هانا آرنت فیلسوف سیاسی نامدار، شصت سال پیش مقالهای به نام «آیشمن در اورشلیم» درباره شخصیت آدلف آیشمن نوشت؛ جنایتکاری که هزاران یهودی را به اردوگاههای مرگ فرستاده بود. وی در محاکمه این آدم کش رژیم نازیها حضور داشت و به ارزیابی روانی و فکری او پرداخت. عموم بازماندگان قربانیان و همینطور مردم دنیا انتظار داشتند تصویری از یک هیولا و گرگ آدمخوار ببینند اما آرنت گفت، این بابا (!) «به طرز وحشتناکی یک آدم معمولی بود» (!) یک بوروکراتی که در نظام نازیها خدمت میکرد! اما اندیشه و فکری از خود نداشت!... خلاصه، شرور مبتذلی بود! و نه یک «سادیست معتقد نازی»!. . از آن سال تا به امروز بین کارشناسان و تحلیلگران و بلکه عموم علاقمندان به این موضوع، بحث و مناقشه، تمامی ندارد. آخر چطور میشود کسی که باعث مرگ هزاران انسان بیگناه شده است، یک بوروکرات بیفکر باشد که «دست به عصا بوده است»...
سالها بعد تحقیقات گسترده در این باره نشان داد که خانم آرنت بهدقت و پیگیرانه، ایدهها، افکار و باورهای آیشمن را مطالعه نکرده و مدارک متقن در این امر را هم ندیده بود... امروزه پژوهشهای روانشناسانه نشان میدهند «دوگانگی شخصیت» یک اختلال شناخته شده و با عوارض و پیامدهایی در حوزه خصوصی و عمومی فرد است. «اینکه بیش از یک شخصیت و یا یک هویت آن فرد را و رفتارهای او را در دست بگیرد. و منظور از هویتهای مختلف این است که شما در رفتار و تعامل با آن فرد احساس کنید که در زمان مختلف دو فرد کاملاً متفاوت را از نظر شخصیتی ملاقات میکنید (سایکومتریست- روانشناسی و روانسنجی).
فاصله ۵۰۰ کیلومتری بین ظاهر و باطن سران رژیم آخوندی
حالا از چگونگی رفتار نازیها با مخالفانشان و بحثهای روانشناسی درباره شخصیتهای دوگانه، به ایران خودمان برگردیم و ببینیم برای این موضوعات، مصادیق و نمونههایی مشابه یافت میشود؟! بهخصوص در این چهل سال که رژیم خمینی در پلشتی و جنایت، روی دست آیشمن ها بلند شده است و با کشتار و اعدام و قتلعام نیروهای مترقی و آزادیخواه جامعه، در پوشش دین و مذهب چه ریا کاریها و دجال بازیها از خود درآورده است که هانا آرنت را انگشت به دهان میکرد. همین روزها که قیام مردم و جوانان و دختران گرد آفرید در خیابانها در برابر پاسداران و گشتاپو و اس اسهای لباس شخصی، میرزمند و با دست خالی با سپاه جهل و جنون خامنهای میجنگند، میتوان امثال آیشمن ها را در همه ارکان حکومت ارتجاعی ولایت فقیه مشاهده کرد. بهخصوص اینکه در این شرایط انقلابی بعضی از مهرههای باندهای متخاصم همدیگر را نیز افشا میکنند. بهتازگی یکی از عوامل حکومتی افشاگری کرده است که کارگزاران جنایتکار فاشیسم حاکم بر ایران، بهشدت اختلال شخصیت دوگانه دارند!
حسن بیادی، دبیرکل حزب «آبادگران جوان»! میگوید: «به نظر من دل و گفتار و یا باطن و ظاهر بسیاری از مسئولان ما ۵۰۰ کیلومتر با هم فاصله دارد» (جماران۲۳آبان۱۴۰۱)
وی دلیل این وضعیت را در حفظ قدرت به هر قیمت میداند «خیلی از مسئولان جمهوری اسلامی فقط برای ماندگاری خودشان کار میکنند». او چگونگی این کار! را هم توضیح میدهد: «خیلی از مسئولان جمهوری اسلامی تغییر را نپذیرفتهاند واز فضای جامعه دور هستند».
اما ریشههای بحران رژیم آخوندی در بحبوبه قیام شگفتی آفرین جوانان این میهن، عمیقتر از دوروییها و خباثتهای کارگزاران این رژیم است. حسن بیادی اعتراف میکند که «ساختار حاکم بر نظام جمهوری اسلامی پوسیده» است. مردم هم از «دعواهای زرگری دو جناح» اصولگرا و اصلاحطلب سالهاست عبور کردهاند. چرا که «مردم هیچ نقشی» در این نظام ندارند. وی در این نزاع باندها، آخوند رئیسی را هم بی نصیب نگذاشته است. دولت دژخیم ۶۷ را «ناکارآمد دانسته» که فقط دستور میدهد و کاری هم به قانون ندارد. لابد حق هم دارد چونکه «مسئولان در فضای مجازی و خوابآلود هستند و جوانان در فضای واقعی سیر میکنند».
آیشمن ها در انتظار دادگاه مردمی باشند
جوانان قیامآفرین ایران با رنج و خونی که هر روز برای انقلاب دمکراتیک فردای ایران نثار میکنند، دادگاههایی با بالاترین استاندارد های حقوقبشری تشکیل میدهند تا آیشمنهای جنایتکار را به پای میز عدالت بکشانند. این دژخیمان چه «شروری مبتذل» و بوروکراتی بیاحساس و چه باورمند به فاشیسم مذهبی رژیم خمینی لعنتی، میبایستی پاسخگوی غارتگری و سرکوب و کشتار بیرحمانه جوانان سلحشور ایران باشند. آن روز فرا میرسد.