رویدادهای سیاسی، پشت به پشت سر میرسند و روزبهروز پیکان حوادث میهن ما به جانب هدف غایی، رو به صعود است. رویدادهای سیاسی بهطور قانونمند در ارتباط با حاکمیت و طبقهٔ حاکم معنا مییابند؛ معنایی که آن را با ترم یا عبارت کوتاه «تعادل قوا» تعبیر سیاسی میکنیم.
رویدادهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در ارتباط با حاکمیت و طبقهٔ حاکم گاه موازیاند، گاه متقاطع و گاهی حاصل برآیند چند نیرو هستند. موازی و متقاطع بودن رویدادها معمولاً گویای طی شدن مراحل کمیاند. ویژگیِ مراحل کمی، زمانبر بودنشان است. مثلاً وقتی خمینی در فروردین و اردیبهشت ۱۳۵۹ کودتای ضدفرهنگی را به دانشگاههای ایران تحمیل کرد، رویدادهای موازی مثل زندانی شدن دانشجویان، تعطیلی دانشگاهها، تصفیهٔ استادان مستقل و منتقد، خروج بسیاری استادان از ایران، اعدام هزاران دانشجو در دههٔ ۶۰، شتاب گرفتن فرار مغزها از ایران و نفوذ آثار این رویدادها در جامعه و خاصه در نسل جوان باید طی میشد تا بهناگاه خروش دانشجویان در ۱۸تیر ۷۸ رژیم را دچار شوک کند. از آن پس بود که انشعاب در تشکلهای دانشجویی رژیم شروع شد و ریزش بدنه رژیم در دانشگاهها شتاب گرفت.
تمام رویدادها را با همین ویژگیها و اثربخشیهایشان که دنبال کنیم، وقتی به سال۱۴۰۰ میرسیم، شاهدیم که هر رویدادی بهعنوان نیرویی از یک بردار، به برآیند تغییر دهندهٔ شرایط کنونی منجر شده است. اکنون برآیند رویدادهای چهار دههٔ گذشته، موتور محرک و شتابدهندهٔ تحولات اخیر ایران شدهاند. نگاه کنید که رویدادهای سرفصلی سال۱۴۰۰ چگونه دومینووار، نیروی محرک و پشتوانهٔ رویداد بعدی میشوند. این رویدادها بهطور قانونمند محصول شرایط پساانتصابات خرداد ۱۴۰۰ هستند که حتی دبیر بسیجی انجمنهای اسلامی دانشجویان، رئیسی را «محصول غیررقابتیترین انتخابات و نظامیترین کابینه» توصیف میکند.
درونمایه و چنتهٔ نظام آخوندی در همین عبارت برملا و نشان داده شده است. اما چنین مختصاتی به همینجا هم ختم نمیشود. این یک روی سکهٔ تعادل قوایی است که محصول برآیند رویدادها بین حاکمیت و طبقهٔ حاکم و جامعه و مردمان است. روی دیگر این تعادل قوا، شکست تاریخی از خمینی تا خامنهای در دانشگاه و پشتبند آن در جامعهٔ ایران است. این شکست هم محصول قانونمند برآیند رویدادها از کودتای خمینی در دانشگاهها تا ۵آذر۱۴۰۰ در اصفهان میباشد. این شکست در جبهه نظام آخوندی، ترجمان پیروزی بزرگ در جبهه مردم ایران است. خوب است هر دو روی این تعادلقوا را از قول همان دبیر انجمن اسلامی دانشجویان که خطاب به رئیسی شرح داده است، بنگریم. تعادل قوایی که هیچ نشانهیی جز اذعان بهوجود بمب در زیر پوست جامعهٔ ایران علیه حاکمیت ولایت فقیه نیست. دقت کنید:
«چطور انتظار داریم زمانی که تمام راههای تنفس را بر جامعه بستهایم، پیام ملت را جز با مشتهای گره کرده بشنویم؟ جناب آقای رئیسی! حتماً از جوی خون راه افتاده در آبان ۹۸ مطلعاید، همانگونه که از سرکوب مردم تشنهٔ خوزستان و اصفهان مطلعاید. حاکمیت نه تنها توانایی گفتگو با مردم را از دست داده بلکه اساساً پذیرفته است که باید به ضرب گلوله، خود را حفظ نماید؟».
اینها را فقط اذعان و اعتراف خودیهای درون نظام نبینیم؛ اینها غدههای گلوگیر و دامنگیر کلیت نظام شدهاند. این غدهها محصول همبستگیِ رویدادها از طی مراحل کمی به مرحله تعیینکنندهٔ کیفی هستند. اینها محصول طبیعی و قانونمند همان کودتای ضدفرهنگی خمینی و تبعات و پیامدهای بعدیاش هستند که سال قبل در استقبال از رئیسی در دانشگاه، فریاد زدند: «قضاییهٔ جلادان، مقدمتان خونباران»!
این محصول، اکنون در هیأت بمبهای سیاسی و اجتماعی، دامن و گلوی ولیفقیه و کلیت یک ساختار جنایتزی و فسادپرور و رانتگستر را سخت میفشارد. اینها محصول چند دهه سرکوب، تکصداییِ سیاسی و فرهنگی و خفقان ایدئولوژیک هستند که مکافات قانونمندش از بلندگوهای خودیهای رژیم بهعنوان اسناد شکست تاریخی، سیاسی، اجتماعی و ایدئولوژیک خمینی و تبار کسب و کار با مرگ و تباهی و فساد آن است.
در نظامی که سال تا سال آن دانشجویان در میدان تیرباران، اتاقهای قتلعام و زندان، بوده و هستند و از طرفی جلادان در دانشگاهها بهصراحت برای جنایاتشان شلاقکش میشوند، بازخورد طبیعی چنین تعادل قوایی، جامعهٔی میشود که ولیفقیه بدون حکومت نظامی و «ضرب گلوله»، راه نفس و مفری برای نظامش ندارد. جامعهٔی که به یمن همبستگی کمیِ رویدادها و ظهور بالفعل مرحله کیفی در هیأت شرایط عینی، دیگر برگبرگ زیر و بم مختصات و ویژگیاش روی میز نظام و اتاق فکر رژیم پهن است؛ آنقدر که گزارش به رئیسی دربارهٔ مختصات جامعهٔ ایران، جز صدای تیکتاک بمب در زیر پوست این جامعه نیست. دقت کنید:
«اگر برای رهایی از وضعیت بحرانزدهٔ کنونی، راهحلی عقلانی ارائه ندهید، از جانب مردم پاسخی دریافت خواهید کرد که شاید نه سریع و نه حتی فوری، اما حتماً انقلابی و قاطع است».