هجرت مجاهدین خلق به آلبانی
روز ۱۹شهریور سال ۱۳۹۵ آخرین اکیپ مجاهدین از لیبرتی بغداد وارد تیرانا پایتخت آلبانی شدند و اکیپهای ویژه پاسداران که آماده حمله و قتلعام آخرین دسته مجاهدین ساکن عراق بودند را در خماری گذاشتند. مجاهدین بدون حتی یک نفر تلفات، توانستند تمامی اعضایشان را از عراقی که به دست آخوندها افتاده بود، بهسلامت خارج کنند. این شاید بزرگترین عملیات سیاسی و اطلاعاتی مجاهدین در تمامی سالهای اخیر بود.
به این ترتیب، مجاهدین در حالیکه آخرین گروه ایرانیای بودند که برای مبارزه با خمینی به عراق رفته بودند، باز هم آخرین گروهی شدند که از عراق خارج شدند(در این مورد، گروههای سیاسی محلی و منطقهای مورد نظر نیستند).
انعکاس ورود مجاهدین خلق به آلبانی
یک پایگاه خبری آلبانیایی به اسم «ته ششی» در گزارشی که در این باره تهیه کرده بود، با اشاره به ترافیک بالای دید و بازدیدهای دیپلماتیک سطحبالای مجاهدین و چهرههای نامدار غربی نوشت:
«اما واقعیت در مورد مجاهدین (خلق) ایران بهنظر میرسد، بسیار فراتر از این حرفها باشد.
مخالفین ایرانی که از مهندسان و پزشکان در میان صفوف خود برخوردارند، در ایران افرادی دارند که اطلاعات سری آمادهسازی تسلیحات اتمی (رژیم) ایران را بهدست آوردهاند.
آنها افرادی هستند که برای اولین بار، برنامه اتمی رژیم را فاش کردند و بیش از یک گروه سیاسی در سازمان آنها نمایندگی میشود. سازمانی که دسترسی قدرتمندی به افرادی روی زمین دارد».
خبرگزاری مزبور با همین جملات در حقیقت به ۳نکته اساسی در مورد مجاهدین اذعان میکرد:
یکم: پایگاه اجتماعی گسترده مجاهدین در ایران
دوم: گستردگی دامنه ائتلاف سیاسی مجاهدین
سوم: استحکام پشتجبهه دیپلماتیک مجاهدین در پارلمانها و مجامع مردمی غرب
آنچه که در هجرت مجاهدین به آلبانی فقط مجاهدین و خامنهای دیدند
بلافاصله پس از ورود مجاهدین به آلبانی، سروکله دیپلمات-تروریستهای خامنهای هم در تیرانا پیدا شد. حتی ۲تروریست حرفهیی خامنهای هم در آنجا دستگیر شدند و کار بالا گرفت، اما جدای از تمامی این ماجراها، آنچه که تنها و تنها مجاهدین از سویی و خامنهای از سوی دیگر میدیدند و درگیر آن بودند، بهاصطلاح معروف «آب به آب شدن» مجاهدین بود که ناگهان از کویر تفته دیالی و بیابانهای خشک و بهتانگیز عراق (پس از یک توقف خونین در کمپ لیبرتی و موشکبارانهای مهیب آن) و پس از یک محاصره تقریباً ۱۰ساله که زندانی محسوب میشدند و اجازه تماس با هیچ عنصر بیرونی را نداشتند، پیاده شدن درست در وسط یک منطقه شهری متراکم با شمایلی اروپایی و فرهنگی ۱۸۰درجه متفاوت با فرهنگ حاکم بر مناسبات درونی مجاهدین و کلاً فرهنگ حاکم بر جوامع شهری ایران و عراق بود. اینجا بود که هر مجاهدی از ابتلائات نامنتظر، عبور میکرد. ابتلائاتی که اگر ایمان سترگ به آرمانهای والای انسانی و عشقی عمیق به خلق و میهن نبود، سرنوشت «پیر صنعان» در سفر به «روم» در منطقالطیر عطار را تداعی میکرد.
داستان شیخ صنعان
شیخ صنعان پیر عهد خویش بود
در کمال از هر چه گویم بیش بود
شیخ بود او در حرم پنجاه سال
با مرید چارصد صاحب کمال
داستان شیخ صنعان یا همان پیر صنعان، شاید طولانیترین داستان منطقالطیر عطار باشد، داستانی در تقریباً ۵۰۰بیت. داستانی که چه بسیار ایرانیان آن را خوانده باشند اما مجاهدین خلق در جریان هجرت خویش به آلبانی باید تکبهتک از محتوای آن عبور میکردند.
داستان از این قرار است که پیر صنعان، شیخی بود صاحب کرامات و مورد اعتماد خلق. پیری که ۵۰سال در قرب کعبه زیسته بود (شگفتا که مجاهدین نیز در پنجاهمین سالگرد حیات سازمان خویش و در واقع در آستانه ۵۰سالگی مجاهدت خویش به این ابتلا افتادند!) باری چنان عابد پاکبازی که سالها به جهاد اکبر برخاسته و مراد خاص و عام بود، پس از رؤیایی مبهم و نابههنگام، همراه با مریدان خویش، روانه «روم» میگردد تا حقیقت خواب خویش دریابد؛
چارصد مرد مرید معتبر
پس روی کردند با او در سفر
میشدند از کعبه تا اقصای روم
طوف میکردند سر تا پای روم
شگفت آن که پیر صاحب کرامات، هنگام سیر و سلوک در «روم» دل به ترسا دختری باخته و ترک ایمان میکند! اما حتی ترک ایمان هم برای وصل، کفایت نکرده، معبود رومی، برای پیر شرط میگذارد:
گفت دختر گر تو هستی مردکار
چار کارت کرد باید اختیار
سجده کن پیش بت و قرآن بسوز
خمر نوش و دیده را ایمان بدوز!
شیخ البته دل و دین باخته و مریدانش را از خود ناامید میکند. مریدان، ترک شیخ کرده و باز می گردند
چون می از ساغر به ناف او رسید
دعوی او رفت و لاف او رسید
هر چه یادش بود از یادش برفت
باده آمد، عقل چون بادش برفت
اما این همه، تنها بخشی از آنچه بود که پیر باید از دست میداد، چرا که آخرین شرطی که «نگار رومی» وی پیش روی شیخ نهاد، «خوکبانی» گله معبود جدیدش بود!
یک سال تمام چوپانی گله خوکهای نگار!
رفت پیر کعبه و شیخ کبار
خوکبانی کرد سالی اختیار
در «نهاد» هر کسی صد «خوک» هست
خوک باید سوخت یا «زنار» بست!
به این ترتیب، شیخ صنعان «زنار» بست و تا منتهی درجه ارتداد سقوط کرد و... باقی داستان البته، مایه گذاشتن یکی از یاران شیخ است... تنها یکی از مریدان که در آن سفر با شیخ همراه نبود، داستان فروریختن شیخ را که میشنود، قصد نجات پیرش کرده و عازم «روم» میشود و... «پیر صنعان» را سر عقل میآورد.
داستان مجاهدین خلق
و اکنون، مجاهدین هزار و اندی سال پس از پیر صنعان، کمی آنسوتر از همان «روم»ی که شیخ در آن، سرمایه سالیان باخته بود، به آزمایش کشیده شده بودند. مجاهدینی که ترک خانه و خانمان کرده بودند تا مردمشان را آزاد و خانه و کاشانه خلقشان را آباد کنند، یک بار دیگر باید در برابر وسوسه انتخاب بین زندگی برای «خود» یا ادامه مبارزه تا آخرین نفس برای «مردم خود»، تصمیم میگرفتند.
ادامه رزم و پیکار برای تحصیل آزادی، رفاه و برابری مردم خویش،
یا بازگشت به زندگی برای خویش؟!
شاید این داستان برای برخی شنوندگان، انتزاعی، بیمورد و قیاس معالفارق باشد.
شاید برخیها ماجرای هجرت مجاهدین را مصداق این داستان ندانند.
شاید برخی دیگر، کنار هم نهادن این دو مطلب را خطا تلقی کنند و...
اما «نشت کردن» برخی برآوردهای اطلاعاتی رژیم در رسانههای عمومیاش در مورد هجرت مجاهدین از عراق به آلبانی باعث شد تا برخی خوانندگان مطالب اخیر رژیم، دچار تداعی مطلبی مشابه آنچه که در این نوشته آمد، بشوند.
مگر رسانههای رژیم چه نوشتهاند؟
روز ۱۳شهریور ۹۷ یکی از سایتهای حکومتی به اسم سایت بهارستانه در مطلبی با عنوان «دست ما کوتاه و خرما بر نخیل» ضمن سوزوگداز از اینکه نمیتواند جنایتهایی را که در عراق در مورد مجاهدین خلق انجام دادند، اینک در آلبانی تکرار کنند، نوشت:
«مسئولان و کارگزاران حکومتی و نظامی ما... در تحلیلهای خود به این نتیجه رسیده بودند که منافقین وقتی پایشان به اروپا برسد در برابر زرق و برق دنیای بورژوازی و بهدلیل سالیان محدودیت در عراق، نیروهایشان روند انحلال طی خواهند کرد و به مرور تشکیلات منافقین را ترک کرده و با رفتن بهدنبال زندگی، در فضای اروپا منحل خواهند شد... بدین ترتیب، به جای اینکه نیروهای منافقین درگیر جنگ با جمهوری اسلامی ایران شوند در اروپا مشغول خود خواهند شد و نهایتاً به بخشی از جامعه اروپا تبدیل میگردند... اما روند تحولات نشان داد که اوضاع آن طور که انتظار میرفت جور نبود و درب مراد بر روی پاشنه درستش نچرخید... امروزه داد کارگزاران نظام بلند است که هرجا آشوب و اغتشاشی در کشور وجود دارد، رد پای منافقین هم در آن پیدا میشود و سخنرانی مقام معظم رهبری در ۱۹دیماه سال گذشته شاخص گویایی بر نقش داشتن منافقین در اغتشاشات دیماه گذشته بود... آیا نمیشد در همان عراق انتقام خون شهدا را از تکتک آنان گرفت؟... البته به متولیان امر باید حق داد چرا که وقتی به الگوهای تاریخی چنین هجرتهایی نگاه میکنیم، میبینیم که برخی از نیروهای چریکی وقتی که پایشان به کشورهای اروپایی و عربی رسیده است در جوامع اروپایی و عربی ذوب شدهاند و مبارزه هم کاملاً فراموش شده است، اما چنین تجزیه و تحلیلی در مورد منافقین خطاست و نمیتواند توجیه پذیر باشد… نمیشود این اتهام را به خودمان بزنیم که فاقد شناخت کافی از آنان بودهایم. این روزها منافقین اغتشاشات و خط دهی به کانونهای شورشی را هدایت میکنند؛ داشتن مکان متمرکز، داشتن تشکیلات و مناسبات به همان شکل سابق؛ اینها آن چیزهایی نبودند که انتظار داشتیم در اروپا از آنها برخوردار میشدند... آیا وقت آن نرسیده که مسئولان اطلاعاتی و امنیتی کشور، در شناخت ضدانقلاب بهویژه منافقین، به رهبر معظم انقلاب اقتدا کرده و از او سرمشق بگیرند»؟
سرمقاله یک سایت؟ یا برآورد اطلاعاتی؟
ممکن است گفته شود: آنچه که سایت بهارستانه نوشته، شاید تنها یک مقاله در یک سایت گمنام باشد اما کمی دقت در محتوای نوشته و لحن نویسنده بهخوبی نشان میدهد که دم و دنبالچه این نوشته به کجا وصل است!
با اینهمه بدون وارد شدن به هویت نویسنده هم میتوان دریافت که مشکل نویسنده مقاله، انعکاس حسرت دستگاه اطلاعاتی رژیم و نیروی قدس خامنهای در از دست دادن فرصت نابودی مجاهدین است. فرصتی که گرچه تا آخرین لحظه هم امیدوار بودند با قتلعام مجاهدین در اشرف یا حتی لیبرتی، از شر مجاهدین خلق خلاص شوند، اما پس از پریدن مرغ از قفس، آخوندها به درستی دل به این بسته بودند که مجاهدین در برابر زرق و برق زندگی و جلوههای زندگی بورژوایی، عهدی را که با مردم خویش بسته بودند، فراموش کرده و همچون پیر صنعان سر خویش گرفته و دنبال زندگی خود بروند. بهویژه که تکتک مجاهدین دههها مجاهدت کرده و در یک حساب غیرمجاهدی، «بدهی»ای هم به کسی ندارند. (در حساب «مجاهدی» مجاهدین البته خود را تا بن استخوان بدهکار آگاهیای میدانند که در قبال هستی و انسان و استثمار یافته و نمیتوانند در برابر سیری ظالم و گرسنگی مظلوم، ساکت و بیطرف بمانند).
اما مجاهدین از آنجا که در مسیر نبرد برای آزادی وطن بهغایت جدی هستند از هیچ تهدیدی که ممکن باشد خللی در این مبارزه ایجاد کند غفلت نمیکنند. مجاهدین، یعنی همانهایی که ۲۷سال پیش از آن برای نبرد تمامعیار با دشمن خلق و میهن از خانه و همسر و فرزند چشمپوشی کرده بودند، در هجرت بزرگ نیز با واقعبینی، فروتنی و مسئولیتپذیری تمام و به دور از تنزهطلبیهای آخوندی، تمامی تهدیدها در شرایط و محیط جدید را پیشاپیش شناسایی و راه مقابله با آنها را مشخص کرده بودند. مسعود رجوی در ۱۷بهمن ۱۳۹۴ وقتی انتقال مجاهدین مسجل شده بود در نشستی خطاب به مجاهدین در لیبرتی گفت (که محتوای این نشست بعداً از سیمای آزادی نیز پخش شد):
«ما علاوه بر آمادگیهای نظامی و سیاسی و امنیتی، در رأس هرم آمادگیها، قبل از اعزام به مأموریت و آزمایش بزرگ، نیازمند آمادگی آرمانی و ایدئولوژیکی هستیم...
مثل همیشه مجاهدین باید از خودشان شروع کنند زیرا جنگ ما با رژیم و جبهه ارتجاع به مدار بالاتری ارتقاء پیدا میکند. موشکهای دشمن ما را در لیبرتی از پا در نیاورد اما موش دنیاطلبی و آزمایش آن در پستوهای نمور بورژوازی، در پیش است.
حتی روزی که در ۱۹۴۹ انقلابیون چین، پکن را تسخیر کردند، مائو هشدار داد که خمپارههای آتشین ما را از پا در نیاورد اما خمپارههای شکرین بورژوازی در راه است...
در تاریخ اسلام نیز همچنانکه حضرت علی به رساترین و فصیحترین بیان در نهجالبلاغه تصویر کرده است، چه بسیار کسانی که در برابر شمشیر در جبهه جنگ مغلوب و مقهور نشدند اما در قدمهای بعد طمع و زرق و برق دنیوی، آنها را با خود برد:
فَإِنَّمَا هُمْ أَهْلُ دُنْیا مُقْبِلُونَ عَلَیهَا وَ مُهْطِعُونَ إِلَیهَا وَ قَدْ عَرَفُوا الْعَدْلَ وَ رَأَوْهُ وَ سَمِعُوهُ وَ وَعَوْهُ...
همانا که آنان اهل دنیا هستند و با شتاب به آن رو آوردند در حالیکه عدل و داد را شناختند و دیدند و شنیدند و دانستند...
در ماههایی که در پیش داریم جماعت شمر و یزید زمانه اگر راه ما را بستند، یا حتی اگر مانع خروج یک نفر از مجاهدین، مخصوصاً خواهران و برادران مسئولمان شدند، مجاهدین میمانند و تا نفر آخر میجنگند و در ارض امام حسین و خاک پای او بهشهادت میرسند. اگر هم زور دشمن نرسید و راه باز شد و انشاءالله مجاهدین به سلامت منتقل شدند، باز هم هر مجاهد خلق، در هر کجا که باشد، در رکاب امام حسین یک افسر ارتش آزادی در چارچوب مؤسسان چهارم است.
اینها را میگویم که خوب و بدون هر گونه شک و شبهه و شکاف فکرهایتان را بکنید.
فکر نکنید من نمیفهمم که این حرفها برایتان فشار و حتی شوکهکننده است. باور کنید میفهمم و حس میکنم که در اندرون دل هر مجاهد خلق در این لحظات چه غوغایی است.
اما توجه کنید که من دارم تکتک شما را از یک آبشار ناباوری بر روی خون شهیدان به خط آتش دیگری پرتاب میکنم که میدانم آزمایش سخت و بزرگی است».
به این ترتیب، باز هم آخوندها در برآورد وضعیت مجاهدین، با تمامی اتاقهای فکر خود، با تمامی سرمایههای مصادرهیی ملت ایران و همکاری سرویسهای بیگانه و دولتهای فخیمه، عاجز ماندند و مجاهدین در پایان دومین سال حضور خود در خاک اروپا، ثابت کردند اگر اجبار مبارزه ایجاب کند شاید دور تا دور کره زمین هم بچرخند اما دل کماکان در گروی مردم و میهن خود دارند و سر در سودای نبرد تا به آخر برای آزادی.