«اول صبح بود و هوا هنوز تاریک،
برای نصب عکسهای خواهر مریم رفته بودم،
آنهم در شهری بسته با فضای بهشدت سنتی که هر تحرک زنان و دختران در آن بهشدت بهچشم میخورد.
مدتها بود در فکر این بودم که باید کاری کرد، دیگر منتظر نماندم و کانون شورشی خودم را تشکیل دادم.
میدانستم که پیش از من جوانان و کانونهای شورشی دیگری هم در شهرمان مشغول فعالیتاند، تابلوی پایگاه بسیج را که به آتش کشیدند این را فهمیدم...
من با دیدن کار آنها دلگرم شدم و حالا میرفتم تا من هم دست بهکار شوم، مطمئن بودم که با دیدن آثار فعالیتهای مجاهدین، فضای مردم و شهر عوض میشود. به طرف محلی که برای چسباندن عکسها در نظر گرفته بودم روانه شدم، هنوز عبور و مرور آغاز نشده بود. تکوتوکی نفرات برای نان تازه به طرف نانواییها میرفتند...».
اینها بخشی از گزارش یک رزمنده زن جوان شورشی است. امتداد نسلی از جوانان شورشی که اینک به مهیبترین کابوس دیکتاتوری حاکم بر ایران تبدیل شدهاند. جوانان و کانونهای شورشی!
نسلی که از دهه ۶۰ تاکنون عرصه را بر آخوندها تنگ کردهاند.
اینان از کجای تاریخ ایرانزمین میآیند؟
روز بزرگ جوانان شورشی
روز ۵مهر ۶۰ در تهران غوغایی بود، جوانان شورشی و میلیشیای قهرمان مجاهد خلق در اوج خفقانی که خمینی بر مملکت حاکم کرده بود، به خیابانها ریخته و راهحل نهایی را در خیابانها فریاد زدند:
«مرگ بر خمینی»!
آن روز کلامی ممنوع از عمق جان مجاهدین به پرواز درآمد که دیگر هرگز مهار نشد،
کلامی که در کوتاهترین شکل و با سادهترین کلمات، راه آزادی را به تمامی مردم نشان داد،
«شبهجمله»ای کوتاه با طنینی موزون و لحنی کوبنده که حرف در گلومانده تودههای بهجان آمده مردم از خیانت و فریب خمینی را بازتاب میداد.
«شبهجمله»ای مختصر و مفید که خائن بزرگ به مردم را از ماه به چاه افکند و دجال در جایگاه شایسته خود نشاند.
آن روز جوانانی تاریخ را ورق زدند که متوسط سنشان ۱۹سال بود. فوجی از دانشآموزان و دانشجویان انقلابی که همراه با جوانانی از دیگر اقشار شورشی بهپا خاستند و سقف استبداد را بر سر خمینی ویران کردند، سقفی که دیگر هرگز همچون روز اولش نشد و از آن روز به بعد موجموج جوانان شورشی این میهن گام جای پای آنان نهادند و این راه را پیمودند تا امروز.
دژخیم در برابر جوانان شورشی
آن روز موسوی تبریزی دژخیم با اشاره به جوانان مجاهد میگفت: «اگر اینها را دستگیر کردند،...محاکمهشان توی خیابان است. کشتن اینها واجب است نه جایز…».
و محمدی گیلانی خونآشام میگفت: «اینها را همانجا در خیابان بکشید»!
و در جبهه مقابل، جوانان مجاهد چه میگفتند؟
زهرا رضایی در حالیکه سلاح بهدست برای آزادی و حقوق پایمال شده مردم میجنگید، با وقاری در قامت به بلندای بزرگترین اندیشمندان میگفت: «استعمار باز دارد میآید. ما تازه رسیدیم به قرون وسطی! و باز خدا میداند بعد از چند سال، رنسانسی در جامعه ما بهوجود بیاید...».
محسن سرخوش، قهرمان دلیر دیگری بود که پیوسته میگفت: «نگذارید شهر ساکت باشد»، او نگران بود که مبادا دیکتاتور به مردم مسلط شود.
مریم قدسیمآب در اوج رزمندگی با آرامش و صلابتی آهنین میگفت: «بنبستها باید شکسته شوند. ما توان این را داریم».
و قهرمان مجاهد خلق مسعود شکیبانژاد در نامهیی به مادرش با اشاره به خمینی نوشته بود: «مردک بیچاره ۱۵سال در کنج حجرههای حوزههای ارتجاعی درس خوانده، هنوز نمیفهمد که دیگر دوران قیمومت ولایت بر خلق که بهمثابه قیمومت بالغ است به صغیر، بهسر آمده و الآن ما در عصر آگاهی تودهها زندگی میکنیم و این افکار پوسیده فوقارتجاعی دیگر قادر نیست حتی بندی را بر بند دیگر حفظ کند و مردم رزمآور و دلیر ما جواب اهانتها و دیکتاتوریهای شاهانه را در جای خویش خواهند داد».
اکبر قدیری اصل نوبری، میلیشیای ۱۸ساله اهل تبریز، هنگام رفتن برای اعدام رو به بند زنان که مادرش در آنجا زندانی بود، فریاد زد: «مادر! مانند مادر رضاییها، مثلِ شیر بخروشی»!
و از آن روز به بعد راه و رسم جوانان شورشی این میهن حداقل تا روز سرنگونی فاشیسم مذهبی حاکم بر میهن همان راهی شد که بچههای ۵مهر گشودند: رزم برای آزادی.
همآوردی جوانان شورشی با آخوندهای مرتجع حاکم
نگاهی به تمامی قیامهای مردم ایران از آن روز تا امروز همین واقعیت را نشان میدهد.
قیامهای دهه ۷۰ در قزوین و شیراز و اسلامشهر و اراک و مریوان و سلماس و چند شهر دیگر شاهد گویای همین واقعیتهستند.
یک قیام و یک شعار از ۵مهر تا تحقق سرنگونی دیکتاتور
مسیری که آن روز در ۵مهر ۶۰ گشوده شد، دیگر هرگز بسته نشد.
پس از قیامهای دهه ۷۰ و در اوج آنها قیام ۱۸تیر ۷۸ بود که به دشمن یادآوری کرد این نسل(نسل جوانان شورشی ایرانزمین) هرگز تسلیم ارتجاع نمیشود. همچنانکه در قیامهای ۸۸ و ۹۶ نیز چنین بود و اکنون نیز چنان است.
محمد خاتمی روز ۲۲تیر ۷۸ از تلویزیون حکومتی میگفت: «باید در مقابل آنها(یعنی جوانان شورشی ۱۸تیر) ایستاد و ما هم میایستیم با شدت و جدیت»!
آخوند روحانی به جوانان چنگ و دندان نشان میداد.
آخوند آدمخوار مصباح یزدی روز ۲۹مرداد ۷۸ در نمایش جمعه تهران گفت: «خشونت لازم است حتی اگر هزاران نفر کشته شوند، خشونت با شمشیر، توپ، موشک، کلت و ویران کردن شهری با اهلش جایز است».
اینها همانگونه حرف میزدند که دیگر همگنانشان در سال ۶۰ فتوای مرگ صادر میکردند.
فتوای کشتار جوانان از آن روز تا امروز
در روزهای تیره سال ۶۰ هاشمی رفسنجانی به پاسداران ۴شیوه کشتار مخالفان را با پرتاب از کوه یا قطع دست و پا و... را آموزش میداد. (روزنامه اطلاعات ۱۱مهر ۶۰)
و هیولای خونآشام محمدی گیلانی میگفت: «دستگیر شدگان را همانجا کنار دیوار گلوله بزنید، مجروحشان را تمامکش کنید... عین فتوای امام است». (کیهان ۲۹شهریور ۶۰)
و البته که نسل جوان این میهن هرگز نه مرعوب شد و نه پا پس کشید.
و به این ترتیب قیام و مبارزه جوانان شورشی هر روز عرصه اجتماعی را بیشاز پیش بر دیکتاتوری آخوندها تنگ کرد، تا جاییکه آخوندها و پاسداران عاجزانه به دشمنی جوانان با نظام ارتجاعیشان اعتراف کردند.
محمد خاتمی: (مجاهدین) کجا جوانان را عضوگیری میکنند؟
رفسنجانی روز ۲۱آبان ۷۷ به روزنامه رسالت گفت: «نباید اجازه دهیم دشمنان، جوانان را از دستمان بگیرند»!
خامنهای روز ۱۱مهر ۷۷ در روزنامه جمهوری اسلامی گفت: «دشمنان این ملت، نسل جوان و بهویژه دانشجویان را هدف توطئههای ویرانگر خود ساختهاند».
پاسدار رحیمصفوی روز ۱۴اسفند ۷۷ گفت: «جوانان نگذارند منافقین در صفوف آنها رخنه کنند».
و آخوند مکار محمد خاتمی روز ۱۹آذر ۷۷ از تلویزیون حکومتی گفت: «آرام نمینشینند، اینها کجا میروند سربازگیری میکنند؟!... ما پایگاه اصلیمان را از دست دادهایم»!
و پس از ۲۰سال سرکوب دیگر، باز هم این آخوندها هستند که در دوران سرنگونی به همان معضل همیشگیشان برخورد کردهاند:
جوانان شورشی مجاهد خلق!
کانونهای شورشی مجاهد خلق
خامنهای در سال ۹۷ از مثلثی آه و ناله سرداد که یک رأس آن مجاهدین هستند، یعنی همان جوانان شورشی که سوگند خوردهاند بنیاد دیکتاتوری او را به باد بسپارند.
کیهان آخوندی پنجشنبه ۱۷مرداد ۹۸ نوشت: «مجاهدین تا عمق خانههایمان نفوذ کرده و تاثیرگذاری مینمایند... آنها افکارشان را ترویج میکنند و مغز جوانان و نوجوانان ما را تحت تاثیر قرار میدهند».
پاسدار ناصح، از فرماندهان جنگ ضدمیهنی، روز ۶مرداد ۹۸ در تلویزیون افق گفت: «روی جوانهای ما اثر میگذارند... اینها عضوگیری میکنند دیگه و فعالیت میکنند».
پاسدار محمود شاعری، قائممقام عملیاتی لشگر ۷۱ خمینی روز ۶مرداد ۹۸ در مصاحبه با سایت صبح قزوین اعتراف کرد: «منافقین هنوز هم برای جمهوری اسلامی یک خطر بالقوه و بالفعل هستند و حرکت آنها زنده است... دلیل استمرار فعالیت منافقین انجام کار ریشهای، حسابشده و با تفکر از سوی آنهاست».
و در میانه این همه فغان و ناله وحشت آخوندها، یک زن شورشی شرح یکی از اولین حرکتهای انقلابی خود را اینچنین گزارش میکند:
«برای نصب عکسهای خواهر مریم به در و دیوار شهرمان رفته بودم، شهری سنتی که فضایش برای زنان به شکلی مضاعف بسته است. اول صبح بود و هوا هنوز تاریک، همینکه چسب را با اسپری روی دیوار پاشیدم،چراغ پنجره ساختمان مربوطه روشن شد، محل ساختمان در نقطه حساسی از شهر قرار داشت، میخواستم عکس خواهر مریم را درست همانجایی بچسبانم که روبهروی یک پایگاه بسیج بود. پایگاهی که مدتی قبل بچههای کانونهای دیگر تابلوی آن را آتش زده بودند.
اینجا محل عبور امامجمعه هم بود، ضمن اینکه یک نانوایی هم درست روبهروی آن بود و مردم موقع مراجعه به نانوایی میتوانستند عکس خواهر مریم را بهراحتی ببینند و... عکسها را چسباندم و...».