معمای آسان شده
کشف این معما که باندهای حکومتی بهرغم باندرولهای رنگارنگ، همگی با یک ساز کوک میشوند، امروز ساده شده است. روزگاری بود که جز مقاومت ایران و نیروی محوری آن سازمان مجاهدین، کسی پرده از روی شنگینک و رنگینک اصلاحات قلابی و محمد خاتمی برنداشته بود. بسیاری از جریانهای سیاسی با سر در ته چاه فتنهٔ او فرو افتادند. این شعبدهٔ چشمپرکن و وسوسهآمیز برای آن از جعبهٔ جادوی ولایت بیرون آورده شده بود تا برای استبداد دینی زمان و فرصت بقا بخرد.
قیام دی۹۶ آنچه را که مجاهدین سالها بر سر آن اصرار ورزیده و بهصورت یک امر مسلم درآورده بودند، با شعارهای مردمی، به متن جامعه راه پیدا کرد و همه آن را شنیدند: «اصلاحطلب، اصولگرا / دیگه تمومه ماجرا»
این ماجرا چنان تمام شد که امروز نظام ولایی دیگر نمیتواند از مهرههای تاریخ مصرف گذشتهٔ آن برای یک شعبدهٔ دیگر استفاده کند. به عبارت دیگر بازی به پایان رسیده است. خرجش به دخلش نمیارزد.
تعمیق مرزبندیها و آثار آن بر روی حاکمیت
گفتیم قیام دی۹۶ از آغاز پایان بازیهای آنچنانی رژیم برای طولانی کردن عمرش پرده برداشت. در قیامآبان۹۸ خشم عریان مردم، شهرها را در زیر پای خامنهای و رژیمش به لرزه درآورد. استبداد دینی به قهر عریان متوسل شد تا از این خشم شعلهکشان جان به در ببرد. از بعد از آن قیام، با تعمیق بیشتر مرزبندی بین خلق و قیامآفرینان از یکسو و استبداد دینی از سوی دیگر مواجه بودیم. قیام سراوان نشان داد که در شرایط انفجاری حتی یک اعتراض ساده استعداد آن را دارد که به شعلهٔ روشن برای برافروختن قیام تبدیل شود و بهسرعت خصلت قهر به خود بگیرد.
خامنهای اکنون میداند بر روی چه آتشفشان سرکشی پایههای ولایتش را قرار داده است. رادیکالیسم قیام و شرایط انفجاری باعث ریزش و بیانگیزگی نیروهای او شده است. در این اظهارات ولیفقیه دقت کنید:
«وقتی امیدها و جرأتها کم شد و ارادهها ضعیف شد به تدریج اهداف نظام به دست فراموشی سپرده میشود. افسران جنگ ما نباید اجازه دهند چنین اتفاقی بیفتد. باید امیدواری کنند، توصیه به خستهنشدن، تنبلی نکردن. ». (انتخاب. ۲۱اسفند۹۹).
«کم شدن امیدها و جرأتها کلیدواژههای وارفتگی و ریزش در بدنهٔ نظام است.
باید مراقبت کرد در غبارآلودگی فتنهها اشتباه نکرد. حتی نفرات با تجربه و قدیمی هم اشتباه میکنند. دشمن میخواهد (نفرات نظام) همدیگر را حفظ نکنند، قطع این جریان خیلی خطرناک است. موجب میشود (نیروهای نظام) احساس نومیدی کنند و ارادهها ضعیف شود و جرأت اقدام از دست برود» (همان منبع).
درهم تافتگی و بلوغ شرایط عینی و ذهنی
اکنون بیشازپیش مشخص شده که در صحنهٔ سیاسی ایران، دو صفبندی بیشتر نیست. در یکطرف مردم بهجان آمده و دردمند قرار دارند که آرزوهای سرکوب شدهٔ خود را در قامت مقاومت ایران و کانونهای شورشی مجسم میبینند، در طرف دیگر رژیمی قرار دارد که برای چند روز ادامهٔ حیات ننگین خود، از مبادرت به هیچ جنایتی رویگردان نیست.
جامعه ایران اینک مانند میوهای است که در زیر آفتاب تابستانهٔ موقعیت انقلابی در حال نزدیکتر شدن به کمال پختگی و آمادگی برای یک انقلاب بزرگ و همهجانبه است.
شرایط عینی این انقلاب را میتوان در خیابانهای ایران دید، نفس کشید، لمس کرد.
بهرغم شیطانسازی از مجاهدین و ادعای پایگاه اجتماعی نداشتن آنها در ایران، ببینید وقتی اوضاع جدی میشود، مهرهها و رسانههای رنگارنگ حکومتی در یک کر واحد شروع به شیطانسازی از مجاهدین میکنند و چگونه آه و فغان از نقش کانونهای شورشی بالا میگیرد.
این همان شرایط ذهنی و مستعد بودن آن برای سمت و سو دادن به سلسله قیامهای سرنگونی است. بیجهت نیست که خامنهای برای مقابله با آن دست به برپا کردن جلسات مسخرهٔ دادگاههای فرمایشی میشود و از خشم عمامه بر زمین میکوبد.
رادیکالیسم قیام و تکاپو برای مسلح شدن
بهدلیل آمادگی شرایط عینی و ذهنی و درهمتافتگی آنهاست که اکنون جامعه دریافته است که یک راهکار بیشتر متصور نیست: سرنگونی. برای جامهٔ عمل پوشیدن به سرنگونی باید راهی را پی گرفت که کانونهای شورشی به آن فرامیخوانند؛ همان راهی که یک بار در قیام آبان۹۸ تجربه شد و جواب گرفت. وقتی نظام ولایی پاسخ یک اعتراض ساده را با گلوله و کشتار میدهد، دیگر چه راهی جز «آتش جواب آتش» باقی میماند.
...
میبینند. بیش از همه خامنهای این وضعیت را میبیند ولی هر اقدامی که بکند در حد نوشدارو بعد از مرگ سهراب است؛ ولی دیگر کار از کار گذشته است.
بهقول فروغ فرخزاد:
«چگونه میشود به آن کسی که میرود اینسان
صبور
سنگین
سرگردان
فرمان ایست داد
چگونه میشود به مرد گفت که او زنده نیست، او هیچوقت
زنده نبوده است».
آری، استراتژی قیام و سرنگونی با پیشتازی کانونهای شورشی دیرگاهیست در زیر پوست شهرها ریشه دوانده است.