چرا این روزها صنعت آلترناتیوتراشی و لیدرسازی گسترش یافته است؛ بگونهیی که روزی نیست در فضای مجازی یک پلاتفرم سیاسی ارائه نشود و فردی یا گروهی خود را جایگزین سیاسی حکومت آخوندی معرفی نکند. چرا کسی یا گروهی چند ماه قبلتر به این فکر نمیافتاد. اساساً چرا صورتمسأله تا قبل از این تاریخ چنین چیزی نبود؟ چه اتفاقی در صحنه سیاسی ایران رخ داده است که جایگزینها و پلاتفرمهای جدید ظهور میکنند و مدعیان بهدستگرفتن قدرت پس از حاکمیت آخوندی زیاد شدهاند؟
رونق گرفتن صنعت آلترناتیوتراشی، از علائم دوران پایانی نظام
در ابتدای بحث درنگ روی این موضوع مهم و تعیینکننده است. کسانی که پلاتفرم ارائه میکنند و آلترناتیو معرفی مینمایند، بهطور تلویحی قبول دارند که این رژیم رفتنی است و دیگر نمیتوان به آن امیدی بست، بنابراین باید به حاکمیت بعدی اندیشید. یعنی چه بخواهند و چه نخواهند، چه به این موضوع واقف باشند یا نباشند، قبول کردهاند که این حکومت سرنگون خواهد شد و در صف «براندازان» ثبتنام کردهاند. نمیشود گفت کسی این نظام یا دستکم «وضعیت موجود» را قبول دارد ولی همزمان به موضوع جانشینی آن نیز فکر میکند، چنین چیزی در عالم واقع متصور نیست. بنابراین رونق گرفتن پدیدهیی به نام «آلترناتیو تراشی» همانطور که مریم رجوی در گردهمایی بزرگ مقاومت ایران گفت، خود علامتی بر واقعی بودن و حتمیت دوران پایانی این نظام است.
قبل از آن که به پدیدهٔ آلترناتیوتراشی بپردازیم ممکن است این سؤال پیش بیاید که آیا سربرآوردن آلترناتیوی از درون همین نظام متصور است؟
اگر چه این سؤال جدیدی نیست و پاسخ به آن هم چندان نمیتواند جدید باشد اما پیش از آن باید ببینیم آیا تغییر از درون نظام موضوعیت دارد؟
تغییر از درون نظام
تغییر از درون نظام، را میتوان همان اصلاحطلبی یا رفرمیسم(Reformism) تلقی کرد. اما بدون نیاز به صرف وقت در مورد تعاریف تئوریک و آکادمیک رفرمیسم، تا آنجا که به پدیده موسوم به اصلاحطلبی در درون نظام آخوندی برمی گردد، یعنی اینکه برای حل مشکلات و معضلات سیاسی، اقتصای و اجتماعی جامعه ایران نیاز به تغییر رژیم ولایت فقیه نیست بلکه میتوان از طریق تغییرات تدریجی در نهادهای همین رژیم و در چارچوب اصل ولایت فقیه تغییرات مورد نیاز در حکومت را برای پاسخگویی به نیازهای جامعه ایران ایجاد کرد.
حال لازم است بدانیم تجربه ۴۰ساله حاکمیت آخوندی آیا جایی برای چنین باوری باقی میگذارد؟ مثلاً آیا خمینی به پدیده اصلاحطلبی اجازهٔ رشد میداد و آیا ایران در چارچوب این استبداد مذهبی میتواند نیروی اصلاحطلب داشته باشد تا بعد در مورد آلترناتیو مطلوب آن صحبت کرد.
خمینی و سلطنت ولیفقیه یک تحمیل به مردم ایران بود نه یک انتخاب
از آنجا که حاکمیت آخوندی، خواست واقعی و حقیقی مردم ایران نبوده است، خمینی بهعنوان بنیانگذار این نظام، از روز اول بر آرمانهای آزادیخواهانه انقلاب ضدسلطنتی مردم ایران سوار شد و مسیر آن را به سوی دیکتاتوری مذهبی موردنظر خود یعنی سلطنت ولایت فقیه کج کرد. برای تحقق چنین چیزی او نیاز داشت:
یکم ـ به جای مجلس مؤسسان، مجلس خبرگان را به ملت ایران قالب کند.
دوم ـ به جای یک جمهوری دموکراتیک و پلورال، جمهوری تعریفناشده و مبهمی را به نام «جمهوری اسلامی» از صندوق بیرون بکشد.
سوم ـ آزادیهای برآمده از انقلاب ضدسلطنتی را روزبهروز محدود و محدودتر کند.
چهارم ـ نیروهای انقلابی و دموکراتیک را سرکوب نماید و از سر راه خود بردارد.
پنجم ـ یک جنگ ضدمیهنی و انحرافی راه بیاندازد تا نیروهای آزادشده از انقلاب ضدسلطنتی را به تنور آن بریزد و در پوش آن بتواند سرکوب آزادی و آزادیخواهان را توجیه نماید. او همیشه میگفت: «جنگ یک نعمت الهی است»!
ششم ـ و از همه ضروریتر قوانین قرونوسطایی دستپخت خبرگان خود را به جای یک قانون اساسی جا بزند و با اصل ولایت فقیه حق حاکمیت مردم ایران را غصب کند و با شکنجه و اعدام و قتلعام سلطه استبداد مذهبی را حفظ کند.
این حاکمیت که شکل پیچیده استبداد بود و سلطنت مطلقه جانوری به نام ولیفقیه را بر میهن ما تحمیل میکرد، از آنجایی که ماهیت قرونوسطایی داشته و دارد، نمیتوانست و نمیتواند برای همیشه امتداد داشته باشد.
خمینی بهدلیل شخصیت ضدانقلابی و دجالگرانه خود، از اعتماد یکسویه مردم ایران به «اسلام» و «انقلاب»، این دو مؤلفه قوی قدرت، سوءاستفاده کرد تا سلسله آخوندی خودش را به جای سلسله پهلوی مستقر نماید.
امتداد عمر این نظام، مرهون سرکوب و تروریسم افسارگسیخته این رژیم و نیز چند جنگ بزرگ بوده است(جنگ بین ایران و عراق ـ جنگ خلیج ـ جنگ اشغال عراق از سوی آمریکا ـ جنگهای نیابتی در منطقه از سوریه و عراق گرفته تا یمن و لبنان). در همه این مراحل هم، سیاست مماشات و زدوبندهای بینالمللی آن را سرپا نگهداشته است.
اصلاحطلبی چه جایگاهی در این نظام داشته است؟
اگر واژه «اصلاحطلبی» را بهکار میبریم بهدلیل جاافتادگی آن در فرهنگ عمومی است. برای تعریف جریاناتی که خود را اصلاحطلب این نظام مینامند بهتر بود از ترم «بزککنندگان» یا «پیرایشگران» و «مشاطهگران» چهره این حاکمیت استفاده کنیم.
چرا این نظام نیاز داشت چهره خود را مشاطه نماید؟ چون این رژیم چه بهلحاظ ساختار یا گرایشات طبقاتی و چه بهلحاظ باورهای فرهنگی با مقتضیات جامعه نوپا و جوان ایران منطبق نبود. بهخاطر اینکه قوانین متقن تکامل اجتماعی آن را نمیپذیرفت. بهدلیل اینکه نمیتوانست و نمیتواند نیازهای یک ایران مدرن و دموکراتیک را که بیش از یکصد سال سابقه نبرد برای دسترسی به یک نظام دموکراتیک را دارد پاسخگو باشد.
چرا در چارچوب این نظام اطلاحطلبی امکان ندارد؟ بهخاطر اینکه طینت این رژیم اجازهٔ اصلاح نمیدهد. به تعبیر مسعود رجوی «افعی هیچگاه کبوتر نمیزاید»، اولین خواست هر اصلاحطلب واقعی مفروض، باید آزادی باشد. اولین مانعی که نیروی اصلاحطلب باید با آن در بیفتد، اصل ضدبشری ولایت فقیه است. نمیشود هم اصلاحطلب بود و هم بر فاشیسم مذهبی تحت عنوان ولایت مطلقه فقیه صحه گذاشت و زندان و شکنجه و بساط دار و شلاق این رژیم را برتافت. در مورد جنگ ضدمیهنی و صدور تروریسم او سکوت کرد. همه آنهایی که در درون رژیم آخوندی با شیادی نام خودشان را «اصلاحطلب» گذاشتهاند، به اصل ولایت فقیه الزام قلبی و عملی دارند. برادران تنی اصولگراها و از چهرهای امنیتی این نظام هستند. جنگ قدرت و سهمخواهی بیشتر آنها را به تعویض رنگولعاب وادار نموده است.
با عنایت به نکتهیی که گفته شد، تغییر در درون نظام امری موهوم است و مردم ایران با شعار تاریخی «اصلاحطلب، اصولگرا ـ دیگه تمومه ماجرا» بطلان آن را خروشیدهاند.
تغییر از بیرون نظام
اعتقاد به «براندازی» لازمهاش داشتن پاسخهای مناسب به مجموعهیی از سؤالات است. سؤال مقدماتی از براندازان این است که با کدام استراتژی و تاکتیک و با اتکا به چه نیرویی میخواهند این رژیم را برانداخته و تغییرات رادیکال اجتماعی ـ سیاسی ایجاد کنند؟ در نحوه پاسخ به این سؤال است که صفبندیها آشکار میشود و مرزبندیها شکل میگیرند. در اینجا نیز تغییرخواهان و دگرگونیطلبان به ۲دسته تقسیم میشوند:
یکم ـ آنهایی که باور دارند یک دگرگونی عمیق و یک انقلاب واقعی که لازمه پاسخگویی به نیازهای جامعه امروز ایران است، جز با اتکا به نیروهای درون جامعه میسر نیست. سرنگونی فاشیسم مذهبی اگر چنانچه بخواهد به پیروزی یعنی به رسیدن مردم به خواست تاریخیشان مبنی بر آزادی، دموکراسی و عدالت اجتماعی منجر شود و فقط یک جابهجایی در قدرت از گروهی و طبقه به گروه و طبقه دیگر نباشد، تنها و تنها با اتکا به نیروی تودههای بهجان آمده و نیروی پیشتاز رهبریکننده امکانپذیر است.
دوم ـ افراد یا جریاناتی که اعتقاد دارند باید با دخالت نیروی خارجی و اشغال کشور، حاکمیت کنونی را برانداخت و نهادهای حاکمیت جدید را مستقر ساخت. آنها استدلال میکنند برای غلبه بر نیروی نظامی نظام فعلی، باید از یک نیروی نظامی قویتر استفاده کرد. مانند الگوی اشغال عراق، از طریق قوای نظامی آمریکا. تجربه تاریخی نشان داده است که چنین شیوهیی حتی اگر به فرض محال بتواند به براندازی فاشیسم مذهبی منجر شود هرگز به تغییرات لازم در ساختارهای سیاسی، اقتصای، اجتماعی و فرهنگی جامعه که برای حل بحرانهای گریبانگیر امروز ایران ضروری است راه نخواهد برد.
مردم ایران چه میخواهند؟
خواست مردم ایران بسیار روشن است. این خواست یک خواست دیرینه و تاریخی است. از یکصد و اندی سال پیش، از زمان مجاهدان صدر جنبش آزادیخواهی ایران این خواست همواره تکرار شده است. تفنگ سردارانی مانند ستارخان، باقرخان و بعدها میرزا کوچکخان جنگلی آن را بارها خروشیده است. این خواست همان خواستی است که دکتر محمد مصدق آن را نمایندگی کرد. توسط پیشتازان جان بر کفی مانند مجاهدین و فداییها پیگیری شد و به سازمان و سامان رسید و سرانجام در کسوت انقلاب ضدسلطنتی برگی را در تاریخ میهن ما ورق زد. وصال فرشته محبوب آزادی. همان که اگر نباشد، نه انسان در مقام انسانی خواهد ماند نه جامعه بر پاشنه انسانیت خواهد چرخید. نه از استقلال خبری خواهد بود، نه از رفاه، پیشرفت و آبادانی. نه از حقوقبشر، نه از عدالت، نه از برابری زن و مرد.
پر بدیهی است که مردم ایران وابستگی و بازگشت به سطلنت را نمیخواهند. وابستگی به قدرتهای خارجی و اشغال بیگانه را نیز نمیخواهند. تجربه تلخ و دردناک اتکا به نیروی خارجی برای زمین زدن دیکتاتوری در پیش روی ماست.
مردم ایران جامعهیی را میخواهند که بهقول مریم رجوی: «تار و پودش آزادی، دموکراسی و برابری و مرزبندی با استبداد و وابستگی و تبعیض جنسی و قومی و طبقاتی است. این جامعه از برابری زن و مرد، از حق انتخاب آزادانه پوشش، از جدایی دین و دولت، از خودمختاری ملیتها، از تساوی حقوق سیاسی و اجتماعی کلیه افراد ملت ایران، از لغو اعدام، از آزادی بیان، احزاب، مطبوعات و اجتماعات، از آزادی اتحادیهها، انجمنها، شو راها و سندیکاها دفاع کرده و دفاع میکند». طبعاً چنین جامعهیی از وابستگی به نیروی اشغالگر برنمیآید. توان، استعداد، پاکبازی، همبستگی، از خودگذشتگی و مایهگذاری ایران و ایرانی را میخواهد.
ویژگیهای یک آلترناتیو مردمی و دموکراتیک
بنا بر آنچه گفتیم حال میتوان تصویر روشنی در مورد جایگزین سیاسی این رژیم داشت. مریم رجوی در سخنرانی خود در گردهمایی بزرگ مقاومت ایران در پاریس به تاریخ ۹تیر ۱۳۹۷ آن را بهروشنی اعلام داشت:
«صنعت آلترناتیوسازی مجازی و مونتاژ در بازار سیاست البته با کپیچسبان، این روزها رونق یافته است، که این هم از علائم دوران پایانی رژیم است. اما مسأله این است که چگونه میخواهند این رژیم را زمین بزنند؟ بهخصوص که رود سرخ خون شهیدان بهطور تاریخی نه جایی برای سبز شدن ارتجاع آخوندی باقی گذاشته نه برای ارتجاع سلطنتی.
حال اگر:
بدون تشکیلات و سازمان رهبریکننده، بدون عبور از کورههای گدازان سنجش و آزمایش و بدون پرداخت قیمت و فدا و مجاهدت، میتوان به کار این رژیم پایان داد، ما میگوییم: بفرمایید، درنگ نکنید.
اگر بدون سابقه و پشتوانه جنگیدن با دو رژیم، بدون مرزبندی با دیکتاتوری و وابستگی، بدون مقاومت سراسری و کهکشان شهیدانش و بدون در افتادن با اصل ولایت فقیه و اصلاحطلبان قلابی، میتوان حاکمیت مردم را جایگزین کرد، بفرمایید، درنگ نکنید.
اگر بدون مقابله با خمینی بر سر جنگ ضدمیهنی و گِلگرفتن تنور جنگ و شعار «فتح قدس از طریق کربلا»، بدون تحمیل آتشبس با یکصد رشته عملیات ارتش آزادیبخش ملی و فتح مهران و پیشروی تا دروازه کرمانشاه و بدون افشای جهانی برنامهها و تأسیسات اتمی، موشکی، شیمیایی و میکروبی رژیم آخوندی، میتوان آخوندها را بهزیر کشید، بله درنگ نکنید.
اگر بدون افشای جهانی نقض حقوقبشر و جنایتهای رژیم در ۶۴قطعنامه مللمتحد و بدون جنبش دادخواهی زندانیان سیاسی قتلعام شده در سال ۶۷، بدون کارزار اشرفنشانها در چهارگوشه جهان و پایفشردن بر حقوق ملت ایران به مدت ۴دهه، بدون برنامه و طرحهای مشخص شورای ملی مقاومت و دولت موقت برای دوران انتقال حاکمیت به مردم ایران و سرانجام، بدون رهبری آزموده و مشخص که ۵دهه این مبارزه سهمگین را پیش برده، اگر بدون اینها میتوان این راه ۵۰ساله را یکشبه طی کرد و صرفاً با رویای حمایت خارجی در ایران تغییر واقعی ایجاد کرد، بفرمایید این گوی و این میدان.
اما بگذارید بگویم که این خواب و خیال فقط با الگوی اشغال کشور عراق، یعنی با لشکرکشی خارجی متصور است، که نتیجه آن هم از قبل معلوم است.
در این ۴۰سال، مدعیانی که اهل قیمت دادن نبودند، همه، شانس خود را آزمودند. ولی واقعیتها و تجربهها نشان داده که این رژیم تاریک و سیاه، نه استحاله و اصلاح میشود، نه «سبز» و «مخملی».
سرنگونی این رژیم، لاجرم قیمت میخواهد. صداقت و فدا میخواهد. سازمان و تشکیلات و جایگزین مستحکم سیاسی میخواهد. کانون شورشی میخواهد و ارتش آزادی».
مریم رجوی درعینحال، اعلام کرد که مجاهدین بهدنبال کسب قدرت نیستند. سودای آنها آزادی و حاکمیت مردمی است. همچنان که در گذشته هم اعلام کردهاند اگر نیرویی در حال و آینده پیدا شود که خصوصیات فوق را داشته باشد، حاضرند سر به پای او بسایند و او را بهعنوان جایگزین سیاسی این رژیم بهرسمیت بشناسند. در یک جاست که هیچ رقیبی برای مجاهدین پیدا نمیشود: «پاکبازی و فداکاری فوق تصور و خواستن همه چیز برای خلق قهرمان ایران و هیچ نخواستن برای خود».
بهجاست مقاله را با یک جمله مسعود رجوی به پایان ببریم؛ جملهیی که مریم رجوی نیز آن را تکرار کرد و در حال و آینده، راهنمای عمل مجاهدین و رزمندگان ارتش آزادیبخش است:
آری «ما رقیب کسی برای رسیدن به قدرت نیستیم. و قطعاً کسی هم رقیب مجاهدین در مسیر صدق و فدا و پرداخت کردن نیست».