خیزشهای آینده در ایران نهصرفاً یک «احتمال»، بلکه نتیجهٔ مستقیم سازوکارهای اجتماعی و سیاسیای هستند که سالها در لایههای مختلف جامعه انباشته شده و اکنون به نقطهای رسیدهاند که بازگشت از آنها ممکن نیست. تجربه انقلابها نشان میدهد که وقتی جامعه در وضعیت انقلابی قرار میگیرد، عموماً ۳عنصر بهطور همزمان فعال میشوند:
فشار اقتصادی و فروپاشی افق زندگی،
احساس بیعدالتی و سرکوب ساختاری
و از دست رفتن مشروعیت و اعتماد به حاکمیت
در ایران امروز، این ۳عنصر نهتنها وجود دارند، بلکه به سطحی بیسابقه رسیدهاند؛ وضعیتی که جامعه را بهطور طبیعی به سمت کنش جمعی و خیزشهای گسترده سوق میدهد.
اقتصاد فروپاشیده؛ آتش زیر خاکستر
تورم پایدار، کاهش ارزش پول ملی، انسداد مسیرهای اشتغال و گسترش شکاف طبقاتی، ساختاری از نارضایتی عمیق پدید آورده که فراتر از یک بحران اقتصادی ساده است. جامعهیی که میبیند تلاش روزمره هیچ تأثیری بر زندگیاش ندارد، دیر یا زود به این نتیجه میرسد که تغییر تنها از مسیر اقدام جمعی ممکن است. فقر امروز در ایران یک مسأله صرفاً اقتصادی نیست؛ به مسألهای سیاسی تبدیل شده که بنیانهای مشروعیت رژیم را هدف گرفته است.
سرکوب بیمهار؛ از بازدارندگی تا تحریک مقاومت
حکومت گمان میکند با اعدام، بازداشت و سرکوب میتواند اعتراضات را کنترل کند، اما تجربه سالهای اخیر نشان داده که چنین رویکردی زمینهساز رادیکالتر شدن اعتراضات است. افزایش خشونت دولتی باعث فروریختن ترس و شکلگیری نوعی عصیان جمعی میشود. موج اعدامهای اخیر نیز نهتنها جامعه را به سکوت نکشاند، بلکه در عمل سطح واکنشها و عملیات جوانان علیه نمادهای حکومتی را افزایش داد. جامعه به مرحلهای رسیده که هزینه سکوت از هزینه اعتراض بالاتر احساس میشود.
از دست رفتن مشروعیت و فروپاشی اعتماد عمومی
اعتراف آشکار مقامات رسمی ــ از مسئولان نظامی تا چهرههای سیاسی ــ به بحران امنیتی و بنبست تصمیمگیری، پیام روشنی برای مردم دارد: حکومت توان اداره کشور را از دست داده است. وقتی چنین درکی در سطح جامعه شکل میگیرد، مردم تغییر را نه یک انتخاب، بلکه ضرورتی حیاتی میدانند. از آنجا که جامعه مدتهاست حاکمیت را اصلاحناپذیر و غیرپاسخگو میبیند، این احساس جمعی بهطور طبیعی به خیزشهای دورهای تبدیل میشود.
فروپاشیِ تدریجیِ منطقهای، محدود شدن اهرمهای نیابتی و افزایش فشارهای امنیتی بر شبکههای وابسته به رژیم، موجب تضعیف خامنهای شده و شکاف جدیدی در ثبات حاکمیت ایجاد کرده است. استراتژی چند دههای رژیم در حال فروریختن است. این وضعیت، پیامدهای خود را به داخل کشور منتقل کرده و نظام را با بحران تصمیمگیری و روند شقه و شکاف در شیب سرنگونی درگیر کرده است.
تغییر در رفتار نسل جدید؛ از اعتراض به مقاومت فعال
نسل حاضر نه امیدی به اصلاح دارد و نه آینده خود را در سازوکارهای موجود قابل تحقق میبیند. گسترش اعتراضات محلی، افزایش جسارت جوانان و تکامل هستههای مقاومت اجتماعی نشان میدهد که بستر اجتماعی اعتراض نهتنها تضعیف نشده، بلکه در حال سازمانیابی و گسترش است. چنین نسلی در برابر عقبنشینیهای ظاهری حکومت هم واکنشپذیر نیست و مسیر خود را ادامه میدهد.
سرنگونی؛ فرایندی اجتنابناپذیر
هیچ نظام سیاسی یکباره فرونمیریزد؛ فروپاشی همواره حاصل انباشت طولانی بحرانهاست. ایران امروز در شرایطی قرار دارد که بحرانهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و منطقهیی همزمان به نقطه جوش رسیدهاند و فرصت ترمیم از درون عملاً از میان رفته است.
خیزشهای آینده نه یک احتمال و نه یک پیشبینی سیاسی، بلکه ضرورتی ساختاری در جامعهٔ ایران هستند. مجموعهٔ روندهای موجود ــ از اقتصاد و سیاست تا امنیت و روابط منطقهیی ــ چنان مسیری را رقم زدهاند که تنها نتیجهٔ منطقی آن، شکلگیری دور جدیدی از خیزشهاست؛ خیزشهایی گستردهتر، سازمانیافتهتر و ریشهدارتر از گذشته. در چنین شرایطی، تغییر نه یک انتخاب سیاسی، بلکه واکنش طبیعی جامعهیی است که بقا، کرامت و آینده خود را در خطر میبیند. بنابراین خیزشهای آتی که پاسخ به مسأله بودونبود اجتماعی است، اجتنابناپذیر است و اینبار با دامنه و عمقی که میتواند سرنوشت نظام را بهطور بنیادین دگرگون کند. پس برماست که کمربندها را محکم کرده برای سمت و سو دادن به این قیام در تقدیر دست بهکار شویم و با پشتوانه مقاومت سازمانیافته با ۶۰سال تجربه، برای تحقق آزادی، عدالت و جمهوری دموکراتیک به پیش بتازیم.