فرض کنید شما یک محقق هستید و به کشوری پای میگذارید که گرفتار انبوه بحرانهای پرطول و تفصیل سیاسی و اقتصادی و اجتماعی است. در بررسیتان متوجه میشوید که این بحرانها هر سال بر نمونههای مشابه قبلیشان افزوده و تلنبار میشوند. اگر یک محقق هوشیار و حاذق باشید، برای ریشهیابیِ بحرانها، سرراست و مستقیم سراغ کجا را میگیرید؟ آیا جز آنجایی که انسانهای آن جامعه آموزش میگیرند و تربیت میشوند؟ بله، به آموزش و پرورش میروید که اصلیترین کانون یا گهوارهٔ انسانساز برای آیندهٔ تمدن، علوم، سیاست، اقتصاد و فرهنگ و مجموع اینها «شعور» یک کشور است. برای شما شاخص یک کشور مترقی و پیشرفته، یک نظام آموزش و پرورش سالم و آیندهساز با تربیت انسانهای بافرهنگ است.
حالا تصور هولناکش را بکنید که آخوندهای حکومتی درست روی همین کانون و گهواره، انگشت گذاشته و سیر آلودنش به سیاست فاسد حکومتی را سپری کردهاند.
اگر آموزش و پروش که پرورشدهندهٔ انسانهای یک کشور است، تبدیل به میدان درآمدزایی و مبنای گسترش فاصلهٔ طبقاتی شود، چه بلاها بر سر آیندهٔ آن کشور خواهد آمد؟ در سایهٔ نظام ملایان، بلاهای قابل تصور بر سر کشور آمده است. روزنامهٔ ستاره صبح در شمارهٔ ۲۵ تیر ۱۴۰۴ تیتر زده است: «نظام آموزش و پرورش طبقاتی شده است»
همین تیتر، سربرگ کارنامهٔ سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و آموزشی حاکمیت است. آخرین برگ این کارنامه در سال ۱۴۰۴ بر اساس گزارش همان روزنامه، چنین است: «رهاشدگی در تصمیمگیری» بهدلیل تبدیل آموزش و پرورش به «بخش خصوصیسازی». و نتیجهٔ کارنامهٔ سیاسی حاکمیت و دولت، برای خانوادهها چنین شده است: «بیشتر خانوادههایی که فرزند دانشآموز دارند، با چالش هفت خوان ثبت نام روبهرو شدهاند.»
این روزنامه از قول یک کارشناس آموزش و مدرس دانشگاه، گزارش اجرایی شدن یک فاجعه را میدهد: «در آموزش و پرورش که از کلیدیترین، راهبردیترین و سرنوشتسازترین حوزههای کشور است، با رها کردن مسئولیت روبهرو هستیم. مسؤلان ذیربط تمایلی به اجرای کارهای زیربنایی و پرمشقت ندارند. امروز در ایران آموزش و پرورش به شکلی افسارگسیخته با اشتباهات آموزشی و تربیتی دست به گریبان است.»
این هم نشانیِ دیگر از فاجعهیی که هماکنون در نظام آموزشی ایران جریان دارد و موریانهیی که پیکر آیندهٔ ایران را میخورد: «خودمختاری بخش خصوصی آموزش، در حال شکار ثروت از طبقه مرفه جامعه هستند و به آموزش و تحصیل کمتر بها میدهند. در برخی از این مؤسسات تمامی اصول انسانی، اخلاقی و قواعد تربیتی زیر پا گذاشته میشود تا دانشآموز رتبه برتر کنکور باشد. سبک کنونی آموزش، آیندهای برای ما باقی نخواهد گذاشت. این وضعیت مساوی از هم گسیختگی جامعه و فروپاشی مناسبات اجتماعی است.»
در یادداشتهای بسیاری اشاره کردهایم که حاکمیت ولایت فقیه در طبقاتی کردن جامعهٔ ایران، در جنایات سیاسی، در چپاول اقتصادی، در تخریب محیطزیست، در زنستیزی و در عوامفریبیِ مذهبی، در تاریخ ایران «مهیبترین» و بینظیر است. این شواهد آنقدر دقیق و منطبق بر ماهیت این حاکمیت هستند که بینظیریِ مشابه طابقالنعل بالنعلشان را در حوزهٔ آموزش و پرورش هم شاهدیم؛ بینظیر حتی در جهان:
«این سبک از پیشویرانیِ آینده، در هیچ کجای دنیا سابقه ندارد. ایران در چند حوزه از جهان متمایز شده و متأسفانه راه به ناکجاآباد را در پیش گرفته است: یکی آموزش و پرورش، دیگری بهداشت و درمان و سومین مورد، مسکن. در این حوزهها نمیتوانیم خود را حتی با بدترین کشورها مقایسه کنیم! علت این است که مسئولان، این حوزهها را بهحال خود رها کردهاند و در حال روزمرگی هستند»
آیندهٔ ایران با این وضعیت، به چه سرنوشتی خواهد انجامید؟ آیا جز این است که ایرانزمین به هزار زبان دارد فراخوان میدهد که باید قیام سراسری و انقلاب اجتماعی، اشغالگریِ همهجانبهٔ حاکمیت ولایت فقیه را تعیینتکلیف نهایی کرد؟