دیکتاتورها تباری یگانه با یک نبوغ مشترک دارند: راهبرد مداوم جنایت برای مستقر بودن و مسلط ماندن. از هون تا چنگیز، از هیتلر تا خمینی و خامنهای، یک تبار با دنبالههای مشترک و سیاست مشترک بودهاند و هستند.
اگر آدمکشان نازی در اردوگاههای مرگ با سوزاندن زندانیان، روغن برای کارخانههای صابونسازی آلمان استخراج میکردند، خامنهای با گذاشتن پا روی پدال اعدام، میخواهد رعب و سکوت برای حفاظت از انزوای مرگبار نظام استخراج کند. خامنهای پیام انزوای نظام را دریافت کرده است و خوب میداند که تمام قلکهای حاکمیت در منظر سیاسی و اجتماعیِ جامعهٔ ایران، شکستهاند.
خامنهای با سریال اعدام، میخواهد ارتجاع ولایی ــ آخوندی را از محاصره توسط مردم ایران بیرون بیاورد. این درست همان محاسبات ابلهانهیی است که دیکتاتورها در چنین مرحلهیی به آن پناه میبرند. بلاهت از این منظر است که سریال اعدام، یعنی پمپاژ خشم و انتقام به قلب و ذهن و ضمیر جامعه. اشتباه محاسبه در این است که طرف اعدام در سال ۱۴۰۲ کل جامعهٔ ایران است. این روزها شاهدیم که حتا درونیهای نظام هم از موج اعدامها به فغان آمدهاند؛ با این حال خامنهای کوتاه نمیآید؛ چون اعدامها، زندگینامهٔ خامنهای را کامل میکنند.
آدمکش بالفطره، به مرحلهیی میرسد که دیگر هیچ تصور و تخیل انسانی و درکی از مفهوم زندگی ندارد. این پدیدههای عجین با جوهر و گوهر آدمی، هرگز سراغ میرغضب ملبس به ولیفقیه نمیروند. این جوهر و گوهر انسانیت صفکشیده مقابل تمامیت نظام ولایت فقیه است که رأس و ذیل آن را به انزوا کشانده است.
از منظر سیاسی، هنگامهیی که تضاد آشتیناپذیر بین اکثریت یک جامعه با حاکمیت، به مرحلهٔ بازگشتناپذیری و بلوغ مرزبندیها میرسد، چشمانداز پیش رو فقط تعیینتکلیف نهاییِ تضاد آشتیناپذیر است. از اینرو خامنهای در سایهٔ جنگافروزی برونمرزی و در وحشت از گر گرفتن شعلهٔ در تقدیر قیام و شورش، تداوم اعدامهای جنایتکارانه و فراقضایی توسط قضاییه تحتامرش را تجویز میکند.
خامنهای حتا بر سر نمایش انتخابات حکومتی هم یکقدم نمیتواند مانور بدهد. برای ولیفقیه و بازوها و تمامیت نظام ولایی ــ آخوندی، فقط «کسب و کار مرگ» باقی مانده است. توسل به حداکثر جنایت، تنها تصوریست که برای ولیفقیه و کارگزاران قضایی و سیاسیِ نظام ممکن شده است.
پا پس نکشیدن زندانیان سیاسی از مسیر پرافتخار مبارزه برای سرنگونی تمامیت ناجمهوری ولایی ــ آخوندی، هراس و کابوس مدام چنین دستگاهیست. جنون پناه بردن به اعدام، از شکست نظام در برابر ارادههای میلیونیِ نافی آن ناشی میشود. اینگونه است که رأس و ذیل نظام با هر اعدام در چنین مرحلهیی، دارند به پای خودشان شلیک میکنند.
صفحات اینترنتی مملو از اتحاد سراسری ایرانیان علیه اعدام زندانیان توسط جانیان بالفطرهٔ قسم خورده به ولایت فقیه است. این صفحات مملو از گرامیداشت عاشقانهٔ تکتک قربانیان اعدام است. آیا از این واضحتر میتوان پیام به خامنهای داد که یک میهن با عشق به شقایقها و شهیداناش مقابل جلادان نانخور نظام، صف کشیده است؟
پیامهای کوتاه و غرورانگیز زندانیان به خانوادهایشان قبل از اعدام، برگی دیگر از فراخوان ملی در برابر ترفند بزدلانه و ضدبشریِ توسل به اعدامهای فراقضایی و فراقانونی و نیز تودهنیِ اجتماعی به اعترافهای پیاپیِ ولیفقیه است که: «مرگ، کسب کار من است»!