اعدام، یک مجازات ضدانسانی
بدون تردید اعدام یک مجازات ضدانسانی است که به هر بهانه و تحت هر پوش و توجیه یک جنایت است؛ جنایتی که حکومتهای استبدادی، در پردهٔ قانون آن را انجام میدهند. آنچه در ظاهر امر برجسته مینماید این است که این حکومتها برای پیشگیری از جرم و شیوع آن در جامعه دست به اعدام میزنند اما آنچه در کنه قضایا به چشم میخورد این است که این حکومتها برای تحکیم موقعیت خود در جامعه و زهرچشم گرفتن از مردم و اعمال دیکتاتوری، دست به اعدام میزنند.
لغو اعدام، یک جنبش فراگیر
بشریت معاصر، در پرتو تصویب اعلامیهٔ جهانی حقوقبشر و نیز گسترش رسانههای جمعی و افزایش خرد عمومی، اعدام را بهعنوان یک مجازات وحشیانه و قرونوسطایی برنمیتابد و آن را محکوم میکند. اکنون جنبش لغو اعدام، به یک جنبش فراگیر و مترقی تبدیل شده است و هر حکومتی را میتوان با این سنجه ارزیابی کرد. آیا موافق اعدام است یا مخالف آن؟
مقاومت ایران افتخار میکند که از پیشگامان این جنبش مترقی است و در پلتفرم ۱۰مادهای خانم مریم رجوی، بر نفی اعدام تأکید شده است.
اعدام، نیاز استبداد دینی برای زنده ماندن
حاکمیت استبدادی آخوندی، از همان روز شکلگیری، از آنجا که مردمی، مترقی و منطبق با خواستهای دموکراتیک انقلاب ضدسلطنتی نبود، ادامهٔ خود را در گرو دستیازی به این خشونت دولتی دید و با دست باز آن را در قوانین قرونوسطایی خود نهادینه کرد.
این حکومت با شیادی و دجالیت تمام، احکام دوران طفولیت انسان و پیشاتمدن را به نام احکام دینی، به جامعهٔ ایران تحمیل کرده است. احکامی مانند تازیانه زدن، بهدار کشیدن، پرتاب از بلندی، خراب کردن دیوار بر سر متهم، سنگسار، سوزاندن، گردن زدن با شمشیر، به صلیب کشیدن، قطع معکوس دست و پا، مجازاتی هستند که تئوریسینها شکنجه در این نظام آنها را به قرآن و دین نسبت میدهند. این یک دروغ و وهن آشکار است. آنها وقتی نوبت به سلاحهای کشتار جمعی میرسد، با دستباز به سراغ غنیسازی اورانیوم، بمباتمی، موشکهای دوربرد با کلاهکهای هستهیی و پهپاد میروند ولی وقتی بحث از قوانین قضایی است، عامدانه جامعهٔ ایران را به دوران پیشاحمورابی میبرند.
اصرار بر اجرای حکم ضدبشری اعدام از سوی دستاربندان ریایی در ایران در حالی است که در حال حاضر ۱۰۷کشور مجازات اعدام را لغو کردهاند و دهها کشور دیگر سالهاست که این مجازات را اجرا نمیکنند. ایران تحت نعلین آخوندها رو در روی خواست جامعهٔ ملل، رکورددار وحشیانهترین نوع اعدام است.
مستمسک ایجاد رعب و وحشت
شایان توجه اینکه اعدام در ملأعام و با حضور کودکان، این جنایت دولتی را به یک شمشیر داموکلس هراس بر بالای سر جامعه تبدیل کرده است. رژیم از این طریق میخواهد با ایجاد رعب و وحشت، مانع از شکلگیری اعتراضات شود.
فقط خواندن پاراگراف زیر، تصویر کاملی از طینت ضدبشری دیکتاتوری آخوندی و ولع غیرقابل وصف آن برای کشتار و جنایت به دست میدهد. دقت کنید:
«طبق آییننامه اجراییه حکم اعدام، موقع اجرای حکم اعدام اول طلوع آفتاب است. این دستور مبتنی بر یک سنت قدیمی است. آفتاب از مطهرات میباشد و بدن انسان مجرم گناهکار، آلوده و پلید است؛ قبل از طلوع آفتاب باید معدوم کنیم تا تابش نور خورشید او را تطهیر نکند و آلوده و ناپاک از دنیا برود». (ساعدنیوز. ۵شهریور۹۹)
نتیجهٔ معکوس اعدام در ایران
اما سؤال این است. آیا با این همه قساوت و درندهخویی نهادینه شده در قانون، آیا استبداد دینی توانسته است از سرکشیدن شرارههای فروزان اعتراضات در ایران مانع شود؟ آیا اعدام توانسته است ریسمان نجات این رژیم باشد و به تداوم عمر جنایتبار آن یاری رساند؟ آیا بیش از ۴۰سال، به شلاق بستن تنها در میدانها و چهارراهها و به صلیب کشیدن و حلقآویز جانها در انظار اشکبار و معصوم کودکان ایرانی، فرجهٔ بقا برای این رژیم خریده است؟
نیازی نیست مقاومت ایران که نخستین پرچمدار لغو مجازات اعدام در ایران بوده به این سؤالها پاسخ بدهد. نگاهی به شبکههای اجتماعی و تمایل عمومی مردم ایران به ما میگوید که اکنون اعدام در ایران به طنابدار رژیم تبدیل شده است. هر اعدام نه تنها جامعه را نمیهراساند و دچار رعب نمیکند، بلکه موجی از مخالفتها را علیه حکومت دامن میزند و وجدانهای جریحهدار شدهٔ جدیدی را به میدان مبارزه با استبداد خونریز دینی میکشاند.
جنبش فراگیر ضداعدام
کارزار اینترنتی «اعدام نکنید» با شرکت میلیونی کاربران، جنبشی را نشان داد که در تار و پود جامعه بهصورت خفیه شکل گرفته بود و ناگهان به منصهٔ ظهور رسید و بالغ شد. از این به بعد این استبداد دینی است که باید برای هر اعدام در بالاترین سطح تصمیم بگیرد، چرتکه بیندازد و به حساب و کتاب بنشیند. شاید این حرف عباس عبدی، مهرهٔ سوختهٔ اصلاحات، نصیحتی به خامنهای باشد؛ نصیحتی که البته دیگر خیلی دیر شده است و نخواهد توانست دیکتاتور زندگیخوار و ارتزاق کننده از اعدام را از گرفتار شدن در باتلاق جنایتهایش رهایی بخشد؛ زیرا «حکایت [سرنگونی نظام ولایی] همچنان باقی است».
«اگر جامعه، عملی را جرم نمیداند، یا مجازاتی را مناسب آن عمل نمیداند، یا دادرسی را علنی و منصفانه نمیداند، در صورت اجرای آنها، واکنشی منفی از خود نشان میدهد... بدترین کار این است که مجازات را راهحل مشکلات بدانیم. مشکلاتی که با مجازات بدتر و پیچیدهتر میشود نه بهتر». (اعتماد. ۲۴آذر۹۹)