بیا تا ز بیداد شوئیم دست
که بیداد نتوان ز بیداد رست
در آن بزم آراسته چون بهشت
گلافشانتر از ماه اردیبهشت
ز جنگی سواران چابک رکاب
به نهصد هزار اندر آمد حساب (نظامی- شرفنامه)
در دوازدهمین و نوزدهمین روز از ماه اردیبهشت، ماهی که به «بهشت» شبیه است؛ [اردیبهشت ترکیب دو واژه «اردی+ بهشت»، «اردی» در زبان «دری» بهمعنی شبیه و مانند؛ اردیبهشت = مثل بهشت-]؛ آری، در نیمه ماه اردیبهشت ۱۳۶۱، البرز کوه، پر ابهت و با وقار، تهران را در آغوش خود گرفته و با افتخار نظارهگر رشادت فرزندان مجاهدش است.
دشمن به شبکه بیسیمی خود فرمان سکوت میدهد. معنیاش: حادثهیی تلخ در شرف وقوع.
مدتی میگذرد و سپس از محلههای تهران صدای شلیک گلولهها به گوش میرسد. هر چه ساعت میگذرد، دامنههای البرز از آفتاب بهاری به غروبی به رنگ خون میغلتد. «شفق دوباره رنگ خون گرفت». تهران، کنون با چهرهای دیگر. نقطه به نقطه، صدای انفجار و رگبار مسلسل.
چه خبر شده؟!
شیرزنان مجاهدند که دوشادوش کوهمردان مجاهد در برابر گلههای پاسداران جهل و جنایت مقاومت میکنند. در هر محله، پایگاهی از مجاهدین؛ و در مقابل آنها، لشکریان انبوه دشمن.
مردم با شگفتی و تحسین خبر مقاومت قهرمانانه مجاهدین را به یکدیگر نقل میکنند و شور و شوق ناشی از دلاوریهای فرزندان مجاهدشان را در میان اندوه و تأثر خود از شهادت آنان بهصورتهای گوناگون ابراز میکنند.
مجاهدین، فرشی از خون برای آزادی خلقشان گستردهاند. در این میان تعدادی زن جسور و جان بر کف، مسیر زرین بهشت را در اردیبهشتماه در پیش گرفتهاند و محلههای تهران، شعلهکشان به «کهکشان شیرزنان» مینازند:
نصرت رمضانی، اکرم خراسانی، مریم شفایی، سوسن میرزایی، مهری خانبانی، پری یوسفی، فاطمه ابوالحسنی، زکیه محدث، فاطمه مهدوی، زهرا طباطبایی، اقدس تقوی، مهین خیابانی(خواهر سردار شهید خلق موسی خیابانی)
… برادرش، یل آذربایجان و پهلوانی از تبار خیابانی و ستارخان، درست ۳ماه پیش پرکشیده و به نزد دلدادگانش عروج کرده بود. اینک اوست، مهین و ماهرخ تابانی که راه نقرهفام بهشت را برای آزادی خلق محبوبش، عزم کرده است. او در کامرانیه چنان صحنههای پرشوری در مقابل دیدگان حیرتزده و اشکآلـود مردم آفرید که هرگـز از خاطرهها نرفت و نخواهد رفت. شیرزن شورشی ساعتها دلیرانه تا آخرین گلوله جنگید و آنگاه به سوگند خود با خدا و خلق وفا کرد. میگویند آنچنان زیر آتش موشکهای آر.پی.جی قرار گرفته بود که بهخاطر سوختگی جسد مطهرش، دژخیمان تا هفتهها نتوانستند هویت او را شناسایی کنند.
نصرت رمضانی
او مسئولیت حفاظت پایگاه فرمانده محمد ضابطی در کامرانیه - مقر اصلی بخش اجتماعی سازمان - را بهعهده داشت. مسئولیت بسا سنگین بود، اما او با بهعهده گرفتن آن، با تلاشی خستگیناپذیر، عملیات دفاع را فرماندهی کرد و پس از ساعتها نبرد بهشهادت رسید. شهادت او، تأثیرات انگیزاننده عمیقی بر کادرها و مسئولان سازمان، باقی گذاشت.
سوسن میرزایی
۳بار در درگیریهای گوناگون از چنگ دشمن گریخته بود و پاسداران کینه بسیاری به او داشتند. دژخیمان خمینی در دادستانی ضد انقلاب بهخودشان میپیچیدند و بر سر هم فریاد میکشیدند و واحدهایشان را به خیابانها میفرستادند تا زنی را پیدا کنند که «پالتوی سیاه پوشیده و مسلح است… او در آخرین رزم در کانون اصلی درگیری در کامرانیه، تا نیمهشب در نبرد با پاسداران بود تا دیگر صدایی جز شعلههای آتش از پایگاه بر نخواست و دژخیمان جرأت پیدا کردند به پایگاه وارد شوند و جز پیکرهای سوخته مجاهدین و ضامن نارنجکها به چیزی دست نیافتند.
نبرد حماسی ۳شیر زن مجاهد خلق
پایگاه فرمانده اکرم خراسانی
صبح روز ۱۹ اردیبهشت پاسداران تا دندانمسلح، پایگاه مجاهدین واقع در فلکه سوم تهرانپارس را به محاصره درآوردند و آن را با آرپیجی و گلوله زیر آتش گرفتند. فرمانده پایگاه، مجاهد قهرمان اکرم خراسانی بود. در آن پایگاه، شیرزنان قهرمان فائزه بهاری جوان و نائمه عمرانیان نیز در نبرد بودند.
فرمانده اکرم بلافاصله محل و مواضع تیر مجاهدان قهرمان فائزه بهاری و نائمه عمرانیان را مشخص کرد و خودش با رفتن به کنار پنجره با یک برآورد سریع از وضعیت، تاکتیک مناسب را اتخاذ نمود. پس از یک ساعت از آغاز نبرد، در حالیکه دشمن تلفات قابل توجهی داده بود، به دستور فرمانده اکرم، آتش مجاهدان قطع گردید و نائمه و فائزه در پشت دیوار در زیر پنجرهیی که به خیابان مشرف بود، سنگر گرفتند. سرکرده کودن پاسداران بهتصور اینکه مجاهدین موجود در پایگاه بهشهادت رسیدهاند، فرمان هجوم و وارد شدن به داخل پایگاه را صادر کرد. حدود ۳۰پاسدار برای حمله در جلوی در خانه تجمع کردند. در این هنگام در یک تهاجم برقآسا، مسلسل نائمه و فائزه به سمت ۳۰پاسدار نشانه رفت و رگبار و باران آتش گشوده شد و پاسداران در عرض ۱۵ثانیه، متحمل تلفات کمرشکن شدند. دقایقی بعد، صدای لرزان سرکرده پاسداران در بیسیم بهگوش میرسید که تقاضای آمبولانس و نیروی کمکی میکرد.
اکرم قهرمان لحظه مناسب را تشخیص داد، با ۲شیرزن همرزمش وداع کرد و با اتخاذ تاکتیکی قهرمانانه، از برابر چشمان حیرتزده پاسداران که بهخاطر ضربه سنگین، گیج و مات شده بودند و کاری از دستشان برنمیآمد، از ساختمان خارج شد و با یک تهاجم رعدآسا مزدوران را زمینگیر کرده، با کمال آرامش و در حالیکه به مردم واقع در صحنه، لبخند وفاداری میزد، با پیچیدن در اولین کوچه از چشم پاسداران پنهان شد. یکی از اهالی محل که شاهد قهرمانی این شیرزن مجاهد بود، بهسرعت خود را به او رساند و با خودرو شخصیاش او را از منطقه عملیات خارج نمود. شیرزن قهرمان، اکرم خراسانی، چند ماه بعد در یک درگیری نابرابر دیگر در تبریز بهشهادت رسید و به کهکشان شهیدان پیوست.
فرشته ازهدی
پایگاه فرشته و مادرش، ایران بازرگان(ازهدی) و مجاهدان بزرگی چون مهین ابراهیمی، معصومه میرمحمد در ستارخان حماسهیی دیگر را رقم زد. با شروع درگیری، کودک خردسال فرشته در گوشهیی از پایگاه قرار داده شد تا صدمه کمتری متوجه او شود. مزدوران از هر سو آتش گشودند. سرانجام این نارنجکهای مجاهدین بود که درسی فراموشیناپذیر به مزدوران میداد که: «دست ارتجاع از حریم مجاهد خلق کوتاه»! پس از گذشت ۸ساعت، وقتی پاسداران جرأت ورود به خانه را یافتند، باز هم چیزی جز پیکرهای پاک شهدا و پوکه گلولهها و سلاحهایی که هنوز لولهشان از خشم گرم بود، نیافتند. تنها کسی که در این پایگاه زنده به اسارت دشمن درآمد فرزند یکونیم ساله فرشته بود. او را در حالیکه چند جای بدنش بهشدت سوخته بود به اوین منتقل کردند…
خدیجه مسیح
در خیابان سمنگان، در انتهای کوچهیی بنبست، حماسهای بهیاد ماندنی، بنبست غیرممکن را گشود. هنوز هم پس از گذشت بیش از ۴دهه، مردم این منطقه خانهیی ۲طبقه با دری قهوهییرنگ را در اذهان خود بهیاد دارند. پاسداران کف بر لب ارتجاع، که در این کوچه بنبست، به بنبست رسیده بودند، درخواست نیروی کمکی کردند. آنها که تصور میکردند با تعداد بسیاری از مجاهدین درگیر هستند، هر لحظه مزدوران بیشتری را برای حمله بسیج کردند. در پایان نبرد با تلفات سنگین دشمن، هنگامی که پاسداران جرأت پیدا کردند به حریم پایگاه پا بگذارند، با پیکر غرقه بهخون یک شیـر زن مجاهد مواجه شدند. فقط یک تن. آنها وقتی متوجـه شدند که او تنها رزمنده آن پایگاه بوده، از شدت خشم به خود میپیچیدند. او خدیجه مسیح(مصباح) از خانواده کبیر مصباح بود. شیرزنی ۱۸ساله که یکتنه در مقابل پاسداران ایستاد و بسیاری از آنها را به هلاکت رساند و آنگاه پیکر غرقه بهخون یک شیرزن در ماه بهشت.
فاطمه ابوالحسنی
مهری خانبانی، زهرا طباطبایی، فاطمه ابوالحسنی و… درسی فراموشیناپذیر به دژخیمان دادند و سرانجام خود سرفرازانه به خاک افتادند.
مژگان موفق
۱۹ اردیبهشت کوچه رازیانه، میعادگاه دیگری بود. مردم این منطقه، هنوز صدای گرم و دلنواز مجاهد بزرگ، سعید منبری را بهخاطر دارند. او همراه با شیرزنی چون مژگان موفق و همسرش غلامعلی صادقی، آتشی دیگر در قلب خمینی افروختند.
سرانجام شب فرا رسید اما آتشفشان مسلسل مجاهدین، این گدازههای مقاومت و پرصلابت در کوچهها و خیابانهای شهر جاری شده بود و آوازهٔ آن دهان به دهان میچرخید و…
میگذشت از کوچه
همچون سایهیی مرموز
بار مرگ یاوران بر دوش
رهگذار از کوچه رزمیم
پای تا سر زخم
خون ما ارزانی راه بزرگ خلق
بارور باد ز خون ما نبرد خلق
جاودان باد انقلاب خلق
در شامگاه ۱۹ اردیبهشت و در شفق آن روز سرخ و زرین، آن زمان که ستارهها در ظلمت آسمان درخشیدن گرفتند، یک حقیقت تابناک ظهور کرد:
«در مسیر نبرد با ارتجاع مذهبی حاکم، مجاهدین از بذل هیچ چیز، از سرداران دلاور خود، تا شیرزنان پیشتاز؛ و تا مادران سالخورده و حتی کودکان خود دریغ ندارند. این عهدی است بسته شده با خدا و خلق». داستان آغشته به خون نسلی است که دائماً بایستی بپردازد، فدا کند، از عزیزانش دل بکند و درس صبر و مقاومت بیاموزاند، پای حرفهایش بخوابد و آنگاه تا انتهای مسیر برود. داستان یگانگی، یکتایی و یکتاپرستی است.
اکنون اگر این روزها با گسترش کانونهای شورشی از دختران و زنان شجاع میهن مواجهیم، اگر زن ایرانی در مقابل نیروی جنایتکار انتظامی و حجاببان و گشت سرکوبگر ارشاد، بالاترین روحیه و جنگندگی را دارد، اگر فرماندهی و لیدری زنان چشم جهانیان را خیره کرده است، اگر تعداد شهیدان از زنان قهرمان در قیامها چشمگیر است… همه اینها خلقالساعه و ناگهانی نبوده و مسبوق به سابقهای درخشان از رزم و فدای حداکثر است.
میوه و امتدادی از دهها و صدها سال مبارزه خونبار و بیامان با استبداد سلطنتی و دیکتاتوری مذهبی برای آزادی، دموکراسی و برابری.