یک قافلهاند. همه جا میروند. مثل بادهای عاصی جهان. مثل نسیمی که هیچ مرزی نمیشناسد. هر روز در یک جا اردو میزنند. خیمه میافرازند. پرچمهایشان را بر سر میلهها میآویزند و یکییکی به میدان میآیند. فریادشان بلندترین فریادهای جهان شده. سلاحشان چشمهایشان است که برق صداقت و وفا دارد.
شاید شناختهترین آیهای که در این ۵-۶دهه از قرآن گفته و شنیده شده آن باشد که میگوید «حساب نکنید آنان که در راه خدا کشته شدند مردهاند. بلکه زندگانند و نزد پروردگارشان روزی میگیرند».
شاید ماجرای این قافله و احساسی که به ما و بشریت حاضر میدهند به نوعی، مفهوم همین آیه باشد. چرا که بهنظر میرسد آنها بهقول شاملو «عاشقترین زندگان» بودند. پس باید در مرگ کسی که بیعشق زیسته، با کسی که عاشقترین بوده فرقی باشد.
به کارهای این شهیدان نگاه کنید. به حیرت میافتید. در همهجا حرکت و فعالیت میکنند. آن ۱۲۰هزار و بهخصوص آن ۳۰هزار دل عاشق که در نهان و سکوت بهدار کشیده شدند؛ گلوهایشان در سکوت سولهها بسته شد و صدایشان در جایی نپیچید، امروز با بلندترین صدا فریاد میزنند. نه تنها در ایران، بلکه در سراسر دنیا.
البته رزق آن شهیدان که چشمی به آب و نان دنیا نداشتند هم، شاید روزی معمولی انسانها نباشد. شاید این باشد که دارند از روزی ملت ایران و بالاتر، از حقوقبشر در دنیا دفاع میکنند.
کجا؟ در خیزشهای مردم ایران، در خروش کانونهای شورشی، در جلو کنگرهٔ آمریکا، در جلو قصر باکینگهام انگلستان، در برابر پارلمان هلند و هر زمان در سر بازارهای جهان.
آیا آنکه یک روز گفت: «بر سر بازار جانبازان منادی میکنند، بشنوید ای ساکنان کوی رندی بشنوید»! خطابش به ما و منظورش این شهیدان بود؟
ولی اینها واقعاً منادی میکنند! هر روز. و جهان میشنود. آن ندایی را که «جهان خبردار نشد...».
دیدهایدشان؟ هر ۳۰هزارشان هم با هم حرکت میکنند. یکجا بهصورت یک ارتش منظم ایستادهاند. یکجا در مرکز بریتانیا بهصورت رودی پشت سر هم.
شاید این تفسیری تازه از «روزی» وعده داده شدهٔ خدا باشد. شاید روزی خدا این باشد که آنها پیشاپیش بشریت و بر سر بام وجدانهای دنیا از همان آرمانی که برایش بر سر دار رفتند دفاع میکنند.
آن روزها که زندهٔ جسمانی بودند شاید خیلیشان تنها زبان مادری خود را بلد بودند ولی حالا که زندهٔ خداییاند به همهٔ زبانهای دنیا هم حرف میزنند. گاه از زبان یک سیاستمدار و خطیب معروف فریاد میکشند، گاه از زبان یک حقوقدان، گاه از زبان یک کشیش و گاه از زبان هموطنان خودشان.
یک روز در پاریس آکسیون میگذارند و یک روز در ژنو نمایشگاه برپا میکنند؛ یک روز در اسلو تظاهرات میکنند و کنفرانس میدهند و یک روز در برابر مقر سازمان ملل جمع میشوند و برای مردم دنیا از منفور بودن اعدام و ضرورت حذف آن برای کل انسانها سخن میگویند.
گاه با زبان کشیش مترقی و مردمی هلندی، از «حقوق هموطنان دور از میهن»شان دفاع میکنند.
گاه از زبان صمیمیترین وجدانهای درخشان دنیا که خون بهناحق ریخته شده را دید و دیگر نتوانست آرام بنشیند(طاهر بومدرا) اسامی قاتلان را فاش میکنند و «خواستار قراردادن مسئولان آنان در برابر عدالت میشوند».
گاه از زبان آهنگساز عضو شورای ملی مقاومت حمیدرضا طاهرزاده داستان خود را میگویند که چگونه «در آن شبهای تاریک زندان و در آن اختناق هولناک، به آخوندها نه گفتند و از سازمان مجاهدین حمایت کردند و سرفرازانه بر طنابهای دار بوسه زدند».
گاه از زبان عضو ارشد کمیته قضایی کنگرهٔ آمریکا از دنیا میخواهند که: «حقیقت روشن شود و مسئولان این جنایت علیه بشریت در رژیم ایران حسابرسی شوند».
بهراستی کدام زندهای اینقدر در زندگی خود کنشگر و پویا از اینسوی جهان به آنسو لشکر میکشد و حرفهایش را از استرالیا تا آنسوی آمریکا با بلندگوهایی که یک جهان میشنود، بیان میکند؟ آیا این شایستهترین «روزی» نیست که به انسانی داده شود؟
اما این هم از معجزات است که خونی که ۳۰سال پیش حتی از بدن خفهشده خارج نشد و در زیر خروارها خاک در گورهای جمعی دفن شد، امروز اینقدر گل بدهد و نسیمش به همه سوی دنیا روان شود و دلهای دوستداران عطر آزادی و عدالت را شیفته کند و بر انگیزد تا نه از حق خود آن شهیدان بلکه از حق همهٔ خلقهای تحت ستم دفاع کنند.
بله این هم از همان معجزات است. درست مثل همان آیه.