داشته باشد، ناگزیر آنان را به بیرون از مرزها سوق می‌دهد. بنابراین، رابطه‌ی علم و سیاست در ایران امروز رابطه‌ی «سرکوب» و «فرار» است؛ نه «حمایت» و «پیشرفت».

 

پروفسور قریب نتیجه می‌گیرد که شرط لازم برای بازگرداندن استعدادهای ایرانی و احیای زیرساخت‌های علمی کشور، «استقرار یک جمهوری دموکراتیک، سکولار و صلح‌آمیز» است. تنها در چنین ساختاری است که علم می‌تواند آزادانه رشد کند و سیاست نیز از عقلانیت و تخصص تغذیه شود.

 

سخنان توصیفیِ پروفسور قریب درباره‌ی سرنوشت دردناک علم در ایران اشغال‌شده، اثبات می‌کنند که علم بدون آزادی، پژمرده می‌شود، و سیاست بدون علم، به خودکامگی و بحران می‌انجامد. آینده‌ی ایران در گرو آشتی این دو با یکدیگر است. و این ممکن نیست، تا اصلی‌ترین مانع این دو ــ که حاکمیت سیاسی است ــ از سر راه برداشته شود.

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/98613d57-ff25-496f-926e-ab9d2bd2f671"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات