جوانان قیامآفرین اینروزها با شیفتگی و سرفرازی تمام، از خود با عنوان انقلابی یاد کرده و از «انقلاب» سخن میگویند. آنها یاران در خون تپیدهٔ خود را «شهید» مینامند و به آنها افتخار میکنند. شعار دادنهای جمعی در خیابان، سنگربستن و کوکتل ساختن برای دفاع از خود و دیگران ارزشی همتای سوگند یافته است. این همه معجزه چگونه اتفاق افتاد؟
«کلمات بینوا»، «غرقهٔ اشک و خیس مرارت»، چگونه تعمید دوباره یافتند؟ (۱)
خمینی و ذبح کلمات
جنگ مردم ایران با استبداد از نفسافتاده و غدار دینی، قبل از هر چیز جنگ برای ارزش غایی کلمات است. شاید این تعبیر در نگاه اول عجیب بهنظر بیاید اما عین واقعیت است.
اگر رژیم حاکم بر ایران از روز اول میگفت که آمده است در پوش دین، خدامداری و تبلیغ مذهب، به اشغال ایران بپردازد و یک میهن متمدن را ملعبهٔ آمال دنیاطلبانه و سلطهجویانهٔ خود قرار دهد، نبرد با آن بسیار ساده بود؛ زیرا مردمی که در جنبش مشروطیت به این نتیجه رسیده بودند که باید ارادهٔ ملی را به جای سلطنت نشاند، از هر نوع استبداد و خودکامگی بیزار بودند، آن را برنمیتابیدند.
هنر ضدانقلابی خمینی این بود که سلطنتی بسا خودکامهتر از سلطنت شاه را با سوار شدن بر امواج تغییرخواهی مردم ایران به نام انقلاب و اسلام ایجاد کرد. او برای پیافکندن این سلطنت باید به آرمانهای انقلاب ضدسلطنتی خیانت میکرد و فرزندان انقلاب را به جوخههای تیرباران میسپرد اگر نه در این کار توفیق نمییافت.
این دجالترین دیکتاتور تاریخ ایران میدانست که برای سلطه بر یک جامعهٔ تازه از انقلاب بیرون آمده، ملتهب، پرانگیزه و پرانرژی باید ابتدا کلمات را سر ببرد. این معنا بهروشنی در یکی از سخنان مسعود رجوی آمده است:
«وقتی که خمینی راهبر و امام شد در قدم اول کلمه، ذبح شد. یعنی کلمه، عاری از محتوا و مفهوم شد.
کلمههای ارزشمند مثل انقلاب، مثل اسلام، مثلا استقلال، مثل آزادی، مثل جمهوری.
این کلمهها پیاپی خوار و بیمقدار و مبتذل و بیارزش شدند. وحشیانهترین شکنجهها رو اسمش رو گذاشتند تعزیر و تا توانستند تحت لوای دین و مشروعه دست بریدند و چشم درآوردند و سنگسار کردند. و بعد به جنگ کثیف و وحشی هم موهبت الهی نام دادند».
و کلمه خدا بود
خمینی به میزانی که توانست کلمات را ذبح کند، به همان میزان آزادی و آزادیخواهان را به مسلخ برد و کمر به قتلعام زندگی بست. شگفتا که در انجیل یوحنا قدمت آفرینش کلمه را بیشتر از انسان میداند و برداشتی شاعرانه و پرایهام از «کلمه» به دست میدهد و آن را معادل خدا میداند:
«در ازل، پیش از آن که چیزی پدید آید، کلمه وجود داشت و نزد خدا بود. او همواره زنده بوده، و خود او خداست. هر چه هست، بهوسیله او آفریده شده و چیزی نیست که آن را نیافریده باشد» (یوحنا ۳-۱: ۱).
این تعبیر را بهصورت خلاصه اینچنین نیز آوردهاند:
«در آغاز کلمه بود و کلمه با خدا بود و کلمه، خدا بود».
در مکاشفهٔ یوحنا نیز آمده است: «ردایی دارد به خون آغشته و نامش کلام خدا است»
اکنون که پردههای قطور دجالگری و سالوس دینی برافتاده است، مردم بهعیان میبینند که هر آنچه خمینی میگفت و خامنهای میگوید چیزی جز کفر و شرک محض نیست. چهرهٔ بیرتوش دیکتاتور اکنون عیان در نظرهاست. برپا کردن بیلبوردهای بزرگ از بت بزرگ دیگر نمیتواند واقعیتها را معکوس جلوه دهد. مردم اصل نظام و شخص ولیفقیه را نشانه رفتهاند.
خونی که کلمات را تطهیر کرد
خون ۱۲۰هزار فرشتهٔ آزادی عجین با خون کودکان، نوجوانان و جوانان شجاع اعم از دختر و پسر این روزها ارزش غایی کلمات را به آنها بازگردانده است و بازمیگرداند. متأثر از جنایت خمینی سخن گفتن از «انقلاب» تابو شده بود. «آزادی» را نمیشد بر زبان راند. «شهید» از جمله واژگانی بود که به تیول ارتجاع غدار درآمده بود. تکرار آن کارناوال استخوانچرخانی مردگان جنگ ضدمیهنی را تداعی میکرد. نبرد برای آزادی و فدا کردن جان عزیز در این مسیر، «خشونتطلبی» و «تروریسم» نام گرفته بود. هنوز دستگاه شیطانسازی این حکومت پاکبازترین نسل تاریخ معاصر ایران را «منافق» میخواند و تعجب میکند که چرا نسلهای جدید ایران نه تنها از کاربرد نام «مجاهد خلق» نمیهراسند بلکه به آن سمپاتی دارند.
آن خونهای پاک ساحت زندگی را از نکبت ارتجاع و دجالگری دینی شستشو داده است. انقلاب دمکراتیک مردم ایران بهسرعت در حال آفرینش فرهنگ دیگری در کوچهها و خیابانهای بپا خاسته است. روزهای مبارک پیدرپی فرامیرسند.
برای کلمه میجنگم
جا دارد در روزهای اعادهٔ حیثیت از کلمات مسخشده این شعر مجاهد شهید، مهدی حسینپور (بهداد) را به یاد بیاوریم و در آن تأمل کنیم:
«برای کلمه میجنگم
بهخاطر تکتک واژهها
بهخاطر یک شعر
من برای بقای یک ترانه، یک سرود، جان میدهم
یا شاید
برای شکفتن یک گل
گلخندی بر لبان خلق
برای کلمه میجنگم و بهخاطر تکتک واژهها
برای عشق
که به پلشتی آلودندش
و زندگی که به پستی
من برای بقای مقدس کلام
بهخاطر ایمانم به چکامهٔ زندگی میسرایم».
پانوشت:
(۱) برگرفته از سرودهٔ «تعمید دوباره»، اثر یانیس ریتسوس، ترجمه احمد شاملو:
«کلمات بینوا
غرقهٔ اشک و خیس مرارت
تعمید دوباره مییابند...»