بازنشستگان و انتخاب شورش
کلید خوردن اعتراضات کارگران بازنشستهٔ تأمین اجتماعی و نیز سایر بازنشستگان کشوری و لشگری، در شهرهای مختلف ایران از یکسو نشان داد که در حاکمیت آخوندی، کارد به استخوان مردم رسیده و تأمین نان بخور و نمیر به یک معضل اساسی برای آنها تبدیل شده است و از دیگر سو این واقعیت را برجسته کرد که آنها برای احقاق حقوق خود برخاستهاند و از این به بعد برخواهند شورید. محور تجمع اعتراضی آنها، اعتراض نسبت به همسانسازی، پایین بودن حقوق دریافتی و نیز وادار کردن حکومت آخوندی به پرداخت بدهیاش به سازمان تأمین اجتماعی است. قابل توجه اینکه ۶۵درصد بازنشستگان زیر دو یا یک میلیون تومان حقوق دریافت میکنند در حالی که سطح فقر به ۱۰میلیون تومان رسیده است.
صندوقهای بازنشستگی، ابرچالشهای آینده!
وقتی از حقوق زیر یک یا دو میلیونی ۶۵درصد از بازنشستگان تأمین اجتماعی در ایران سخن بهمیان میآید، این تصور پیش خواهد آمد که گویا آنها هماکنون همین شندرغاز را بهطور منظم دریافت میکنند. در حالی که اینگونه نیست، صندوق بازنشستگی که وظیفهٔ تأمین حقوق بازنشستگان را بهعهده دارد، به منبعی برای دزدی و غارت سردمداران حکومت تبدیل شده است.
رئیس فراکسیون کارگری مجلس ارتجاع بهصراحت میگوید:
«صندوقهای بازنشستگی ابر چالش آینده کشور هســتند و با سیاستهایی که برای اداره این صندوقها وجود دارد، به جایی نخواهند رســید و مشکلات آنها کمتر نخواهد شد. یعنی الآن وضعیت بهگونهیی شده که صندوقها باید برای پرداخت حقوق اعضای خــود از دولت بودجه بگیرند و مدیران هم بگویند که مثلا صندوقداری میکنند! این صندوقداری نیست» (مردمسالاری. ۳۰بهمن۹۹).
بهزبان معمولی یعنی به اسم بازنشستگان صندوقی تشکیل شده که در واقع امر صندوق نیست و نیت دیگری بر آن بار است». به ادامهٔ حرفهای این او دقت کنید:
«درآمدهای ناپایدار صندوق بازنشستگی یکی از مشکلات جدی صندوقهای بازنشستگی درآمد آنها اســت، درآمدهایی که چه در صندوق بازنشســتگی تأمین اجتماعی و چه در صندوق بازنشســتگی کشــوری که بزرگترین صندوقهای بازنشستگی کشور هم محسوب میشوند، شفافیت کامل را ندارد! به عبارت دیگــر، منابع درآمــدی و هزینه کرد در این صندوقهــا از شــفافیت کافی برخوردار نیســت». معنی این عبارت پیچدار و چند پهلو و رد گم کننده این است که این صندوقها به محلی برای دزدی تبدیل شدهاند.
این یک ادعا یا گمانهزنی نیست. در چند سطر پایینتر از همین مطلب روزنامهٔ مردمسالاری، به آن اعتراف میشود:
«بسیاری از صندوقهای بازنشستگی حیات خلوت سیاسیون محسوب میشوند که میتوانند هر زمانی که نیاز است به داراییهای آن دستاندازی کنند» (همان منبع).
انتخاب کف خیابان
بر خاک سیاه نشینی بازنشستگان و در نقطهٔ مقابل چپاول مستمری بخور و نمیر آنان توسط حکومت، شعلهای از آتش در حال گر گرفتن اعتراض در جامعه انفجاری ایران است. در مورد آن گفته میشود: «اگر امروز برای درمان مشکلات این صندوقها فکری نشود باید شاهد بروز بحرانهای اجتماعی شــدیدتری باشیم» (همان).
بیگمان اعتراضهای دیگر از زیر پوست شهرها قامت برخواهند افراشت. اگر چه کرونای ولایت توانست برای یک بازهٔ زمانی، جامعه را به زنجیر کرونا بکشد و مرگ را در خیابانها به رژه وادارد و جشن تابوتکشان برپا کند تا در سایهٔ منحوس آن، اعتراض، قیام و جنبش را به محاق ببرد ولی اکنون جامعهیی که قیام آبان را آفرید بار دیگر خود را بازیافته و بیشازپیش به این دیدگاه مسلح شده که تنها با توسل به کف خیابان و گزینهٔ براندازی میتواند حق خود را به دست آورد.
این تغییر محسوس در رویکرد جامعه، رسانههای سانسور شدهٔ دیکتاتور را نیز بهناچار به اعتراف به گوشهیی از آن وامیدارد.
«تا هنگامی که مسئولان واقعیتهای پیدا و پنهان جامعه امروز را قبول نکنند این عدم درک و مفاهمه وجود دارد؛ البته قدرت اجبار زمان ادبیات خود را در فرآیند زمان به حکمرانان جوامع تحمیل خواهد کرد و به تعبیری، آنان ناچار هستند ضمن پذیرش، قبول هم کنند. اما سیاستمداران هوشمند و واقعیتگرای جوامع میدانند که قدرت اجبار زمان تولیدات خود را دارد و اگر متناسب با اقتضای زمان اقدام و عمل نداشته باشند، قدرت اجبار زمان آنان را شکست خواهد داد!» (آرمان. ۲۷بهمن۹۹).
پیام شورش بازنشستگان
این حکومت مردم را به جایی رسانده که اینک باید برای بقای فیزیکی خود بجنگند. اعتراض بازنشستگان ممکن است یک شروع باشد ولی پایان نیست؛ زیرا اکنون عصر شنیده شدن و انعکاس صداهاست. طنین صداها، باعث بیدار کردن صداهای دیگر میشود و براندازی را به یک خواست ملی و فراگیر تبدیل میکند. فریادهای کوبان و مشتهای آخته میگویند حق دادنی نیست، بهدست آوردنی است. باید آن را در کف خیابانها به دست آورد.
آیا پیام شورش بازنشستگان جز این است؟