ایجاد شانتاژ، جعل روایت و شیطانسازی از مجاهدین در ارگانهای مختلف و رسانههای رنگارنگ وابسته به حاکمیت، چیز جدیدی نیست. از همان روز اول که خمینی کلیدواژهٔ «منافقین» را در مورد مجاهدین بهکار برد، تاکنون وارونهنمایی و قلب واقعیت در بارهٔ سازمان مجاهدین خلق ایران به یک روش ثابت و جاری حاکمیت تبدیل شده است اما آنچه جدید مینماید، افسارگسیختگی این قبیل اقدامات در روزهای منتهی به سالگرد قیام ۱۴۰۱ است.
اینک کمتر روزی را میتوان یافت که در آن حرفی از مجاهدین نباشد. این روزها مصاحبهها، نوشتهها، اظهارات و گعدههای سران و مهرههای دستاول رژیم یا حتی عناصر دونپایهٔ آن پر از موضعگیری علیه مجاهدین است. کمیت و کیفیت پروپاگانداسازی در اینباره، به جایی رسیده که دیگر کاربرد کلیدواژهٔ «منافق» یا «منافقین» خریدار ندارد. آنها مجبور هستند بهصورت جریانوار نام «مجاهدین» یا «سازمان مجاهدین خلق ایران» را استفاده کنند تا مخاطب به حرفها یا نوشتههایشان توجه نماید.
علت چیست؟ چرا نظام ولایت فقیه مجبور شده است سیاست نادیدهانگاری مجاهدین و بایکوت خبری آنان را کنار بگذارد؟ مگر نمیداند انتشار هر خبر، اظهارنظر، بازخورد، مصاحبه، میزگرد ولو با محتوای مجعول و شیطانسازانه نوعی تبلیغ معکوس برای مجاهدین است؟ مگر خبر ندارد که منفیبافی و دروغسازی از مقاومت ایران و مجاهدین، جامعه و بهخصوص جوانان شورشی را بیشتر بهسمت آنان سوق میدهد؟
پاسخ در یک جمله این است که «میداند و خبر دارد». بارها در اتاقفکرها و خلوتخانههای خود به این گزاره فکر کرده و تبعات آن را بالا و پایین نموده است.
اگر در وضعیت عادی بود، میتوانست به سیاست پیشین ادامه دهد ولی واقعیت این است که از قیام ۱۴۰۱ به بعد این رژیم پیوسته در سراشیب سرنگونی قرار داشته است. آن قیام بزرگ نه به محاق رفته و نه خاموش و فراموش شده است. هرم اخگرهای گداختهٔ آن را هر لحظه میتوان احساس کرد. درست به همین علت است که اتاق فکر نظام ولایت فقیه نمیتواند یک آن از مجاهدین غافل باشد. زیرا این مقاومت یک آلترناتیو دموکراتیک را نمایندگی میکند. قطب مقابل این رژیم است. پرچمی است که همچنان برافراشته مانده است. قلب تپندهٔ جنبش و انقلاب است. منبع انگیزش و قیام جوانان بهستوه آمده و مردم چشمانتظار ایران است. ستارهٔ درخشانی است که در افق شبگرفتهٔ ایرانزمین با غرور و افتخار میدرخشد و کانونهای شورشی از آن الهام میگیرند. شرط ذهنی است که شرایط عینی را در جامعهٔ انفجاری ایران به قیام و انقلاب بالغ میکند.
ممکن است ارتجاع و بورژوازی همزاد آن بتوانند بزرگترین سانسور قرن را بر مجاهدین اعمال کنند و با الیگارشی رسانهیی چنین القا نمایند که آنان در بین مردم ایران محبوبیت ندارد ولی در عصر کبیر آگاهی چنین سانسوری پایدار باقی نمیماند. وقتی بطلان این پروپاگاندا برملا میشود، نتیجهیی معکوس بهجا میگذارد. جوانان را بیشتر از پیش به مجاهدین راغب میگرداند.
اگر امروز ارتجاع خزیده بر سریر قدرت و ولایت اینچنین هیستریک به مجاهدین حمله میکند بیسبب نیست. میداند که اگر دست روی دست بگذارد عمامهاش را باد خواهد برد. بههمین خاطر یک روز نغمهٔ محاکمهٔ آنان را در محاکم کیفری خود ساز میکند و فراخوان میدهد که برای خود وکیل مشخص کنند، روز دیگر خبر انتقال مجازی آنان به کانادا را جعل میکند و در این خبر میدمد تا آن را به جامعه بباوراند. هنوز این دروغ خوب جا نیفتاده، بهنقل از «برخی منابع در وزارتخارجهٔ کانادا!» خبر دیگری را وایرال میکند:
«میگویند کانادا درخواست گروهک تروریستی منافقین را برای اقامت در این کشور رد کرده است. چندی پیش با حمله پلیس آلبانی به مقر منافقین در این کشور و ممانعت از فعالیتشان، اعضای این گروهک قصد مهاجرت به کانادا را داشتند»(خبرگزاری موج ۲۸مرداد ۱۴۰۲).
چرا؟!
برای اینکه در وضعیت اضطراری و اورژانس یا بهعبارت گویاتر در دوران سرنگونی قرار دارد. میخواهد به جوانانی که مجاهدین و مقاومت ایران را منبع انگیزش و الهام خود قرار دادهاند، بگوید به آنان دل نبندید و تکیه نکنید. مجاهدین در آلبانی محدود هستند و جایی برای اقامت ندارند، باید خانهبهدوشی پیشه کنند. کانادا هم که آنان را نمیپذیرد و... پیشتر مدعی بود که پیر و سالخورده و از کارافتادهاند و در آلبانی روزگار میگذرانند. ماحصل اینکه از آلترناتیو دموکراتیک و قلب تپیندهٔ جنبش و انقلاب خبری نیست. خودتان را به خطر نیندازید و به خیابان نیایید و دست به شورش و قیام نزنید!
بدیهی است به میزانی که این پروپاگانداسازی و جعل و شانتاژ افزایش پیدا میکند، به همان میزان جوانان شورشی و مردم ایران بیشتر درمییابند که خامنهای و سران در گل خلیدهٔ این نظام از دست این مقاومت و مجاهدین خلاصی ندارند و در نتیجه بیشتر به خیابان میآیند و شورشگری پیشه میکنند.
پیوند خلق با فرزندان مجاهدش، ارتش قیام را سازمان و سامان میدهد که نیروی برانداز این حاکمیت اهریمنی است.