این ماندگارترین و گویاترین شعاری است که نسل برآمده از انقلاب ضدسلطنتی در در وصف مسعود رجوی سر داده است. رهبر انقلاب نوین ایران و معلم انقلاب.
این شعار از یک شعور عمیق نسبت به کاریسما و جایگاه انقلابی راهبری ناشی میشد که قبل از سقوط نظام سلطنتی و درست در روزهایی که تمایل غالب، هیولای عمامهدار را در ماه میدید، فریاد برداشت که «من نیامدم اینجا که روند خودبهخودی قضایا را فقط ستایش کنم، ما نیامدیم که آن چه را هست، و فقط هست، تأیید کنیم. لختی هم باید به آن اندیشید که چه چیز باید باشد، و چه چیز هم نباید باشد. آیا ما میخواهیم نسل ملعونی باشیم، نسل نفرین شدهیی باشیم که فرصتها را از دست دادند... من و برادرانم نیامدیم به این دانشگاه، به این شهادتگاه، و به این زیارتگاه، که هر چه را هست، هر چه را خودبخود اتفاق میافتد، بیعیب بدانیم. زیرا آنها تنها با عمل کردن بر روی اختلافهای درونی ما، روی تعارضات حتی درونی ما، امکان پیدا میکنند که دستآوردهایمان را بگیرند، اختناق را تکرار کنند و آزادی را به عقب بیندازند» (سخنرانی در دانشگاه تهران. ۴بهمن ۵۷).
او در همانجا با تأکید بر «انقلاب دمکراتیک» به جای «انقلاب بهاصطلاح اسلامی خمینی»، بین شیفتگان جانبرکف آزادی و فرصتطلبان و میوهچینان اینگونه مرز کشید؛ مرزی سرخ و عبورناپذیر:
«صبر و تحمل، شکیبایی (صبر بهمعنای انقلابیش) بلند نظری و احساس مسئولیت، نخستین وظایف و نخستین ویژگیهای یک انقلابی یا یک گروه انقلابی است. اگر این را نداریم، یا نیست و یا نمیتوانیم کسب کنیم، بهتر است که خداحافظی کنیم. زیرا مردم زبان حالشان این خواهد بود که مرا بهخیر تو امید نیست شر مرسان! تازه اول کار است. هنوز آنقدر زمان هست، هنوز آنقدر نشیب و فراز هست و هنوز آنقدر شکست و پیروزی هست. برادران و خواهران، رزمندگان و مبارزین، ما سر نداده بودیم که بهجایش زر بگیریم. مگر جانمان را برای این داده بودیم که به جایش جاه بگیریم؟ از جا برنخاسته بودیم، قیام نکرده بودیم که در جاهای بهتر و صندلیهای بهتر و مقامهای بهتری قعود کنیم».
نسلی که رنج انقلاب را بهدوش کشیده بود، در سخن و منش مسعود رجوی، سیمای نوینی از اسلام، انقلاب و آزادی را دید و بههمین دلیل به آن دل بست.
برخلاف خمینی و لاشخواران بیتوته کرده بر مردهریگ شاه، جوانان انقلابی با سخنان آتشین و از دل انگیختهٔ مسعود رجوی دریافتند که هنوز مبارزه راه طولانی در پیش دارد و تازه اول راه است. برای عشق به آزادی باید از آزمایشهای بسیاری عبور کرد. دادن سر و بذل جان نخستین و سادهترین آن است. آنها آن روز با مسعود، شجاعتی را در خون به جوشآمدهٔ خود احساس کردند که سرور شهیدان در روز عاشورا آن را فریاد زده بود و اینک بهگونهیی دیگر تکرار میشد:
«حالا بگذار هرچه میخواهند علیه ما توطئه بکنند، شلاق و ژـ۳ بکشند و ما همچنان مانند سیدالشهدا فریاد میزنیم: ان کان دین محمد لا یستقیم الا بقتلی، فیا سیوف خذینی اگر دین محمد جز با عبور ما از جاده خون، استوار و مستقیم و راست نمیشود، پس ای گلولهها، بگیریدم!» (از سخنرانی «چه باید کرد؟». میتینگ بزرگ امجدیه. خرداد ۵۹)
درسهایی که نسل آزادی از مسعود فرا میگرفت فقط در مرزبندی داشتن با خمینی و خمینیپرستان خلاصه نمیشد. پایبندی بر اصول انقلابی، دلنبستن به قدرت و پشتپا زدن به آن برای آزادی، شجاعت خروش برداشتن در برابر چماقبهدستان و قدارهبندان و زن و مرد جنگ بودن بخشی از آن بود.
این نسل و نسلهای بعدی از مسعود یاد گرفتند که سرشار خضوع و فروتنی انقلابی باشند. همیشه به جای اندیشیدن به کردهها و غرهشدن که محصول آن رسوبکردن و درجا زدن است، به نکردهها و کمبودها بیندیشند.
«هر مجاهد خلق و هر عضو یا هوادار و پشتیبان این مقاومت، باید بهجای کردههای خود ولو مثبت، ناکردهها را ببیند و بخواند و نسبت به همین ناکردهها عذر تقصیر بخواهد و پوزش بطلبد. ناکردههایی اعم از کوچک و بزرگ که میتوانستند یک روز یا یکساعت یا یک دقیقه و حتی یک ثانیه و بهاندازه یک گرم، امر خطیر سرنگونی و نیل به آزادی و حاکمیت خلق قهرمان را تسریع کند یا در آن تأثیر بگذارد» (استراتژی قیام و سرنگونی (۱). اشرف کانون استراتژیکی نبرد»
به جای منت گذاشتن بر سر خلق و تافتهٔ جدا بافته دیدن خود و توهم عبور از آزمایشها و انتظار چشمداشت به نهایت راه فکر کند و آن را بهبهترین وجه رقم بزند:
«خدا به من و به همه مجاهدین شایستگی وفای به عهد با خلق و خالق را بدهد. آنچنانکه تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خون، مجاهد زندگی کنیم و مجاهد بمیریم. باشد که در تاریخ این خلق و این میهن، نام و سنت نیک باقی بماند» (همان منبع).
مجاهدین از مسعود یاد گرفتهاند که «وقتی دیو تنوره میکشد، وقتی که دژخیم سر از پا نمیشناسد، رمز ماندگاری و اعتلا، کلمه فداست». اگر راه صعب و دشوار مینماید و بنبستها در برابر پیشرفت صفکشیدهاند، تنها و تنها با فدای بیشتر میتوان آنها را شکافت و پیش تاخت.
آنها از او آموختهاند که «زمانه صدبار هم اگر خطرناکتر و پرفتنهتر باشد، تا پای جان خواهند ایستاد تا آخرین نفس. ».
از این رو مسعود معلم همیشگی نسل فدا و ایمان است. درسهایی که او به این نسل و نسلهای آینده آموخته است در این وجیزه نمیگنجد و محتاج بحثهای مفصل و همهجانبه است اما باید تأکید کرد که از این درسها بود که استراتژی قیام و سرنگونی ریشه با کف خیابانهای ایران پیوند خورد و کانونهای شورشی در ادامهٔ نبردهای پاکبازانهٔ مجاهدین در شورهزار ارتجاعساخته، جوانه زدند و بالیدند.
در چهلوسومین سالگرد ۳۰دی بزرگترین بشارت چه میتواند باشد جز اینکه به او بگوییم آموزههای انقلابیاش در جان نسلهای ایرانزمین ریشه دوانیده است. نگاههای مشتاق و جستوجوگر اکنون به جای درهای زندان به افق دوخته شده است. آیههای امید، آیههای قیام، آیههای آتشین نبرد میگویند زمان دمیدن و چهره آشکار کردن است. زمان وصل و دیدار؛ دیداری آتشین بین خلق و مجاهد خلق با خندههای پیروزی مریم و مسعود در میدان آزادی.