728 x 90

ایران امروز، مجاهدین خلق و سخن با نسل‌های مشتاق آزادی

جوانان و نسل‌های مشتاق آزادی...
جوانان و نسل‌های مشتاق آزادی...

سریال واکنش‌های کم‌نظیر

در سه هفتهٔ پایانیِ خرداد و هفتهٔ اول تیر ۱۴۰۱، واکنش‌های کارگزاران گوناگون حاکمیت ولایت فقیه پیرامون مجاهدین خلق، بخشی قابل توجه از رویدادهای روزانهٔ ایران شده است. در بیش از سه دههٔ اخیر، چنین سریال واکنش‌ها از جانب کارگزاران جمهوری اسلامی آخوندی و حتی برخی اصلاح‌طلبان گراییده به سلطنت‌طلبی، کم‌نظیر بوده است.

 

مسیر بایکوت مجاهدین تا شیطان‌سازی

لازم به‌یادآوری است که طبق سیاست تبلیغاتیِ دیکته‌شده رفسنجانی و وزارت اطلاعات نظام ملایان، قرار بر این بوده که مجاهدین در بایکوت کامل خبری و رسانه‌یی باشند تا به‌قول خودشان، مردم ایران آنان را فراموش کنند و نسل‌های پس از دههٔ ۶۰ هم هیچ آشنایی و شناختی در مورد آنان نداشته باشند! این سیاست تا قیام ۸۸ از جانب وزارت اطلاعات و سازمان تبلیغات اسلامی رژیم با تمام قوا اعمال می‌شده است. به موازات این بایکوت خبری و رسانه‌یی مجاهدین، پروپاگاند شیطان‌سازی و جعل علیه مجاهدین از ۸۸ به بعد با شدت و حدت حیرت‌انگیز و با صرف میلیون‌ها دلار و تومان با توسل به فیلم سینمایی، انتشار صدها کتاب و دهها نمایشگاه و سریال تلویزیونی و گفتارها و مقاله‌ها ادامه یافت.

 

دههٔ ۹۰؛ چند اتفاق مهم و موازی

در نیمهٔ دوم دههٔ ۹۰ چند اتفاق مهم، به موازات هم روی دادند. مجاهدین خلق از عراق به آلبانی هجرت کردند. قیام دی ۹۶ مهر پایان بر پروژهٔ فریب و نیرنگ اصلاحات قلابی گذاشت. بسیاری از محدودیتها علیه مجاهدین که بر اثر برچسب تروریستی ـ بخشی از همان شیطان‌سازی علیه مجاهدین ـ از میان برداشته شد. مجاهدین توانستند فعالیت گستردهٔ دیپلماسی‌شان را به‌موازات فعالیت در ارتباط با جامعهٔ ایران علیه رژیم ملایان گسترش بدهند. بار دیگر مجاهدین با توانمندی تشکیلاتی‌شان، در صحنهٔ سیاسی ـ اجتماعی ایران بالا و بالاتر آمدند و در عرصهٔ بین‌المللی هم بر اعتبارشان افزوده شد.

بدین‌سان شد که آن افسانهٔ بایکوت مادام‌العمر، در واقعیت‌های سرسخت روی زمین و با همت پایداری مجاهدین و هواداران‌شان درهم شکسته شد و از شیطان‌سازی همه‌جانبه هم با اسناد افشاگر و تلاش‌های روشنگر مداوم مجاهدین، پرده‌برداریها شد. [نبردی که هنوز هم ادامه دارد و باید عرصه‌های آن را علیه تمام ترفندهای ارتجاع آخوندی و هیاهوی هم‌سویان سلطنت‌طلب ملایان گسترش داد. این نبردی‌ست در راستای سرنگونی نظام ولایت فقیه و منطبق بر منافع ملی ایران یعنی آزادی، دموکراسی، برابری و حقوق بشر.]

 

ایران امروز؛ روشن شدن دو خط در صحنهٔ سیاسی

مشاهده می‌شود که صورت مسألهٔ ایران دارد به‌جانب هر چه تیزتر و روشن‌تر شدن جبهه آزادی و جبهه دیکتاتوری و سوخت‌رسانان به آن نیل می‌کند. جبهه آزادی با راه‌حل نجات تاریخیِ ایران در سیاست نه شیخ ـ نه شاه متبلور می‌شود و جبهه تداوم دیکتاتوریهای موروثی با زعامت نظام ولی‌فقیه و همراهی سلطنت‌طلبان و لابی‌های نظام ملایان.

با روشن شدن چنین خطوطی در صحنهٔ سیاسی ایران است که شاهد به میدان آمدن سریال کارگزاران نظام آخوندی و سوخت‌رسانان خارج کشوری نظام، علیه مجاهدین و اعلام خطر در مورد نقش آنان هستیم. از قضا با دریافت قدرت اثرگذاری گستردهٔ مجاهدین علیه دیکتاتوری ملایان است که اتاق فکر دیکتاتور به‌طور گسترده اقدام به یاری‌طلبی از سلطنت‌طلبان و بیرون آوردن ناگزیر خواباندگان در آب‌نمک سالیان نموده است.

 

سیر صعودی بیلانهای «ترور»!

اکنون تمام سرمایه‌گذاریهای سالیان توسط دستگاه تبلیغاتی نظام ملایان، در برگه‌های شیطان‌سازی سرجمع شده و در بین یاری‌رسانان عمر نظام در خارج کشور، توزیع و تکثیر شده تا به‌زعم خودشان راه نفوذ و اثرگذاری مجاهدین را در جامعهٔ ضدارتجاعی، ضددیکتاتوری و نوخواه ایران ببندند. طبعاً در رأس این جبهه، کارگزاران نظام ولایت فقیه با زعامت اتاق فکر نظام قرار دارند. اینان در دو سه هفتهٔ اخیر، بیش از همیشه در حال دادن بیلان «ترورهای مجاهدین» هستند. بیلانی که طی سالیان، متناسب با شتاب‌گیریِ تحولات علیه حاکمیت، کم و زیاد می‌شود! کم‌ترین آمار ۱۲ هزار بود، آمار بعدی چندین سال در ۱۷ هزار تثبیت شد و در هفتهٔ اخیر به ۲۵ هزار رسید! چاشنی مدام این آمار هم «رفتن مجاهدین به عراق برای جاسوسی علیه مردم ایران و کشتن سربازان ایران» بوده است!

 

اینفوگرافیِ تفصیلیِ پنهان‌کاری‌ِ پرونده‌های قبل از ۳۰ خرداد ۶۰

آنان که روند تبلیغات سالیان و شیطان‌سازیِ حاکمیت آخوندی علیه مجاهدین را دنبال می‌کنند، با کمی دقت، متوجه می‌شوند که اتاق فکر نظام ملایان و لابی‌های خارج کشوری‌شان هرگز سراغ سال‌های ۱۳۵۸ تا ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ نمی‌روند. فقط تلویزیون حکومتی تلاش کرد با حرف‌های خمینی و برخی کارگزاران نظام و با چند کتاب علیه مجاهدین، سریال و به‌اصطلاح مستند درست کند، اما بدون آوردن مواضع و فعالیت‌های مسالمت‌آمیز و روشنگرانهٔ مجاهدین در این سریال‌ها. حتی در این سریال‌ها، خبری از روزنامه‌های حکومتی با اعداد و ارقام دهها و صدها اعدام طی شب‌های تابستان ۶۰ نیست؛ از طرفی در این سریال‌ها رأفت و عطوفت خمینی و لاجوردی و قضات و زندانبانان با مجاهدین در زندانها موج می‌زند!

 

دستگاه تبلیغاتی نظام ملایان و سازمان تبلیغات اسلامیشان به این دلیل سراغ سال‌های ۱۳۵۸ تا ۳۰ خرداد ۶۰ نمی‌روند که در آن دوران هر چه مدارا، قانون‌خواهی، آزادیخواهی، دموکراسی، شکیبایی، دوری جستن از جنگ صلیبی و عقیدتی و رعایت حیات مسالمت‌آمیز سیاسی بود، در طرف مجاهدین بود و هر چه تنگ کردن فضای مسالمت، انحصارطلبی ایدئولوژیکی، تمامیت‌خواهی سیاسی، دامن‌زدن به اختلافات عقیدتی، رواج چماق‌داری با هدف سرکوب آزادی بیان و اجتماعات، بلند کردن چماق دین بر سر هر منتقد و مطلق کردن حاکمیت آخوند از طرف خمینی و کارگزارانش بود.

 

در آن دوونیم سال تا ۳۰ خرداد، حرف اصلی و اصرار مجاهدین بر تقدم آزادی نسبت به هر موضوعی دیگر بود و حرف اصلی و اصرار خمینی بر ابراز بندگی و تسلیم نسبت به اصل ولایت فقیه و شخص ولی‌فقیه.

حرف مجاهدین این بود که اسلام و حجاب اجباری را چماق سرکوب منتقدان حکومت و زنان نکنید، حرف خمینی این بود که همه باید تسلیم اسلام[ترجمه اسم خمینی] باشند و «یا روسری یا توسری»!

 

حرف مجاهدین تا انتخابات مجلس شورا در اسفند ۱۳۵۸ با خمینی این بود که موقعیت مذهبی و سیاسی تو، بی‌نظیرترین فرصت در میان تمام رهبران تاریخ معاصر ایران است که باید پاسخ اصلی‌ترین مشکل تاریخیِ ایران یعنی فقدان آزادی و مشارکت ملی را بدهد و این زخم دیرینه را ترمیم کند، ولی خمینی از همین بهترین موقعیت و فرصت، سوداگریِ ولی‌فقیه شدن و همه را تسلیم خود کردن نمود. مجاهدین از قضا تمام حرمت‌های لازم را برای خمینی قائل شدند تا او را متوجه این موقعیت و فرصت بی‌نظیر رهبری‌اش کنند، ولی ذات پلید و روح ابلیسیِ او ظرفیت و لیاقت حرمت‌گذریها و هشدارهای مجاهدین و طیف نیروهای مترقی آن زمان را نداشت. مجاهدین حتی تا آنجا حاضر به کوتاه‌آمدن و مسالمت شدند که به قانون اساسی‌یی که رأی نداده بودند، التزام دادند تا پتانسیل دجال‌گری و سرکوب‌گریِ نهفته در موقعیت مذهبی و سیاسی خمینی را کنترل و خنثی نمایند.؛ چرا که حیات مسالمت‌آمیز سیاسی، بهترین فرصت برای تمرین آزادی و دموکراسی و ترویج آگاهی و فرهنگ‌سازی در جامعه بود. آخر در واقعیت‌های ملموس میدان عمل و مواضع حاکمیت و مجاهدین و دیگر نیروها، عیان و آشکار بود که مجاهدین در حیات مسالمت‌آمیز سیاسی و دموکراسی نیم‌بند هم، مدام در حال پیشروی اجتماعی و نفوذ تصاعدی میان نسل نوخواه و جوان ایران بودند.

 

مجاهدین بارها به‌طور غیرمستقیم به خمینی و مستقیماً به کارگزاران وقت رژیم و دستگاه تبلیغاتی‌اش انذار و هشدار می‌دادند که به اختلافات عقیدتی و ایدئولوژیکی دامن نزنید و کاری به باورهای مذهبی و غیرمذهبی افراد و گروهها نداشته باشید که این کارها موجب دیکتاتوری دینی می‌شود که خطرناک‌ترین نوع دیکتاتوری است.

به‌دنبال توسعه‌طلبیهای عقیدتی و سیاسی خمینی تحت عنوان «صدور انقلاب» به کشورهای همسایه که در نهایت منجر به زمینه‌چینیِ جنگ خمینی و عراق شد، مجاهدین بارها اطلاعیه و هشدار دادند که از این توسعه‌طلبی‌ها دست بردارید و همواره تأکید می‌کردند که مشکل اصلی ایران «آزادی» است و باید تمام توجه و هزینه و انرژی صرف این صورت مسأله بشود، نه دخالت در کشورهای دیگر و تحریک کردن آنها به مقابله به‌مثل.

مجاهدین خلق آزادی بیان، آزادی نقد، آزادی قلم و مطبوعات، آزادی پوشش و آزادی عقیده را حق طبیعی، قانونی، حقوقی و سیاسی همهٔ ایرانیان و گروهها و خودشان می‌دانستند و از فعالیت مسالمت‌آمیز در این زمینه‌ها کوتاه نمی‌آمدند. پاسخ خمینی و کارگزارانش اما از همان بهار ۱۳۵۸، همیشه گسیل داشتن چماقداران و لمپن‌ها به‌طرف مجاهدین و دیگر گروهها توأم با ضرب و شتم و پاره کردن و سوزاندن نشریه‌ها و کتاب‌هایشان بود.

 

مجاهدین در مورد همین سیاست گسیل چماقدار ـ که نشانیِ دقیق‌اش را هم با زعامت شخص خمینی و مشاورت بهشتی درآورده بودند ـ هشدار می‌دادند و تأکید می‌کردند که ادامهٔ این چماقداری و اوباشیگری سیاسی منجر به شکل‌گیریِ باندهای فاشیستی و تروریستی می‌شود. واقعیت این شد که از اواخر زمستان ۱۳۵۹ تا قبل از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، همان چماقدارن با حمایت کمیته‌چی‌ها و سپاه پاسداران، بیش از ۵۰عضو و هوادار مجاهدین را حین فروش نشریه و کتاب، کشتند و هیچ‌کس و ارگانی هم مسؤلیت‌اش برعهده نگرفت!

 

با این حال در همان فضایی که هیچ امیدی به پایین آمدن خمینی از یابوی فرعون‌صفتی و پرستش‌خواهی نمی‌رفت، مجاهدین پرسش «چه باید کرد؟» را جلو حاکمیت و همهٔ دست‌اندرکاران عرصهٔ سیاسیِ آن زمان گذاشتند. راه‌حل و درخواست مجاهدین به آن «چه باید کرد»، رسیدگی‌های قانونی به نقض آزادی‌ها، پایبند بودن حاکمیت به همان حداقل‌های مصرح در قانون اساسی دربارهٔ احزاب، گروهها و اجتماعات و نیز فراخوان به شکیبایی چندین و چندبارهٔ اعضاء و هواداران‌شان بود.

 

حداقل مطلوب مجاهدین و حداکثر خودپرستیِ خمینی

بی‌شک برای رشد اجتماعی و نفوذ باز هم بیشترِ سیاسی و فرهنگی مجاهدین، هیچ فضایی بهتر از اتمسفر آزادی و حیات مسالمت‌آمیز نبود. در همین نمونه‌های بالا دیدیم که هر چه توان و ظرفیت داشتند، به‌کار بستند که آن اتمسفر و آن فعالیت مسالمت‌آمیز ـ حتی به تعبیر خودشان: باریک‌جوی نیمه‌دمکراتیک ـ تداوم داشته باشد؛ اما یابوی خودکامگی و خودپرستیِ خمینی با داشتن موقعیت فوق‌العادهٔ مذهبی و سیاسی، او را بسا از مدار انسانیت و حقوق و قانون و مدنیت دور کرد و بازگشت‌ناپذیرش نمود.

خمینی و کارگزارانش مسیر سیاسی و اجتماعیِ ایران برآمده از قیام ضدسلطنتی را ـ که مطالبه‌اش آزادی و دموکراسی و استقلال بود ـ به‌طرف استبداد مطلق ولایت فقیهی، انحصار مطلق ایدئولوژیکی و تمامیت‌خواهی مطلق سیاسی سوق دادند.

 

با نسل‌های ایران از مشروطه تا ۳۰ خرداد

و این‌گونه رسیدیم به ۳۰ خرداد ۱۳۶۰. روزی که دیگر مرز «بودن یا نبودن»، «شرافت سیاسی یا بی‌شرافتی اپورتونیستی»، «آری به آزادی یا آری به استبداد دینی» و «بیرون جستن از مدار هر چه خمینی‌صفتی یا تن‌دادن به بردگی در زیر عبای ولایت فقیه» بود.

نسل‌های پس از ۳۰ خرداد ۶۰ باید خطوط چنین مسیری را بین مجاهدین و خمینی بخوانند تا بدانند چرا مجاهدین در حد توان‌شان حرمت خمینی را با توجه به موقعیت ویژهٔ مذهبی ـ سیاسی‌اش ابتدا نگه‌داشتند، نامه‌های محترمانه به او نوشتند، شکیبایی فوق طاقت هر نیروی سیاسی را پیشه کردند، پاکیزگی سیاسی را در مناسبات مسالمت‌آمیز رقم زدند و پس از پایان تمام اتمام حجتها با خمینی، چه شد که در ۳۰ خرداد پرچم شرافت کم‌نظیر سیاسی را در تاریخ معاصر ایران برافراشتند.

خوب است این نسل‌ها تاریخچهٔ جنبش مشروطیت ایران را دقیق بخوانند و بدانند که پس از به توپ بستن مجلس مشروطه‌خواه توسط روس‌ها و محمدعلی شاه قاجار، اگر ستارخان با همان کم‌ترین تعداد نیرو در تبریز به‌پا نمی‌خاست، ایران‌زمین الآن هیچ نشانی از مشروطیت با آثار تاریخی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، موسیقایی و ادبی آن را نداشت. همان تاریخ گواهی می‌دهد هر کس و هر نیرویی که پس از به توپ بستن مجلس، واداداگی و تسلیم و خزیدن زیر قبای شیخ فضل‌الله و دربار و تن‌دادن به اختناق و تعادل‌قوای تحمیلی را پذیرفت، به‌طور قانون‌مند دیگر برنخاست و جاده صاف‌کن سرکوب‌گران مشروطه در تبریز شد. اگر چه همت رهبری هوشمندانهٔ ستارخان و باقرخان و حمیت و پایداری شکوهمند مشروطه‌خواهان تبریز، دامنهٔ فیروزی‌شان را به خطهٔ شمال و مرکز ایران گسترش داد و تهران را هم فتح نمودند.

 

با ایران امروز و نسل قیام‌آفرین مشتاق آزادی

اکنون چنین تاریخچه‌یی از مجاهدین خلق در دوونیم سال ماقبل ۳۰ خرداد را بر کف بگیرید تا علتها و عقبه‌های مقاومت انقلابی مسلحانه و نیز علت هیاهوهای این روزهای کارگزاران حزب‌اللهی و هم‌سویان و همراهان شاهی‌اللهی‌شان را در مختصات سیاسی ایران بشناسید. یادآوری ضروری این‌که مجاهدین در دفاع از تمام عملیات مسلحانه و نبردهای ارتش آزادیبخش ملی، درخواست تشکیل دادگاه بین‌المللی با حضور تمام شاکیان مجاهدین و شخص خامنه‌ای را کرده‌اند. مجاهدین مدعی هستند که تمام پرونده‌ها موجود است و همه را به یک دادگاه صالحهٔ بین‌المللی می‌آورند تا» سیه روی شود هر که در او غش باشد».

در میان تمام این هیاهوها، راه‌حل نجات تاریخیِ ایران، نفی تمامی دیکتاتوریهای موروثی شاهی و شیخی است. از فردای پیروزی قیام ضدسلطنتی تا فردای تحقق سپیده‌دم رهایی ایران از حاکمیت ولایت فقیه، تقدم با «آزادی» برای نفی» دیکتاتوری شاهی» و سرنگونیِ «دیکتاتوری شیخی» بوده است و ادامه دارد.

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/a2a75c5e-c897-4deb-a648-b9cb707e1d0e"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات