اجتماع ۸ساعتهٔ جوانان هوادار مقاومت در ۳آبان ۱۴۰۴ با حضور خانم مریم رجوی، تجلی یک گفتمان سیاسی نوین بود. این اجتماع که با شرکت نمایندگان ۳۲ انجمن جوانان از اروپا، آمریکا و استرالیا برگزار شد، نسلی از جوانان آگاه و شورشگر را به صحنهٔ سیاسی ایران معرفی کرد که خود را برای جارو کردن نظام ولایت فقیه از خاک پاک ایرانزمین و بازسازی ایران آماده میسازد.
اهمیت این کنگره در این نهفته است که بر یک انتخاب آگاهانه و تعریف دقیق مرزبندیهای سیاسی برای آینده ایران پافشاری میکند؛ مرزبندیهایی که بهطور مستقیم کانونهای شورشی را در داخل ایران به بدنه تخصصی و سیاسی هواداران در خارج کشور پیوند میزند.
تعهد آگاهانه در برابر سابقه خانوادگی
برخلاف تصورات سطحی، حمایت این نسل از مقاومت بر پایه وراثت سیاسی نیست، بلکه بر «شناخت عمیق» و تجربهای استوار است که «با گوشت و پوست» درک شده است. ندا امانی، مربی دروازهبانی فوتبال در سوئیس که از یک خانواده مبارز میآید، این پرسش محوری را مطرح میکند که «آیا سابقه خانوادگی برای انتخاب مبارزه کافی است؟» و خود پاسخ میدهد: «خیر. در این راه نیاز به درک بالاتر از مبارزه و شناخت دشمن هست». این سخنان نشانگر بلوغ سیاسی نسلی است که انتخاب خود را بر مبنای درک آرمان پرداختگری برای مردم ایران بنا نهاده است.
این نسل، سازمان مجاهدین خلق را «فقط یک گروه سیاسی» نمیبیند؛ بلکه آن را «آرمانی برای انسانیت، برای ایرانی آزاد، آباد و فارغ از هر گونه دیکتاتوری» تلقی میکند. سحر ثنایی، روانکاو جوانان، نیز به تضاد موجود در جامعه غربی (که آموزش میدهد هر کس به فکر منافع شخصی خود باشد) و آرمان مجاهدین اشاره میکند. این تعهد فداکارانه، نقطه کلیدی پیوند با کانونهای شورشی است.
نفی استبداد و مرزبندی «نه شاه نه شیخ»
یکی از بنیادیترین مفاهیم مطرح شده در این گردهمایی، تأکید بیچونوچرا بر «مرزبندی نه شاه نه شیخ و نفی هر گونه استبداد و وابستگی» است. این موضع نشان میدهد که نسل جوان، چرخه دیکتاتوریهای تاریخ ایران را بهخوبی درک کرده و خواهان گسست ریشهیی از آن است. ماهان تاراج، از هیأت وکلا و حقوقدانان، بهصراحت بیان میکند: «رژیم کنونی متأسفانه وارث فرهنگ معافیت از مجازات و سرکوب رژیم قبلی، یعنی رژیم شاه است. تاریخ تکرار شده است. استبداد صرفاً لباس عوض کرده است و تاج را با عمامه معاوضه کرده است».
این جوانان، طرح ۱۰مادهای خانم مریم رجوی را بهعنوان «منشور واقعی یک دولت قانون برای ایران فردا» معرفی میکنند؛ برنامهیی که بر «آزادیهای اساسی و حقوق فردی مطابق با اعلامیه جهانی حقوقبشر» و «جدایی دین از دولت» تأکید دارد.
صبا رضایی، از هیأت جوامع جوانان، نیز به همین شکل بر عدم امکان جایگزینی یک دیکتاتور با دیگری پافشاری و اعلام میکند: «ما از جابهجایی یک دیکتاتور با دیگری که تاج بر سر دارد، خودداری میکنیم. تاج ما را آزاد نمیکند. تاج فقط به خودش خدمت میکند».
کانونهای شورشی؛ نیروی محققکننده سرنگونی
در گفتمان این جوانان، کانونهای شورشی نه یک پدیده جانبی، بلکه «نیروی محوری» و «کابوس خامنهای هستند». جوانان درک میکنند که این کانونها، نماینده خشم و اراده نسلی هستند که «در رژیم آخوندی با این حکومت هیچ آیندهای ندارند».
الهه مصدق، دانشجوی داروسازی، تحقق استراتژی «هزار اشرف میسازیم» را در «نیروهای جوان کانونهای شورشی» میبیند که «شجاعانه در برابر استبداد و ظلم رژیم ایستادهاند». وظیفه جوانان خارج از کشور در این پارادایم، پشتیبانی سیاسی و عملی از کانونهای شورشی و بهرسمیت شناختن ظرفیت و توانایی آنان است.
ظرفیتسازی تخصصی برای بازسازی ایران آزاد
یکی دیگر از محورهای این گردهمایی، تأکید بر بهکارگیری دانش و تخصص برای فردای سرنگونی است. نمایندگان هیئتهای مهندسان، وکلا و پزشکان، ایران را با وجود منابع عظیم (دومین تولیدکننده گاز و چهارمین تولیدکننده نفت جهان)، قربانی یک «غارت سیستماتیک» و «فاجعه ساختاری» میدانند که در آن متخصصان و نوابغ را به زندان میاندازد.
در این راستا، بهروز مقصودی، مهندس مخازن نفتی، تصریح کرد: «نسل ما، نسل سرنگونگر است. نسلی آگاه با آگاهی، دانش و تجربه خودمون ایران رو آزاد، آباد و دوباره میسازیم».
این تعهد، یک طرح عملی را نشان میدهد که در آن جوانان متعهد میشوند که «بدون هیچگونه چشم داشتی ظرفیتها و تواناییهای خود را در خدمت بازسازی ایران ویران شده» قرار دهند.
کنگرهٔ جوانان بیانگر این واقعیت است که راهکار ایران، همان «راهحل سوم» است؛ نه جنگ خارجی و نه مماشات، بلکه «سرنگونی به دست مردم ایران و مقاومت سازمانیافته آنان». این نسل با ایمان به رهبری مقاومت، شعار «میتوان و باید» را نیروی محرک خود برای برپایی «جمهوری دموکراتیک در ایران» میداند.